سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        بن بست(1)

        شعری از

        حسن درویشی (فاحه)

        از دفتر ترانه ی فاحه نوع شعر عاشقانه

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲ ۱۴:۲۱ شماره ثبت ۱۶۵۷۰
          بازدید : ۸۰۲   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب حسن درویشی (فاحه)

        دیگه باید رو قلبم پا بذارم باید باور کنم دنیا همینه میدونم خیلی سخته دوری ازتو توکه میگفتی عشقت بهترینه یه روز گفتم بهت ازمن جداشو تو خندیدی و گفتی این محاله حالا دیدی شدی راضی به قسمت هنوزم واسه هردومون سواله! دلم می خواست پیش قلبت بمونم همه دنیای من بودی یه روزی حالا دنیامو میدم تا نبینم کنارم باشی و عمری بسوزی شاید بهتر باشه از هم جداشیم تا دنیا و غرورش زنده باشن میدونم خیلی آسونه واسه تو که دستام دیگه تو دستات نباشن برو راحت به فکر زندگی باش می خوام اصلا به فکر من نباشی تو عشقم بودی و هستی عزیزم می خوام با بی خیالی زنده باشی دیگه با زندگیت کاری ندارم میخوام بازنده ی بازنده باشم نمی میرم تا جون میده نفسهات می خوام با یاد چشمات زنده باشم خیال کردم جنون اندازه داره میشه با عشق تقدیرو رقم زد نمیشه حتی با چشمای نازت میون ترس و تردیدو بهم زد واسه بن بست ما یک راه مونده که با جرات بگیم عاشق نبودیم تا شاید اینجوری آسون جداشیم بگیم ما مال همدیگه نبودیم واسه یک عمر باتو زنده بودن تموم راههای سختو گشتم دیدم شر داره میشه دست تقدیر باچشمای تر از خیرت گذشتم حقیقت تلخه اما چاره ای نیست نباید باقی عمر رو ببازی جدا ازهم به سمت مرگ میریم اینه رسم دو تا خط موازی تقدیم به عزیزان شعر ناب از دوستانی که این ترانه موجب رنجش خاطر آنها شد پوزش میطلبم بادرود فاحه
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0