سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 16 خرداد 1403
    29 ذو القعدة 1445
    • شهادت حضرت امام محمد تقي عليه السلام «جوادالائمه»، 220 هـ ق
    Wednesday 5 Jun 2024
    • روز جهاني محيط زيست
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    چهارشنبه ۱۶ خرداد

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    به کدامین گناه گشته شدی؟
    ارسال شده توسط

    بیژن آریایی(آریا)

    در تاریخ : شنبه ۶ مهر ۱۳۹۲ ۱۳:۵۲
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۳۵ | نظرات : ۵

                    به کدامین گناه کشته شدی؟
    عجب روزگاری شده،عجب مردمانی شدیم که دست به چنین کاری می زنیم.در شگفتم از کلمه مرد که این پست فطرت ها به سر خودشان گذاشتند.چرا زنان در جامعه ما انقدر مظلوم واقع شده اند؟آنها تاوان کدام گناه نکرده را پس می دهند؟چرا کسی گوشش بدهکار نیست؟تا کی باید گواه بر چنین ماجراهایی باشیم؟ واما ماجرا: چند روز پیش دختری برای انتخاب واحد به کافی نتی مراجعه می کند.بعد از انجام کار خود به خانه بر میگردد وقتی وارد خیابان برای سوار شدن به تاکسی می شود،خودرویی که یک مسافر داشته،جلوی پای ایشان ترمز می کند و ایشان با خیال راحت سوار به خودرو می شود که به مقصد برسد ولی افسوس که هیچگاه به مقصد  نمی رسد.در بین راه راننده به همراه مسافرش  شروع می کنند به آزار دادن این دختر بی پناه.دختر خیلی تقلا می کند اما به نتیجه نمی رسد و آن راننده بی شرف سر از بیابانهای اطراف شهر در میاورد و بلایی را که نباید سر دختر بینوا بیاورند می آورند و آن دختر بی گناه را بی سیرت می کنند و در بیابان رها.دختر با هر تلاشی که بوده خود را به شهر می رساند و همه آنچه که بر او گذشته به همراه پلاک ماشین در کاغذی می نویسد و قوطی سمی را که برای زمینهای کشاورزی تدارک دیده بودند لاجرعه سر می کشد و به زندگی خود پایان می دهد.این کاغذ به دست برادرهای ایشان می افتد و آنها هم دربدر در پی آن انسانهای پس فطرت می افتند و بعد از پیدا کردن آنها سر آنها را گوش تا گوش می برند و خود را به قانون تسلیم می کنند.خبر که به من رسید زندگی را رها کرده و به دنبال کار آنها افتادم.بعد از چند مرحله دادگاه و پاسگاه ،برادران را محکوم به زندان کردند تا حکم نهایی آنها صادر شود.هر چه به دادگاه گفتیم که اینها برای ناموسشان دست به همچین کاری زدند،قاضی گفت:مملکت قانون داره آقا!!!نمیشه که هر کس هر کاری خواست بکنه که!!! یکی از برادرها با صدای بلند گفت:من بشینم تا ببینم قانون کی آبرو ریخته شده مرا به من برمیگرداند؟ نه آقای قاضی کلاه بی غیرتی واسه سر ما خیلی گشاده.در این لحظه پدرشان از جای خودش بلند شد و گفت: اگه بچه های من این کار را نمی کردند باید تعجب می کردم.آفرین به غیرتتان.آقای قاضی هر حکمی که بِبُری می پذیریم ولی شک ندارم که روح دختر بی گناه من امشب آسوده می خوابد. -------------------------------------------------------------- امیدوارم که شاهد چنین ماجراهایی نباشیم که قانون بخواهد به آن رسیدگی کند.همه تلاشم را کرده ام تا شاید از زیر تیغ قصاص بیرون بیایند دیگه بقیش دست خداست.برایشون از خدا بخواهید.                  ===============                                                                              درود بر غیرت مردان مرد                        جلسه دوم دادگاه                 ================ سلام بردوستان مهربان،امروز دومین جلسه  دادگاه برگزار شد.در ساعت11 نوبت به ما رسید و برای دفاع رفتیم به اتفاق سایر بستگان پیش قضات محترم.بعد از خواندن اتهامات و این حرفا نوبت به دفاع برادران رسید.هر چه قسم و آیه و این حرفا رو خوردن ،کار ساز نبود و قاضی محترم پاشو توی یک کفش کرده بود که شما نباید این کارو می کردید. وکیل داداشها می گفت نمی دونم طبق بند فلان و بمان اینها حق دارند از ناموسشون دفاع کنند.باز قاضی همون حرفای تکراری را می زد.ناگهان صبر داداش بزرگه سر اومد و از قاضی پرسید خواهر داری؟اون طفره رفت و این می پرسید.بالاخره پاسخ داد که آره دارم.در جواب قاضی گفت خواهرتو ....زنتو....دخترتو....انقد فضای سالن ساکت شده بود که کوچکترین صدا شنیده می شد.دوباره شروع کرد به فحاشی بدتر.قاضی اعصابش داغون داغون شده بود که چکش دستشو به طرف داداش بزرگه پرتاب کرد و می گفت مرتیکه فلان فلان شده.برادره می خندید و در کمال خونسردی گفت ببین آقای قاضی من فقط به شما فحش دادم اگر در نزدیکی شما بودم بهم لطمه ای سختی می زدی بعد انتظار داری کسی که ناموس منو لکه دار کرده بدمش دست قانون.سالن در سکوت سردی فرو رفت و همه از این کار در شگفت ماندن.بعد از مشورت قضات تصمیم نهایی به هفته آینده موکول شد.در پایان جلسه برادر بزرگ را دیدم و گفتم این فکر چطوری به سر تو زد.گفتش در دوره سربازی این اتفاق واسه یکی از هم خدمتی هام افتاده بود و او این ماجرا را برایم تعریف کرده و در ذهنم باقی موند.تا هفته آینده چشم به راه می نشینیم تا ببینیم خدا چه می خواهد.زنده باشید دوستان همراه.  

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۲۳۲۴ در تاریخ شنبه ۶ مهر ۱۳۹۲ ۱۳:۵۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0