سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 12 خرداد 1403
    25 ذو القعدة 1445
      Saturday 1 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۲ خرداد

        صلح نامه...

        شعری از

        آفرین پنهانی

        از دفتر پاییز در دستکش های تو.. نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۶ فروردين ۱۳۹۲ ۲۳:۰۷ شماره ثبت ۱۰۸۷۹
          بازدید : ۸۰۶   |    نظرات : ۳۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آفرین پنهانی

        یک تاریخ ورق خورده درچشم های تو
         تاراج تاراج سکوت در موهای من
        باید بروم
        و روی برهنگی دیوارهای اوین چنگ بکشم
        روی عریانی معابدی که در تو پهلو گرفته اند
         درجهنمی که خدایان اساطیری برانگشت  ماسیده اند.
        ماشه ی  همه ی  روزهایم را می کشم
        شلیک می شوم در تو
        شیهه می کشم درخودم
        و روی پاشنه ی خیابان های  بی نعل
        اسب های سرکش  را می رقصم.
        بگو جهان وطن من  نیست
        وطن تو نیست
        بر بام  دست ها  ایستاده ایم
         روی خنجر و
         زخم  و
         زخمه هایی که
        قطار
         قطار
        صف کشیده اند
        تا  ازهمه ی سرها بالا  بروی
        ازهمه ی دست ها بالا بروم
         و  روی بلندترین کلمات  این حوالی
        نامت  را برافراشته چون  بیرقی
        درسینه سرخ های  سینه زخم  نشان کنم...
        تو آخرین سرباز همه ی نبردهای جهانی
        که کنار سینه ات  باروت ها   بغض کرده اند
        و آخرین گلوله ای که از دهان ات شلیک  می شود
        طعم زیتون می دهد.
        بگو صلحی درکارنیست
        اگردهانِ صدایت را  نبویم
        اگرحنجره ی کلمات تو  را با گیسوانم به  دار نیاویزم
        اگر بلندترین انگشت روزهایم  را
        کنار شانه ی  زخم هایت نکاری
        حتا
        لب ها
        لب ها را که نخندی
        سونامی دیگری در عروق شب هایم تکرار می شود.
        این جا  جهان ما نیست
        از آفریقای تن
        تا  افغانستان بغض های کال
        زوزه ی  استخوان های شهر
        گلوی مادران  را دریده است
        از گواتمالای جمجه های سکوت
        تا جزیره های  بی سکونت آن سوی  ابرهای عقیم
        پدران را به صفک شیده اند
        و بزرگترین قرص نان
        درخواب کودکان
        و زنان
        در اردوگاه های اجباری  به  فروش می رسند.
        دلت  را بردار
        آن جا که چادر بزنیم
        آرام ترین قاره ها
        در اطلس دنیا  زاده  می شود
        و ما
        من
        و
        تو
        یکی می شویم در کلمه ای
         که خانه اش  به صلح تکیه می کند...   
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0