سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شعر مقاومت وپایداری...
        ارسال شده توسط

        میثم دانایی

        در تاریخ : شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۳ ۰۳:۲۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۸۰ | نظرات : ۱۷

        محمدحسین (فراز)ملکیان
        دوغزل ناب از محمدحسین ملکیان شاعر متعهد وجوان اصفهانی ..درفضای ادبیات پایداری ومقاومت..ایشان که خود فرزند جانبازهستنددرد ورنج نهفته در جسم وروح جانبازان را به لطافت خاصی به نظم میکشند...اشعار نابش ارزش چندبار خواندن را دارد...ازبزرگان واساتیددرخواست ارسال پست در این فضاحداقل 10روزی  یکبار رادارم....
         
         
        جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد
        پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد

        عده‌ای را ضریب منفی داد، عده‌ای را به هیچ قسمت کرد
        تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذره‌بین باشد

        یک نفر فکر آب و خاک که نه در پی آب بود و نان از جنگ  
        خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوش‌نشین باشد

        یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید
        سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد

        یک نفر فارغ از معادله‌ها، بی‌خیال تمام مشغله‌ها
        روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطه‌چین باشد

        در جواب کسی که می‌گوید، پدر از جنگ دست پر برگشت
        هر دو تا آستین او خالی‌ست، تا جوابش در آستین باشد

        هم‌قطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ
        حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد
        ....
         
        .............................................
        موشک کاغذي بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت
        پدرم داد زد: ...هواپيما بمب روي قرارگاه انداخت
        پدر از روي صندلي افتاد، پاشد و گفت:«يا علي»... افتاد
        سقف با بمب اولي افتاد او به بالا سرش نگاه انداخت
        تانک از روي صندلي رد شد شيشه ي عينکم ترک برداشت
        يک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفيه و کلاه انداخت
        خاکريز از اتاق خواب گذشت من و او سينه خيز می رفتيم
        او به جز عکس خانوادگي اش هرچه برداشت بين راه انداخت

        به خودم تا که آمدم ديدم پدرم روي دستهايم بود
        يک نفر دوربين به دست آمد آخرين عکس را سياه انداخت
        موشک آرام روي تخت افتاد زني از بين چند دست لباس
        يونيفرم پلنگي او را توي ايوان جلوي ماه انداخت..........
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۴۰۷ در تاریخ شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۳ ۰۳:۲۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0