يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
|
|
_گُل برنجک!
آخرین زمستان را
دوام بیاور؛
|
|
|
|
|
لبخندِ ملیحَش
شکوفه ای نیمه باز
نظیرخنده ی آفتاب
شبنمِ اشکهایش
بسانِ رودی جاری
|
|
|
|
|
دلم برای کودکی هایم تنگ شده است...
|
|
|
|
|
سیه چشمون مستُم سی چرا دردُم نمی فهمی
اسیر عشقتُم ظالم سی چرا دردُم نمی فهمی
|
|
|
|
|
دنیا به من یک جرعه خوشبختی بدهکار است
|
|
|
|
|
گُنجِشم است هردو جهان ، گُنجِشِ من نیست جهان
گوهرِ لامکان منم ، نگُنجم به کون و مکان
|
|
|
|
|
با اینکه خزان رفت و بهار آمده است
در کشور دل غصه به بار آمده است
|
|
|
|
|
زاغکی روی درختی لانه داشت
هر چه می دزدید آن جا می گذاشت
|
|
|
|
|
عشق دنیایی غنی اما محبت های ریز
مثلِ نامه های کوتاهی به شیشه های میز
|
|
|
|
|
راه و رسمِ «پاچه بازی» ساده است
پاچه خواری، پاچه مالی با حریر!
|
|
|
|
|
این زمستان گران تمام شده، نیست حرف از بهار، پس یعنی...
به کدامین خزان فروخته اید؟ به چه قیمت؟ چرا
|
|
|
|
|
زن یعنی: یک تنه پشت علی ماندن
بی واهمه از امام و ولی خواندن
زن محراب و معراج همسر است
برترین بار
|
|
|
|
|
زندگی سر به سرش روی روالی که نپرس
دشت پر میشد از آه قطاری که نپرس
|
|
|
|
|
کم حوصله ای ،طاقت دیوانه نداری
|
|
|
|
|
*بهشت زهرا
اینجا
داستان زندگی
به آغاز خود مي رسد
درست بر سطر اول
آنجا كه قلب بازماندگان
از د
|
|
|
|
|
برای فتح آغوشت مدارا می کنم هر شب
|
|
|
|
|
پُر از حس ِ خوبم به تو...
|
|
|
|
|
به راستی آیا که ذات آدمی...
|
|
|
|
|
سوگواری رسم است به بهاری که ندارد خورشید...
|
|
|
|
|
چشمم افتاد برآب
آبِ جاری باخودش بُرد ، چشم مرا
|
|
|
|
|
سرم دارم زخدایی که من و دید و ندید
چشم پوشید زگناهم آن که آبروم خرید
|
|
|
|
|
مِهر خونین در کفن ، داغِ جگر تعریف شد
|
|
|
|
|
چګونه می توان از تو ګریخت
|
|
|
|
|
تجربه اموخت جز یک رنگی رنگی نیست
گر بود رنگ به میل انسان سازی نیست
صف به صف مخلص مسئول او
جز صراط
|
|
|
|
|
سرد استُ
آسمان میبارد
زیرِ باران راه رفتن
عالمی دارد
اگر یار باشدُ عشق باشدُ
خاطره بازی
آگرین
|
|
|
|
|
من از تنهایی و رسوایی قلبم نمی خندم
|
|
|
|
|
کسی هست معنایم کند
عشقش آسمانی
محبت اش خاکی
دلش دریایی
دوست بدارد مرا
در اوج تنهایی
در ک
|
|
|
|
|
تو که ستاره شرقی منی
نگاه میکنی به من کمی
چرا آخه پره غمی یعنی
دلت شکسته مثل من کمی
تو که عشق من
|
|
|
|
|
هر چه سپید می کشم
از دست غزل های توست
|
|
|
|
|
من شبیه خاطرات یک اسیر جنگیم
واقعیت داشتم اما کسی باور نکرد
|
|
|
|
|
ماه
روی دیگر مرگ است
حالا که شب
با گریههای امپراطور
خوابش برده
....
|
|
|
|
|
و من باید برای یافتنت به رویا روم
شاید روحِ دلتنگم تو را بیابد
بدونِ تو جهان برای من
یک توهم است
|
|
|
|
|
عمریست که همصحبت پنهانی عشقم
پژمردهی یک غیبت طولانی عشقم
|
|
|
|
|
ما...
خریدنی نبوده و نیستیم!
|
|
|
|
|
تو با قلب ویرانم چه کردی؟
که در جان بیمارم ، خانه کردی ؟
اگر عاشق نبودی پس چرا تو ؟
قلب خواندی
|
|
|
|
|
گرتو خدای خود شوی من به خدای خود روم
گرتو خدای من شوی ، کی به خدا توان روم
|
|
|
|
|
ما ترک نگفتیم که او درک کند
شاید دل او کینهٔ دل چرک کند
لیکن نکند روی به معراج دلش
ترکی که خودش ر
|
|
|
|
|
دوسِت دارم دیوونه وار
میچرخم دور چشم تو پروانه وار
تو هم سر زبون بیار
بگو دوسم داری یه بار
|
|
|
|
|
سؤال و جواب؛
سؤال:
غزل با جواب نـــو
پیوست خواهد شد...
در کارگه هستی، سرگشته ی یک رازم
ا
|
|
|
|
|
جواب غزل، نــــــو
پاسخ خدا به شکوائیه! ✓
بشنو ای بندهٔ من
بشنو ای بندهٔ من
من خدایت هستم...
|
|
|
|
|
چندیست که این خسته دگر پای ندارد/آبستن درد است و سر زای ندارد
|
|
|
|
|
گرگ و میش است
گرگ و میشی سخت سهمین است
|
|
|
|
|
خیال کردی من باز با دیدنت
مثل اون قدیما هراسون میشم
|
|
|
|
|
دنیا به گذشتن و گذارش زیباست
|
|
|
|
|
من از سرزمین دیگری می گویم
آنجا که هیچ نیست
بجز تموجِ نورِ محضِ مفصل
از مشرق یقین
|
|
|
|
|
وقتی میمرد ، هنوزچشم انتظار بود
امیدی که دگر، دراحتضار بود
|
|
|
|
|
نه دلت شکسته بودم ، نه به حرمتم نشستی
|
|
|
|
|
بی تو این دنیا برایم گوشه ی زندان شده
|
|
|
|
|
_تمام راه را
دویده بودم؛
گویی که سیب را...
|
|
|
|
|
روزی بخاطرم به دریا میزدی
|
|
|
|
|
مردمان گویی بد در پی تزویرند راه بسیار هموار
|
|
|
|
|
بر سرِ آتشِ عشق،
به تماشای دلم آمده ام..
باز کن در جانان
|
|
|
|
|
گفتم ای عشق جزاتش سیردل نمی کنی
گفت سوخته ی خرابات خیردل نمی کنی
گفتم خانه ی دل عشاق همه آتش ز ت
|
|
|
|
|
دو روزی بیش و کم دنیا اگر چرخید بر کامت...
|
|
|
|
|
دوبیتی داغ از قدرت الله حاجی پور
شکست آیینه ی بازار مادر
تو رفتی من شدم تکرار مادر
الا ای روشن
|
|
|
|
|
نعمتی چون آسمان،لیل و نهار
|
|
|
|
|
روحْ به جسم آیَد و مَنْ جانِ جانَم
من آویخته خودم راْ که از روحْ بَرآیَم
بهتر از دیدِ جانْ تماشا
|
|
|
|
|
«یادمان جانکاه»
شب بود،
ابتدای هجوم تاریکی،
تلخی تازش غم ها بود.
جغدی
چون سایه ای شوم،
بر رو
|
|
|
|
|
♥️بنشین کنار من، رویای من، یارا♥️
♥️بنگر به این عاشق، زیبای من، جانا♥️
|
|
|
|
|
عشق مجروح تو یکبار جهانی بشود
صلح فرمانده و گیتار جهانی بشود
|
|
|
|
|
تضمین غزل شمار ۵۲۱-دیوان غزلیات سعدی شیرازی
سَلِ المَصانِعَ رَکباً تَهیمُ في الفَلَواتِ
تو قدرِ آب
|
|
|
|
|
آخــــراسفنـــد و بـــاز بوی بهــــــار
|
|
|
|
|
مرگ برای پرنده در قفس آرزوییست که سال ها باید انتظارش را بکشد و در خیال با بال شکسته در آسمان پرواز
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۹۰ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |