سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 22 خرداد 1403
    5 ذو الحجة 1445
      Tuesday 11 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۲۲ خرداد

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ازاینجا مونده ازاونجا رونده
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۵ | نظرات : ۲

        ازاینجا مونده ازاونجا رونده
         
        توی روستاشون ، عاشقِ یه دخترشد . از اون دخترا که از هر انگشتش یه هنر میریزه .  یکی از هنراش قالی بافی بود . پسره هم یه خواستگارِسمج . دختره هم نازمیکرد ، انگاردنبال یه نازکش میگشت و او هم نازکش خوبی بود . دختره با دست پس میزد و با پا پیش میکشید . بالاخره شیرینی خورون شد و حلقه ای رد و بدل شد .
        آب و هوای روستاشون خیلی خوب بود ، روستای پشتِ کوه
        روزگاره دیگه، پسره وقتِ سربازیش شد و اَد افتاد تهرون. پاش که به تهرون کشیده شد، سرش گیج رفت اُه اُه چقدر دخترِخوشگل !
        اولین روز که چشماش سیاهی رفت و افتاد زمین ، ندید بَدید ! اولین بار بود که میومد تهرون .
        انگار یه نفرو از موزه ی عتیقه ، برای اولین ‌بار ببرن موزه هنرهای معاصر . اون سفالینه های  اگرچه باحال کجا واینهمه رنگ ولعاب وهنرِزیبا وحتی ولنگارکجا . مدتی دهنش باز مونده بود و حتی آب دهنش راه افتاد . یه بار که دهنش باز مونده بود ، یه پشه رفت توو دهنش و اون هم نفهمید و قورتش داد .
        گل نساء ازافکارش مثل یه گنجیشک پرکشید ویه مُشت مرغِ عشقِ ترگل ورگل جاشو توو مغزش گرفتن. البته خیال نکنین مسئله صد درصد حل بود ، پنجاه درصدِ پسره حل شده بود و پنجاه درصدِ دخترا در حدِ صفربود. چون هرچی به چندتاشون موس موس کرد اونا یه مُشت دری وری بارش کردن وچون قیافه ش تابلو بود وهم صحبت کردنش، چندتا خفه شو وپشتِ کوهی شنید و یه جورایی، هم ازسربازیش مونده بود وهم ازعشق وعاشقی . گل نساء رُوهم ازذهنش انداخته بود قاطیِ باقالیا . اصلاً یه طرفه شیرینی خورون و حلقه رُو به هیچ و پوچِ افکارش فروخته بود . دیگه نه دنیا رُو داشت و نه آخرت رُو .
        حالا بشنوید از گل نساء . همونی که اولش با دست پس میزد و با پا پیش میکشید . دیگه  وقتای مرخصیِ پسره ، با دست و پا پیش میکشید و میخواست وا بده ، پسره طرفش هم نمیرفت . یه اوضاعِ قمردرعقربی شده بود بیا و ببین !
        پسره که انگار توو برزخ بود ، اخلاقش عوض شده بود و اکثراً برزخ بود .
        ازخودش مونده ازدخترای تهرونی رونده . کار به جای رسید که دختره از اون طرف و پسره ازاینطرف پشتک وارو میزدن . شکارچی بُدو آهو بُدو . اول شکارچی پسره بود آهوئه دختره و حالا برعکس .
        طوری ازگل نساء خودشو میدزدید که بعضی وقتا ازمامانش می پرسید من کجام ؟ گل نساء هم به خونش تشنه بود و میخواست خرخره شو بجوئه .  بالاخره  روستا بود و بدبختو انداخته بود  روی زبونا و دیگه علیرغمِ دستمالی نشدن ، هیچ پسرِ دیگه ای طرفش نمیرفت و بیمِ ترشی شدنش قریب به یقین بود و جناب سربازهم هروقت مرخصی میومد خونواده شو ببینه ، دنبالِ سوراخ موش میگشت .
        بابا مامانش چندبارمثل موش دُمِشو گرفتن اوردن دمِ  خونه ی گل نساء و اون هم مثلِ قرقی فراری شد و خودشو مفقودالاثر کرد طوری که دیگه چند ماه چند ماه مرخصی نمیرفت تا گیر نیفته . توی تهرون  ول می گشت و خداخدا میکرد توو دامِ یه دختر تهرونی گیربیفته که دخترتهرونیا زرنگتر ازاین حرفا بودن . دیگه آزارتون ندم ، پدرِعشق بسوزه . تووی پارکِ دانشجو، افتاد توو دامِ یه همو سکسوئال .
        خاک توو سرش کنن ، گل نساءِ هنرمند رُو به چی فروخت ؟ خودش هم نمیدونست .
        کاربه جایی رسید که رفت افتاد به پای گل نساءِ بدبخت وگفت فقط تو ودیگه هیشکی . ولی چون عقده ای شده بود برای حظِ بصر هم شده هواییِ تهرون بود .
        به گل نساء گفت : میای بریم تهرون ؟
        گل نساء گفت : از دخترِ لُر، توو اون فیلمه شنیدم : تهرون جای خوبیه اما آدماش بَدَن ، پس نمیام .
        بالاخره یه سربازیِ بی موقع ، زندگیِ دوتا خونواده رُو ازاینرو به اون رو کرد .
        نه پسره با رفتن به سربازی مرد شد
        نه دختره سر و سامون پیدا کرد
        خونواده هاشون هم با قمه افتادن به جونِ هم و خون و خونریزی
        توو این وسط هرکدوم ازدخترای تهرونی که ازپسره متلکی شنیده بودن و خاطره ی پسره براشون تداعی میشد میزدن زیرِ خنده و سوژه خنده شون شده بود .
         
        اینهم خاطره ی عشق وعاشقیِ آقای پشتِ کوهی که الآن یالغوزه .
        رفت یه گاو خرید وهرروز کارش شده بود دوشیدنِ شیر وبه چرا رفتن باخانوم گاوه ، وقتی هم که گاوش مُرد ، داستانِ فیلمِ گاو تکرارشد و خودش تبدیل به گاو شد و الآن هم فکرمیکنه گاوِ مش حسنه .
         
        زیرلب گفتم : واقعاً عجب گاوِ خریه ، که حس کرد چیزی گفتم و گفت : به من چیزی گفتی ؟
        گفتم : هیچی، مهم نیست، میخواستم بگم بااین کارای چپ وچولت مواظبِ نیروانتظامی باش، عزت زیاد.
         
        بهمن بیدقی 1401/7/12

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۵۶۷ در تاریخ دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        زینب عجین(یاسی)
        دوشنبه ۹ آبان ۱۴۰۱ ۱۹:۵۱
        بسیار عالی بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۵۵
        با سلام و عرض ادب و احترام بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف بیکرانتان
        سلامت باشید و شادمان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0