سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
  • روز اسناد ملي
28 شوال 1445
    Monday 6 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۱۷ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      آذرک
      ارسال شده توسط

      آذردخت شرقی(آذر دخت)

      در تاریخ : پنجشنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۴
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰۱ | نظرات : ۳۷

      بسم الله الرحمن الرحیم
       
      ده دقیقه آخر کلاس های دکتر
      همیشه در سکوت مطلق سپری می شد
      دکتر حسینی ،یکی از معمارهای مطرح شهر و دانشگاه بودند و داشتن کلاس با ایشان در عین سختی ،توفیقی بود که نصیب هر کسی نمی شد
      مردی که با وجود جایگاه والای اجتماعی ،همیشه شبیه کارگری ساده در دانشگاه ظاهر می شدند و تواضع و جدیت ترکیب وجودی این استاد بود
      دکتر عرض کلاس را با چند قدم بلند برداشته و به صورت اتفاقی یک نفر را انتخاب می کردند
      البته بعدها فهمیدیم که انتخاب ها اصلا تصادفی نبوده وهرکس با توجه به توانایی هایش برای هر پروژه انتخاب می شده است
      آن روز نوبت به من رسید
      استاد:سرکار خانم شما
      من: بله استاد؟
      _این یک پروژه ی بازسازی هست با شرایط ویژه،شاید مجبور بشید بعضی قسمت ها رو بر خلاف اصول مرمت کنید و اینکه کار رو باید تنهای تنها انجام بدید،از صفر تا ۱۰۰ کار دست شماست
      از همون طرح های مختص خودتون می خوام
      تنها می تونید یک نفر به عنوان همراه داشته باشید
      اونم حق نظر نداره
      صرفا برای اینکه شما تنهایی دچار اضطراب حضور در یک خانه نشوید همراهیتون می کنه
      و این همراه کیه؟
      نگاهی به چهره ی خندان هانیه انداختم
      دوستی من و هانیه به دوران دبیرستان بر میگشت
      از هر نظر دو انسان کاملا متفاوت بودیم
      ظاهر، پوشش ، خانواده ، طرز تفکر ،اما دو دوست خوب و همیشه همراه
      _استاد با اجازتون خانم صداقت همراهیم می کنند
      - بسیار خوب
      استاد حسینی آدرس و کروکی محل مورد نظر را ارسال کردند
      - آیا با این منطقه آشنایی دارید؟
      _ بله استاد ، دست بر قضا من اینجا متولد شدم و تا ۱۴ سالگی اینجا زندگی می کردم
      امااا به دلیل تغییر نام خیابان ها درست نمی دونم آدرس کجاست
      ولی پیداش می کنیم
      - خوبه، موفق باشید، سوالی بود جلسه بعد پاسخگو هستم
      _ بله چشم ،خدانگهدار.
      ****
      هانیه : خب آذر خانم ،کارت در اومد ،فردا صبح ساعت چند در خدمت باشم؟
      من : چی میگی هانیه؟ فردا چیه؟ همین الان ،من چند روز دیگه باید برم سر پروژه ی مقاومت ،زمان ندارم
      زنگ بزن به مامانت ، هماهنگ کن الان شروع کنیم 
      با غرغرهای هانیه به سمت آدرس  راه افتادیم
      تمام کودکی هایم در این نقطه از شهر سپری شده بود
      تمام خاطراتِ قشنگم
      وقتی به ابتدای بولوار مورد نظر رسیدیم با اشتیاق تمام ، مثل کسی که سالها دور از وطن بوده است همه جا را تماشا که نه ، نفس می کشیدم
      هانیه:  چرا پارک می کنی ،مگه رسیدیم؟
      من: نه ،میشه بقیه راه و تو برونی من می خوام همه جا رو با دقت نگاه کنم
      - یا خدا باز این دختره ی رویا پرداز شروع کرد  ، اومدیم برای انجام پروژه خانم مهندس نه مرور بچگی های تو ،حالا حتما تا صبح می خوای از خاطراتت بگی من نمی دونم تو رو چه به ساخت و ساز اصلا؟
      _ وای ،می تونی چند دقیقه سکوت کنی؟
      -چشم قربان
      ****
      همه جا تغییر کرده بود اما هوای  وطنم را داشت
      وارد خیابان مورد نظر شدیم ، چقدر آشنا بود ،هر چند که همه جا پر بود از آپارتمان های مرتفع و لابه لای این بافت جدید و عمودی تنها چند خانه ی قدیمی به چشم می خورد که من می شناختمشان
      ابتدای کوچه ای ماشین متوقف شد ،با حیرت تمام چشم هایم را چندین مرتبه به هم فشردم ،نمی خواستم بغض مهمان شده در گلویم را افشا کنند
      آن خانه ی آخر این کوچه ی بن بست با همان در بزرگ آهنی و  رنگ قهوه ای سوخته
      خانه ی کودکی های من بود.

      "قدم می زدم در خودم نیمه شب
      رسیدم به یک خانه در کودکی
      به بن بست بارانی و خاکی ام
      همان آسمان شب پولکی"

      دستهایم از هیجان می لرزید
      اولین پروژ ه ی جدی من در خانه ی قدیمی و دوست داشتنی ام
      هانیه که با روحیات من آشنایی کامل داشت ،برای خارج کردنم از این حالت دستی به شانه ام زده و به سرعت زنگ  را فشرد
      صدای مهربان خانمی ما را  به داخل خانه دعوت و در را باز نمود
      همان ورودی و حیاط ، اما خبری از درخت های میوه و حوض فیروزه ای اش نبود
      خانمی میانسال بر صندلی راک منبت کاری شده اش ،روی ایوان بزرگ خانه نشسته بود
      با لبخندی مهربان  گفت:
      - کدومتون مسئول این کار هستید؟
      به آرامی سلامی کردم و مثل یک کودک دبستانی دستم را بالا برده و گفتم : اجازه من
      هانیه که سعی بر پنهان کردن خنده اش داشت شروع کرد به شرح ماجرا
      به سختی قدم بر می داشتم
      گوشه گوشه ی این حیاط پر بود از تصویر روزهای شاد و خوب گذشته ام
      پس از معرفی خودمان از ایوان گذشته و داخل خانه شدیم
      خانه عوض شده بود دیوارهایش با رنگ و کاغذ دیواری پوشیده شده بود
      پلان داخلی  خانه به جز پنجره هایش تغییر کرده بود
      اما باز هم بوی همان سال ها را می داد
      به هر نحوی بود تمام خانه را بازدید کردیم و من هر لحظه به خودم و احساسم مسلط تر می شدم تا رسیدیم به یک اتاق با دری بسته

      با اجازه از آن خانم میانسال که خودش را پروین خانم  معرفی کرده بود و از بین صحبت هایش متوجه شدیم که مادر دکتر حسینی هستند وارد اتاق شدیم
      اتاق خواب دست نخورده ای بود
      یادش بخیر من همیشه از پنجره های این اتاق بیرون می پریدم و صدای پدرم را میشنیدم که میگفت: آذر خانم ،در را برای چه گذاشته اند ؟؟؟
      و گوشی که هیچوقت به این حرفها بدهکار نبود
      با لبخند و تداعی صدای پدرم ،پرده را کنار زده تا مقاومت دیوار کنارپنجره را برای تخریب  بررسی کنم
      ناگهان پروین خانم سراسیمه وارد شدند و با صدای تقریبا بلندی فریاد زدند که :
      همه جا را تغییر دهید غیر از آن نقطه
      تا به امروز نگذاشته ام که کسی به آنجا دست بزند
      چیزی که می دیدم را باور نمی کردم
      بعد از گذشت این همه سال هنوز اینجا بود
      حتی توان برگشتن و پرسیدن دلیلش را نداشتم
      هانیه بی خبر از همه جا با شنیدن صدای پروین خانم  وارد اتاق  و با دیدن وضع موجود علت را جویا شد
      پروین خانم آه عمیقی کشید و گفت :
      ...
      ادامه دارد

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۳۹۷۳ در تاریخ پنجشنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0