سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        وروجک 5
        ارسال شده توسط

        منوچهر مجاهدنیا

        در تاریخ : پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳ ۱۹:۵۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۳۳ | نظرات : ۲۹

         
        طنز دنباله دار!
         قسمت پنجم
         
        - حالا اومدم جریان دستم را برات بگم !
        - اول بگو ببینم اون کار بدی که با اسب اون خانم توی لواسون کردی ، رفتی معذرت خواهی ؟
        - نه بابا برم تازه بفهمن من بودم شر بشه ، ولی آقاهه اون اسب دیگه آدم بشو نیست که نیست!
        - آخه اسب که آدم نمیشه !
        - خلاصه اگه ببردش بازار مال فروش ها و بخواد با یه قاطر عوضش کنه کسی زیر بار نمیره ، با یه  خر هم عوضش نمی کنند !تازه شانس آورد که ترقه را زیر پای خودش نترکوندم وگرنه غیر از کر و لال ، کور هم میشد !
        - خب حالا بگو جریان دستت چی بوده ؟
        --هیچی ، روز بعدش که اون بلا را به سر اسبه آوردم ، یه لونه پرنده روی درخت بود ، گفتیم بریم جوجه هاش را بگیریم بیاریم بزاریم توی قفس برزگشون کنیم ، بیچاره ها را شاهینی ، کلاغی ، گربه ای ، چیزی نیاد ببردشون !  دو تا شاخه بیشتر نرفته بودیم بالا ، شاخه زیر پامون در رفت یهو یه سقوط آزاد و دستمون شکست ! 
         - خب ده همین ، اون بلا را سر اسبه آوردی ، اون خانمه توی سقاخونه نفرینت کرد ، اینجوری شدی .
        - برو بابا نفرین چیه !اگه نفرین بگیر داشت تا حالا من باید صدباره جزغاله شده باشم، مامانم هر وقت از دستم کفرش در میاد میگه " الهی امیدوارم بچه جز جیگر بزنی "!
        - بالاخره وجدان که داری ؟
        - نه ... اونم تا حالا نداشتم ، خریدنیه ، بگم بابام برام بخره ؟
        - عجب بچه ای هستی تو ، ولش کن، آخه پرندگان که حالا دیگه جوجه ندارن توی این فصل ! خودشونم بلدن از جوشه هاشون مراقبت کنند ،   بالاخره کار دست خودت دادی !
        - من که دست خودم کار ندادم ! پرندهه کار دستم داد . رفته نوک درخت لونه گذاشته ، آدم باید مریض باشه بره بالای درخت خونه بسازه !
        - معلوم هست چی داری میگی ، دوباره گفت آدم پرنده که آدم نیست . حالا پس فردا که میری مدرسه بااین دست وبال گردن چطوری تکلیفا تو مینویسی ؟
        - اولا هفته اول که مدرسه تق و لقه ! بعدشم گفتم که ما تکلیفامونا توی مدرسه می نویسم ! حالا از مامانم هم کمک می گیرم !
        -  پس مامانت را هم با خودت ببر مدرسه سرکلاس بشینه جات درس هم یاد بگیره مگه میشه بچه ! خودت باید درساتابخونی و مشقاتو بنویسی !
        - حالا تا دستمو ن خوب بشه ، بعد یه کاریش میکنیم !
        -خب ولش کن ، دیگه بگو ، به قول خودت ، آب و هوای لواشک خوب بود ! استراحت کردی ؟ بازی کردی ؟
        -اینو باش ! اولا لواشک نه و لواسون .
        - تو خودت وقتی که داشتی میرفتی ، گفتی میرم لواشک ! حالا خوبه رفتی و اومدی اسمش را درست یاد گرفتی  ، جای امیدواریه !
        - چه خوشی ! روز دوم دستمون این جوری شد . حالم را گرفت ! ولی مامان بابام و خواهرم حسابی استراحت کردند ! از دست شیطنت های من هم راحت بودند ! دست ما شکست اقلا برا اونا خوب شد !
        - فکرنکنم ، اونا که راضی نبودند دست ات بشکنه ، حتما خیلی هم ناراحت شدن !
        - خواهرم گفت راحت شدی بچه ، حالا مثل آدم برو یه گوشه بتمرگ  تا بلای دیگه ای بسرت نیومده ! خلاصه دفرس ، دفرس شدیم توی این چند روز !
        - رفتی مدرسه اگه خانم معلم سئوال کرد دستت چه شده ، بهش چی میگی ؟
        - میگم توی خیابون یکی از این موتوری های سر به هوای خفن زد بهم و در رفت !
        - دروغ خوب نیست بچه ، از خودت داستان نساز ! حالا چند روز باید دست ات توی گچ باشه ؟
        - آقا دکتره که دستم را گچ گرفت گفت 30 روز ! ببین روی گچش یادگاری نوشتیم ، جوک هم  نوشتیم . تاریخ هم زدیم ، میخای بگم چه نوشته ، آخه من که سوات ندارم خواهرم کلاس سومه به اون گفتم نوشت !
        - آقا دکتره نه و آقای دکتر، سوات نه و سواد ! نه نمیخام نشونم بدی ! اقلا حالا که میخای بری مدرسه پاکش کن ، زشته !
        - با ماجیک نوشتم پاک نمیشه !
        - بچه تو چرا اسم هارا درست نمیگی ! ماجیک نه ماژیک ! خب با یه پارچه ای چیزی بپوشونش !
        - چه جوری  ؟ آستین لباس که ندارم ! تازه چیز بدی نیست ! یه جوک خنده داره با یه عکس شیطونک که چسبوندم روش ! یه آقاهه هست توی یه سایته اسمش آقا حسامه ، یه جوک هایی میگه که آدم از خنده روده بُر میشه ، از اون یاد گرفتیم !
        - خب دیگه این موضوع را ولش کن . مثل بچه های خوب سرتو بنداز پایین برو مدرسه  وقتی برگشتی برام تعریف کن ! چیکارا کردی و چی یاد گرفتی!
        - باشه میام بهت میگم ! کاری نداری !
        - وروجک ، هنوز که با بزرگ تر از خودت یاد نگرفتی چطوری صحبت کنی !
        - مگه چیه !! گفتم کاری نداری ! میخام برم یه بازی کامپیوتری جدید خریدم بازی کنم !
        - با یه دست ؟
        - انگشت دستم که نشکسته !
        - خب برو دیگه ، تا روز اول مهر خدا نگهدار!
        - بای...!
         
          ادامه دارد...
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۵۵۶ در تاریخ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳ ۱۹:۵۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0