سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        خوابی که بیدارم کرد
        ارسال شده توسط

        فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

        در تاریخ : يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۳ ۰۱:۲۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۸۵ | نظرات : ۸

        خواب یه کلاغ رو  دیدم که گریه می کرد بعد کلی درخت سپیدار رو دیدم که تا نزدیک کُنده بریده شده بودند و تیز تیز شده بودند بعد یه لحظه روی کُنده ها تعداد زیادی کلاغ دیدم که تیزیه کنده ها تو شکمشون رفت و از تو کمرشون در اومد. کلاغها دسته جمعی قار و قار می کردند. یه لحظه یه منقل بزرگ دیدم که سیخهای بزرگی روش بود و یه نفر که قد کوتاهی داشت و به زور دستش به منقل می رسید داشت کلاغها رو که با پر به سیخ زده بودند روی منقل کباب می کردو می گردوند. بوی پرسوختگی همه جا رو پر کرده بود و یه دود غلیظ داشت خفم  می کرد ُ یه سفره ی بزرگ دیدم که کلی آدم دورش نشسته بودند . اونا سراشون شبیه آدم بود و تنشون مثل گرگ با پنجه وچنگالهایی که آهنی بودند و فقط بال کلاغ می خوردند. یه شتر داشت می دوید به سمت یه چشمه که ازش بخار بلند می شد. بعد چهارتا اسب که تا آرنج دست و پاشون بریده بود داشتند کتاب می خوندند و بلند بلند می خندیدند .بعد خواب دیدم که خوابیدم و یه کلاغ کنار بالشم نشسته و داره سوت می زنه ولی سایه اش که زیر نور چراغ خواب به دیوار تشکیل شده بود داشت پرهای خودش رو می کند در حالی که خودش حرکتی نمی کرد و داشت سوت می زد. دلم می خواست بلند بشم و فریاد بزنم ولی اون سایه پرده ی اتاق رو کنده بود و شکل یه طناب درستش کرده بود و یه سمتش رو سایه کلاغ گرفته بود و یه سمتش رو هم خود کلاغ و دور گردنم پیچوندنش و محکم می کشیدند داشتم خفه می شدم از خواب بیدار شدم ساعت ۴ صبح بود یه کلاغ داشت کنار خونه روی یه درخت قار و قار می کرد. 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۷۱۱ در تاریخ يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۳ ۰۱:۲۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0