دوشنبه ۲۱ خرداد
گفتگو شعری از
از دفتر کیش و مات نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ۲۰:۴۰ شماره ثبت ۱۳۹۴۷
بازدید : ۶۰۲ | نظرات : ۲۳
|
|
تمنا کرد که بمانم
و ماندم
وگفتم که اهک وجودم اب خورده
و خندید
وصدایش کردم که بشنود
فکرکرد غزل سروده ام نشاندمش به خط بخشش
گفتم ته کار اسطوره است وسکوت
وجودت را به سازش استوارکن
نگاهش خلوتم رااز ارزویم جمع کرد
سفره دلش را باز کرد
گفتم از کجا به کجا؟
گفت غم تو دارم
گفتم
غم تنهایی جازدن در کوچه رفاقت است
دادزدن سرچهارراه حوادث تو خیابون لاله زار است
بازهم نگاهش کردم
صدا درصدا
هراسان امده از بازار جنون مرابه ساز دیگری کشاند
جوابم راداد به عبور ماتیک صورتی از روی لبش
ماندم
خط چشمش را کشید به همدمی مژه های درهمش ایستادم
به نگاهی در هم مانده
سرخط اول زندگی
که گناه بزرگش زنده بودن با اه و نال بود
نعش کش خیالات که میبرد ممکن را به ناممکن
هنوز هم دربغض سکوتم
که نگاهش امید به وصل بودو خاطرش درسراشیبی سقوط
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.