سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 21 ارديبهشت 1403
    3 ذو القعدة 1445
      Friday 10 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۲۱ ارديبهشت

        حرب سوریا / جنگِ سوریه ( عربی و فارسی)

        شعری از

        جاسم ثعلبی (حسّانی)

        از دفتر شب های تاریک نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۲ ۱۳:۲۵ شماره ثبت ۱۷۷۸۱
          بازدید : ۸۲۷   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        حرب سوریا / جنگِ سوریه ( عربی و فارسی)

        حزنت اعلی الصدق  السهّر احباب

        یلومونی الربع و اهل الحمـــــــیه

        سموم الغدر طحنت جسم الاطفال

        او بگت دار الفرح سوده او ردیه

        ***

        انهدر دم الحلال ابسیف الاشـــــرار

        صبغ ارض و السماء کر السلاطــین

        او غرگ بستان اهلنه الیمطر اعطور

        انترس بحفور مدفونه ابجثامیــن

        ***

        ما ندری السبب و البایگ النــوگ

        طمس صوت الحقیقه او یا هو یلگاه

        اضباع الشر تهلهل و الگمر فـوگ

        الشمس دینار صارت والوکت جاه

        ***

        اطفال او نسه ماتوا تحت الارکام

        ابکیماوی انضرب بیت اهل الاجواد

        مثل رش المطر واتزوهر الـناس

        لا ناجی حضر قط والظــلم زاد

        ***

        طرحه اصبحت چن مرسومه بخطوط

        ترف عین او رجل وامسافره المـــوت

        الناس امدهوره و العالم انــــــــیام

        النجات ابیا درب و انوصفه بس کوت

        ***

        دخان او مطر واطواب والـــــــــــدان

        او طیاییر التحومی او تضرب احساس

        بعد ما جای موعد قبــض الارواح

        القنابل کلمطر تسقط علی الناس

        ***

        العنده ابخیر سافر بلفضاء او طار

        ذهب و اعیاله تبراله او تماسیه

        او ضل ابن الفقیر الفاقد انقود

        حطب للدان و النار التمس بیه

        ***

        او بگه بلمعرکه ذاک ابن الفـلول

        حطب للنار یرمی ابندقیــــــــه

        الراتب فوگ واعیاله التشم طیب

        القتل عنده فخر حب او هویه

        ***

        تعده الخطر خط احمر ضرب بیه

        نظام الجور طوّل بلثنــــــــــیه

        اذا شعبک زعل منّک یـمسکین

        اتکتّر بلستر واطرد منیّـــــــه

        ***

        بعد بسّک حکمت الدهر مــرّات

        ابوک او انته دمّرت الصلح لیــش

        اذا شعبک یقرر انت مطــــرود

        آنه وی صدیقک ننحسب بیش

        ***

        اخذ کومت حلال او جفّی لبعـــــید

        سلّم للدهر مارادک اللیـــــــــوم

        کثیره قبلک الما گدرت الــــناس

        الشعب مثل الجبل صامد یمیشوم

        ***

        رجاء اختم حروب او اســتر الخیر

        بعد لا تشعل الدیره ابحــــدودک

        کفا للمات عندک وانته مسئـول

        لا تبدا  حرب ثالث جــــنودک

        ***

        ما احب الظلم و الفسق والجــــور

        و لا احب الذی ممزوگه عیــــــنه

        الناس اتشوف صولات الکدر بیک

        ولک بسّک یبن بترا الحنــینه

        ***

        ابوک امعزب او عزّب للیهــــــــــود

        او هدا گاع الدلال البیهه اهلــــــــــنه

        السواری اهناک تحت  الفشگ و ادان

        و انت اترید تگطع کل نسلـــــــنه

        ***

        اشکثر عندک صواریخ او سم او دان

        تذکر من هجم ذاک ابن صهـــــیون

        سکّتت او لا برمت ابکلمه للجاک

        تظم النار للکلهم یصلّــــــــــون

        ***

        تذکر یوم اخوک امکسر او جاک

        طلب منّک و لا چنّک تفهـــــمه

        تکرم بیه اخیک  للدهر لیـــش

        تلزمه او داخل البیتک تسلــمه

        ***

        معنی:

        دلم می نالد از یار خطا کــار

        مرا دیوانه کرده در جفایش

        سموم دهر تن ها را چه ها کرد

        به دام انداخت قلبِ دلربایش

        ***

        چرا خونین شده جسم شرف را

        به خون آلوده کردند پادشاهان

        به زیر سیل رفته باغِ خوش عطر

        پر از غصّه شده در فقر و جدان

        ***

        چه کس بیداد کرده در طی دهر

        حقیقت خواب رفته در کمینی

        همین گرگان عَلَم کردند زمهتاب

        به روز آمد نمای هر حزینــی

        ***

        زنان با کودکان آواره مردنـــــــد

        به شیمیایی زدند خانه ی بخشش

        چه زهر آگین کرده مستــــی دل

        کمک هر گز نبوده ظلم و جنبش

        ***

        زمین خیزان نقّاش فلک گشت

        و لرزش در جسد مشهودِ دردی

        چو مرغان دام رفته تور صیّاد

        منادی نیست شهرم کوی سردی

        ***

        گلوله بارشش ماننــــــــد باران

        هواپیمای جنگی زوزه کردنـــــد

        سرانِ سال خورده مانده در تاب

        شرار از آسمان دلسوزه کردند

        ***

        غنی از داشتن ها زد به پــرواز

        به همراهِ عیالش خوش سفر دید

        همانا مستمند و بی کسی ماند

        تو آتش خرمنی گشته و پاشید

        ***

        به آتشبار کشته  عالمی جــــان

        تفنگش مرگ می بارد ز رشتــــه

        حقوقش با طلا هموزن یک عشق

        به کشتن ها دلش معتاد گشــته

        ***

        خطر در ظفر گم گشته پریشــــان

        نظامِ جنگ بهبودی نـــــــــــــدارد

        چنان فهمیده مردم خسته از جور

        تکبّر جای خوشنودی نـــــدارد

        ***

        به بن بستی رسیدی ای جگر ســـــــوز

        به زورِ نیزه صلحی در طلب نیســــت

        اگر مردم مرامِ دیگری جســـــــــت

        به خون آشام نشستن در حلب نیست

        ***

        ببر از مال و زر بهر صفایت

        زمانه تار کرده سر نوشتــت

        طنینِ مردمان لرزانده صد کوه

        برو بگذر زعشقی در بهشتت

        ***

        تمنّا می کنم خاموش کن جنگ

        گلستان تابِ جوشیدن  نـــدارد

        کفایت کن هزاران مرده در دار

        بخوابان تیر خندیدن ندارد

        ***

        دلم از ظلم و غم نالیده  در جنگ

        تو جنگِ گرم  دشمن زار دیدم

        به همراهِ عیال آواره شد قلب

        ختامش کن منم  دردش کشیدم

        ***

        پدر مهمان نوازی کرده دشمن

        هدیه داد روزی سر زمینـــی

        امیران یهود جولان خزان دید

        تو با ارواحِ  مردم گل نچینی

        ***

        هزاران موشک انداز و هزار توپ

        نزد روزی کلاه از موی دشمـــن

        سکوتت  زار مانده مثل خویشان

        نکش آتشکده بر قلبِ مسکــن

        ***

        برادر وار فریادش انا الحـــــــــــــق

        حماسه آفریده در جــــــــــــوارت

        فلسطین تاب خورد در دیگِ جوشان

        و تو خوشحال ماندی در مـــــزارت

        ***

        جاسم ثعلبی (حسّانی) 15/06/1392

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0