جمعه ۱۱ آبان
|
دفاتر شعر علی پیرانی شال (آرام)
آخرین اشعار ناب علی پیرانی شال (آرام)
|
خاطرات گذشته
شبی در فکرِ ایَّامِ گذشته
نشستم کنجی و فکرم گُسسته
مقابل خاطراتم چون سرابی
درونِ دفتری همچون کتابی
نمایانگر در آن هر آنچه پیدا
حکایتها در آن باشد هویدا
بدنبالِ نشانی از دلی خوش
گرفتم دفتر خود را به کاوش
ندیدم من نشانی از نشاطی
نبود آن را چو آهی در بساطی
مثالِ تشنه ای بر آبِ مرداب
ندارد قطره یِ آبی ز گرداب
فرو رفته به افکاری نشستم
عجب عمرِ گران قدری شکستم
چنان غرق اندر امواج فلاکت
سیه بختی که محکومِ هلاکت
به ناگه با خیالی خوش رهیدم
از این گردابِ افکارم جهیدم
خوشا،آن لحظه بودی در کنارم
تماشاگر، زِ حالِ بی قرارم
چُنان قُمری که بیند باغ و بستان
دلم از عطرِ زلفت شاد و خندان
فضا پوشیده با ابرِ بهاری
صبا برلب غزلخوان چون قناری
به عشقِ خِرمنِ گیسویِ انبوه
چو فرهادی زدم تیشه بر آن کوه
نگاهِ خاطره مستِ صدایت
صدایِ قلبِ من هم در نِدایت
از آن تیرِ نگاهت دل بلرزید
از آن نیزه یِ صیَّادت بترسید
در این افکارِ رنگینِ دل انگیز
به شادیِ کشاورزی به جالیز
که شمعی هم فروزان در کنارم
انیس و مونسِ شب هایِ تارم
به ناگه آمد آن دلدارِ دیرین
چو فرهادی سوزانَد جانِ شیرین
گُسست آن رشته یِ لوءلوءیِ فکرم
شد آن پروانه چون افسانه شعرم
نباشد زندگی جز یک نگاهی
بسان قصِّه ای از درد و آهی
همان پروانه در اشعارِ آرام
بوَد مرگش به آتش جایِ ابهام
علی پیرانی شال(آرام)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثنوی زیبایی بود اما یک نکته جسارتا
بلرزید و بترسید هم قافیه نیستند چون اگر حروف الحاقی
حذف شوند می ماند لرز و ترس که اینها هم قافیه نیستند
ایام عزت مستدام