سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 12 خرداد 1403
    25 ذو القعدة 1445
      Saturday 1 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۲ خرداد

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        خسرو و مرد زشتروی
        ارسال شده توسط

        فرشاد اقبالی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۰ ۱۰:۳۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۴۶ | نظرات : ۰

        داستان خسرو با مرد زشتروی
        شیر گفت : شنیدم که وقتی خسرو را نشاط شکار برانگیخت, بدین اندیشه به صحرا بیرون شد , چشمش بر مردی زشت روی آمد دمامت منظرو لقای منکر او را به فال فرخ نداشت . بفرمود تا او را از پیش موکب دور کردند و بگذشت . مرد اگرچه در صورت قبحی داشت , به جمال محاسن خصال هرچه آراسته تر بود , نقش از روی کار باز خواند . با خود گفت : خسرو در این پرگار عیب نقاش کرده است و ندانسته که رشته گران فطرت را در کارگاه تکوین بر تلوین , یک سر سوزن خطا نباشد . من او را با سررشته راستی افکنم تا از موضع این غلط متنبه شود و بداند که قرعه آن فال بد , به نام او گردیده است و حواله آن به من افتاده . چون خسرو از شکارگاه بازآمد اتفاقا به همان جایگاه رسید که آن مرد را یافته بود . مرد از دور آواز برآورد که مرا سوالی است در پرده نصیحت , اگر یک ساعت خسرو عنان عظمت کشیده دارد و از ذروه ی کبریا قدمی فروتر نهد و سمع قبول بدان دهد از فایده خالی نباشد . خسرو عنان اسب بازداشت و گفت : ای شیخ , بیا تا چه داری ؟
        گفت : ای ملک امروز تماشای شکارت چگونه بود ؟ گفت : هرچه به مرادتر و نیکوتر . گفت : خزانه و اسباب پادشاهی ات برقرار هست ؟ گفت : بلی . گفت : از هیچ جانب خبری ناموافق شنیده ای ؟ گفت : نشنیدم . گفت : از این خیل و خدم که در رکاب خدمت تواند هیچ یک را از حوادث آسیبی رسیده ؟ گفت : نرسید . گفت : پس مرا بدان اذلال و استهانت چرا دور فرمودن کردی ؟ گفت : زیرا که دیدار امثال تو بر مردم شوم گرفته اند . گفت : بدین حساب دیدار خسرو بر من شوم بوده باشد , نه دیدار من بر خسرو . خسرو تسلیم کرد و عذرها خواست .
        مرزبان نامه
        به تصحیح محمد قزوینی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۴۱۳ در تاریخ دوشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۰ ۱۰:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0