سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
  • روز اسناد ملي
28 شوال 1445
    Monday 6 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۱۷ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      گلدان، پنجره، آغوش
      ارسال شده توسط

      مصطفی خادمی صفا

      در تاریخ : پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲ ۰۳:۳۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۵۷ | نظرات : ۳

      گلدان، پنجره، آغوش
      ...
       
       
      نگاهش سمت پدر و مادر میفتد...، _لبخند_ و شجاعانه وارد کلاس می‌شود. شجاعتی که نترسیدن نیست، روبه‌رو شدن است با ترس...
       
      آیا بچه‌ها دوستم دارند؟
      معلم چطور؟
      تنها که نمی‌مانم؟
      طعم شور تردید است که می‌پیچد... بعضی‌ها، از قبل هم را می‌شناسند، اما احمدِ قصۀ ما چهره‌ای آشنا نمی‌بیند.
      معلم وارد کلاس می‌شود، بچه‌ها ساکت، ترس است که موج می‌زند و احمد موج‌سوار ماهری‌است.
      - سلام
      صدای کودکانۀ احمد و نگاه سرشار از محبت معلم ترکیبی دلنشین را می‌سازد.
      یخ بچه‌ها آب می‌شود و کلاس آغاز.
      همه یک‌به‌یک خودشان را معرفی می‌کنند، نوبت به احمد می‌رسد، می‌ایستد، دلش می‌لرزد، اما نه! کلاس می‌لرزد. معلم فریاد می‌زند: بچه‌ها! همه زیر میز!...
      بچه ها هراسان زیر میزها پناه می‌گیرند... 
       
      گلدانِ کنارِ پنجرۀ کلاس می‌شکند و تمام.
       
      همه وارد حیاط مدرسه می‌شوند. کم‌کم پدر و مادر ها دنبال فرزندانشان می‌آیند، و مدرسه خالی و خالی‌تر.
       
      احمد طبق عادت گوشۀ دیوار می‌نشیند، نگران زانو هایش را بغل می‌کند، و... انتظار .
       
      سایه‌ای روی احمد می‌افتد، سرش را بالا می‌برد، پدر، آغوش، لبخند و آرامش
       
      ...
       
      داستان ما کیلومترها آن طرف تر احمد دیگری هم دارد.
      روز اول مدرسه... همه یک‌به‌یک خودشان را معرفی می‌کنند، نوبت به احمد می‌رسد، می‌ایستد، دلش می‌لرزد، اما نه! کلاس می‌لرزد. صدای انفجار... همه سمت پنجره می‌دوند. قابِ پنجره: تابلویی ازسقوطِ بمب و آتش...
       
      گلدانِ کنار پنجرۀ قلب احمد می‌شکند و ناتمام.
       
      همه وارد حیاط مدرسه می‌شوند. کم‌کم پدر و مادر ها دنبال فرزندانشان می‌آیند، و مدرسه خالی و خالی‌تر.
       
      احمد طبق عادت گوشۀ دیوار می‌نشیند، نگران زانو هایش را بغل می‌کند، و... انتظار .
      سایه‌ای روی احمد می‌افتد، سرش را بالا می‌برد، عمو، آغوش، اشک و اندوه...
       
       
       
      ۱۴۰۲/۰۸/۰۳

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۴۱۷۰ در تاریخ پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲ ۰۳:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      شاهزاده خانوم
      پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲ ۲۳:۳۶
      آخی.. چه غم‌انگیز..🥺
      و چه سرنوشت متفاوتی براشون رقم خورد.. خندانک
      درود بر شما خندانک
      موفق باشید خندانک
      ایمانه عباسیان پور تخلص به ااآیدا
      جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲ ۱۹:۱۵
      عالی 😓
      فریال امینا
      يکشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۲ ۱۲:۲۱
      عالی بود🙏🏻🌱
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0