چه روزهایی که با تمام دلتنگیهای پدرانه
دلم می خواست گل قلبم را در آغوش بگیرم
تا تسلای باشد بر این دل بی قرار..
دریغ شد،،،
آغوشی که نه ممنوعه بود و نه گناه
آغوشی گرم به بزرگی عاشقانه های پدر و پسر..
دریغ شد،،،
دستهای کوچک و کودکانه ات
لبخندت،،هنگامی که غرق در خنده بودی
و پدر بی اختیار برای بوسیدن چاله لپت کمر خم میکرد
و لبهای که نبوسید..
دریغ شد،،،
تکیه گاهی به وسعت شانه های یک پدر
و سایه ای که در امان باشی
از تمام نامردان روزگار..
دریغ شد،،،
با خود نگفتند پدری سخت دلتنگ گل قلبش است
با خود نگفتند حکم طناب دار ، را دارد این فراق و جدایی
آرام از قرارشان بگیر
آن زمانی که دلتنگم می شوی..
سکوتی بر گرفته از دل بلندترین فریادها
فریادی به نام عدالت
قانون و حضانت
و تنها یک پدر می داند
نگاهای نگرانم را
که با رقمی ناچیز
رای تعقیر می کند
و باز سکوت معنا پیدا می کند..
چه نامردانه دریغ شد
تمام تو برای من
و تمام من برای تو..
خدایا چنان ارصه را بر من تنگ کرده ای
که خود بر این باورم
نکند تو هم دریغ میکنی؟؟؟
رضا دهقانی آمور
بسیار زیبا و پر احساس بود
در جور زمانه بر
فرزندان طلاق
جسارتا اشتباه تایپی ندارد؟