سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 18 خرداد 1403
    1 ذو الحجة 1445
    • سالروز ازدواج حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه سلام الله عليها، 2 هـ ق
    Friday 7 Jun 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۱۸ خرداد

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      مسافر بیابام ( قسمت دوم )
      ارسال شده توسط

      محمد رضا صالحی

      در تاریخ : جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۴
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۹۲ | نظرات : ۷

      به نظر می رسد چند قدمی جلوتر غریبه ای ایستاده است که به هر دلیلی حرکت خود را کُند کرده است، مسافر با قدم های بلندتری حرکت می کند تا به آنغریبه می رسد .
      مسافر: سلام
      غریبه: سلام
      مسافر: چرا اینقدر آرام حرکت میکنی؟ هنوز راه درازی در پیش داری!
      غریبهکمی سکوت کرد و بعد با کمی تردید آهسته گفت : من همسفری برگزیده بودم تا با هم این مسیر راه به پایان برسانیم ، اما ...
      قصه خود را اینچنین برای مسافر تعریف می کرد :
      " در طول مسیر مرا زیر نظر داشت و بعد از مدت ها خود را به من رساند و همسفر شد ولی بعد از مدتی که من دل به او بسته ام و بر او عاشق شدم ، او دل سرد شده است و میلی به همسفر شدن با من ندارد و سخت تر از همه اینکه نمیدانم چرا نمیخواهد با من باشد. اما امیدورام هر کجای مسیر باشد به سلامت باشد. "
      مسافرزیاد از اوضاع او خبر نداشت. نمی دانست چه شد که  با این همه مشکلاتی که داشت ، میخواست مشکل این غریبه را برطرف کند! همچنان که به راه ادامه می دادند و با هم صحبت می کردند و اتفاقاتی را که برایشان در این مسیر رخ داده،برای همدیگر شرح می دادند. روزها گذشت تا آن غریبه تصمیم گرفت که بعد از مدت معینی به طور کامل از آن همسفر خود جدا شود، اگرچه برایش دشوار بود.
      هر طور که بود مسافر و این غریبه ادامه راه را با هم می رفتند.
      به نظر می آمد مسافری قابل اطمینان است و می تواند برای رسیدن به مقصد مسافر را یاری کند. کم کم صحبت های بین مسافر و غریبه باعث شد که بیشتر به هم نزدیک شوند تا جایی که قرار شد که تا پایان مسیر همدیگر را کمک و راهنمایی کنند. اما هر دوی آنها جای خالی همسفر خود را حس می کردند .
      مسافرتا حدودی از تنهایی رها شده بود، اما درد بی دوای ویرا غریبه هم درمان نکرد .
      مسافرهمچنان امیدوار به یافتن کسی که در تمام مسیر همدل و همسفر او باشد .
      مسافریک طرف جاده و غریبه در طرف جاده حرکت می کردند .
      اما اگر همسفری داشتند،هر کدام دست در دست همسفر خود و در کنار هم می رفتند .
      مسافربرای ادامه سفر دنبال مشخص کردن موضوعاتی است که وضعیتش را در طول مسیر روشن می سازد. اما دلیلی بر حرکت نکردن و توقف وجود ندارد و باید به راه خود ادامه بدهد ، حتی با اینکه هنوز وضعیتش مشخص نشده است.
      در مسیر خود بارها اشتباهات بزرگی کرده و بیراهه رفته بود و مسیر خود را دورتر کرده بود .
      اما حالا دیگر به نظر می آید در هر صورت و با هر شرایطی می خواهد بدون وقفه به راه ادامه بدهد . البته معلوم نیست این بار هم بتواند به مسیر صحیح ادامه بدهد !
      ممکن است مثل گذشته بر اثر غفلت یا جهل یا هر دلیل دیگری مسیرش دورتر شود یا مسیر حرکت را گم کرده و به بیراهه برود .
      اما به هر حال این بار تصمیم جدی گرفته است و این طور که خود مسافر می گوید این بار تصمیم متفاوتی گرفته است و بسیار امید دارد .
      با این همه خطری که وجود دارد ، با این همه گرگ های خطرناک باید احتیاط کرد .
      مسافردر این مدتی که به طور نسبی آرامش را برای خود به وجود آورده بود و پیش به سوی " تولدی دوباره" می رفت ؛ چند اصل را برای ادامه  مسیر خود معی کرده است که اگر بتواند به آنها عمل کند بسیار موفق خواهد شد .
      سکوت (به معنای سخن بیهوده نگفتن و کمتر گفتن و بیشتر عمل کردن) – صبر ( درتحمل سختی های بیابان و درد دوری دوست) – اخلاق و رفتار نیکو و مهمتر از همه مدیریت زمان بود که مهمترین اصول او در سفر بود.
      اینها به نظر می رسد شعارهایی زیبا هستند! اما آیا مسافر می توانست این اصول را اجرا کند؟
      نمیدانم! شاید...
      همین را میدانم اگر این اصول را رعایت کند خیلی از مسائل او حل می شوند. اما کار دشواری به نظر می رسد .
      اما بدترین مشکلی که مسافر قبل از تصمیم برای " تولد دوباره " داشت ، ناشکری به خاطر داشته هایش  و از آن مهم تر نا امیدی به رسیدن بود .
       
      پایان بخش دوم.

      ادامه دارد...

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۲۶۴۵ در تاریخ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      المیرا قربانی

      هوای تبریز عالیه اا خدایا به آنچه دادی تشکر اا به آنچه ندادی تفکر اا به آنچه گرفتی تذکر اا که داده ات نعمت و نداده ات حکمت است
      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      الهی خرم و دلشاد باشید ااا شما در زمره ی اوتاد باشید ااا چشم البته شبهای خنک تبریز به عالمی می ارزد حتما تشریف بیارید همگی نابیان ارجمند و عزیز قدم بر دیده
      المیرا قربانی

      درود اا عزیزم انشالله روحشان شاد اا ما هم تا صبح همان روز پیگیر بودیم اا و خیلی هم متأثر شدیم اا شهر تبریز رو خیلی دوست دارم باید یک بار آقای خوشرو رو بیارم تبریز رو ببینه اا خیلی گریه نکنید اا روزگار همین وزندگی جاودانه ما دنیای ابدی است اا آرام باشید و مرتب ذکر بگویید اا التماس دعا
      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      دلخوشی و عشق و امید همیشه همراه باد ااا لبخند و یاریِ خدا ستاره و ماهِ تو باد ااا نه استادبانوجان امروز پنجشنبه ست همش گریه کردیم یه حس غربتی داشت شهر تبریز هم به دلیل مرگ شهدای بالگرد هم اینکه خیلی وقته تبریز نبودم ااا بداهه د
      المیرا قربانی

      تنهای تنها اا عرض ادب و احترام خدمت شما استاد عزیز اا خوش میگذره اا امیدوارم حال دلتان همیشه شاد و سلامت باشید

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0