دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
|
|
مـا بـا تمـام مـردم دنیـا ، بـرادریم
با قاضيان صلح و عدالـت بـ
|
|
|
|
|
این شعر ها دیگر نمی آید به کارم
|
|
|
|
|
و ای بی خیالان بیمار دل
شترهای در کوی و بازار ول
|
|
|
|
|
به دَر می کنیم سیزده را به خِیر
گره می زنیم دِل را به دِل
پیوند می دهیم دست را به مهر
در حیاط خان
|
|
|
|
|
پاییز میرود که خدا را صدا کند
تا بر تن درخت ، لباس شتا کند
|
|
|
|
|
چقد واژه نگاهت به باد بسپارد
به لهجه ای که مرا دم به دم میازارد
|
|
|
|
|
وجود من همسفری چون تو را میخواهد
|
|
|
|
|
سر عقل آمده دل گر شده دیوانه تو
تازه فهمیده،شده شاعر افسانه تو
|
|
|
|
|
دل کیست؟ همان یار وفادار و همان محرم جانم؟
|
|
|
|
|
چشم بر هم زدنی گاه پایانش شد
مرهم درد و سر بی سامانش شد
|
|
|
|
|
می شنوی؟
اینجا صدایِ بی تفاوتی ها
همه جا را پر کرده است.
اینجا انگار کسی
محض رضای عشق
نمی گوید
|
|
|
|
|
هر چه پیش آید خوش آید برد باری می کنم
|
|
|
|
|
کرونا امد و نداریم سیزده بِدَر
تو رو خدا بیرون نروید و کنید سیزده را بِدَر
در خانه بمانید و کاهو
|
|
|
|
|
می زنی گاهی قدم
با حس یک کاج بلند
می روی تا انتهای کوچه دلواپسی
می شوی
همراز یک روز قشنگ
|
|
|
|
|
جا مانده ام با خاطراتت روی این گوشی..
گاهی خدا باید دهد قدری فراموشی،
حتی سکوتت مرگ من را دورتر
|
|
|
|
|
انگار عبادتاست خوابیدن ما
|
|
|
|
|
ای حجت حق ، بارگهت نور امیدم
|
|
|
|
|
سیزدهِ به در نشده...
قسمت نبود که سیزده ما به در شود
با رفتنِ به گلشن وصحرا به در شود
قسمت ن
|
|
|
|
|
حکم پوشش را اکیدا اختیاری می کنم
|
|
|
|
|
ندارم هدیه ای در حد چشمانت جز این دل
بیا بانو .. بیا بنشین فقط یک لحظه یک منزل
تو که اینجا نباشی
|
|
|
|
|
بگو هر صبح بی من چای شیرین است
و تو
عادت نکردی ...
|
|
|
|
|
تا که این ،
غوغای عشق ،
سَرکِش است
|
|
|
|
|
خواهم امسال مبارک بشمارم همه این سیزده را
|
|
|
|
|
غم رفت ز دل تا که شکر خند تو را
|
|
|
|
|
عکس یک خط موازی شده وُ بی برگشت
داغ تکرار غمش، دایره ها میفهمند
|
|
|
|
|
صنمـا تـب زده بوسه لـبِ پیمانـه یِ ما
غم بِجوش آمده در این دلِ دیوانه یِ ما
خرده از سوز نوای نیِ د
|
|
|
|
|
شــایـد یـــه امـــروز رو تـــوام
بــا فـــــکر مــن ســــــر کــــنی
میــــخوام کـــه بـــاز از
|
|
|
|
|
زندهام و میمیرم و برای تو جان میدهم هر بار
زندگی ام شده دوست داشتن تو و ریتم تکرار
|
|
|
|
|
ياران هنـر فـردي من ، بـي ثمـر افتد
از بسكه تصادف بُوَد، آن بي اثـر
|
|
|
|
|
نشسته بودم مثل کبریت بی خطر
حتی شما بگو ز خزان هم بی خبر
|
|
|
|
|
می نالم از وطن که به سرخی چو لاله شد
از ابر در نیامده ماهش مچاله شد
|
|
|
|
|
چه قلندر پسری شیربه میدان نبرد
بجهان شد نوه ی حیدر کرار نورد
علی اول ارباب حسین آمده است
|
|
|
|
|
آن زن و شوهر ازتمامِ دنیا ،
فقط هم را داشتند
|
|
|
|
|
باد نوروزی وزد ساقی بیاور جام
|
|
|
|
|
حالم از وقتی که رفتی خوب نیست!
|
|
|
|
|
من امروز کنار پنجره بسته مینشینم و چای مینوشم
|
|
|
|
|
خلق بر من هم گمانی می برند
|
|
|
|
|
منم که سنگ رهش مهر سجده گاه من است
|
|
|
|
|
همه با هم با گل و یا شیرینی،
وارد خانه شدند جز سلام
وعلیکی پاسخ چیزی نیست مرا
همه انگار نا آشنا
|
|
|
|
|
تو گفتی مرد می میرد ولی هرگز نمی بارد...
|
|
|
|
|
پریشان میشود حالم میان جعد گیسویت
|
|
|
|
|
بازنشسته چه شد،در حق او شد ستم؟
|
|
|
|
|
الا یا ایها الساقی بده یک بست کامل، ها
|
|
|
|
|
در هوای تو در خیال تو....
شعری از نجاتی
|
|
|
|
|
در دیده ندیده همه دنیا به جمالت..
|
|
|
|
|
کار ما از عشقبازی ها به جانبازی رسید
چشم جادویت ز شاه سرباز بازی آفرید
|
|
|
|
|
چه چیزی را در بر بگیرم...
|
|
|
|
|
دلنوشته_اهورایی
بد جوری دلتنگِ توام
بیـا و حالـم و ببیـن
یه کم با من کنار بیـا
بیـا کنـار مـ
|
|
|
|
|
باز در حسرت روز خوش دوران ماندیم
باز در حلقه زلف تو پریشان ماندیم
مانده در گوشه دل حسرت روزی که
|
|
|
|
|
از هرچه بدت اید، روزی به سرت اید...
|
|
|
|
|
رفتی پرید عاشق تو
سلام رفیق پشت و رو
حالت چطوره عزیزم؟
حالا که رفتی باز برو....
|
|
|
|
|
ذهنت (1)
درنگاهت خواندم
آنچه درذهنت گذشت!
غافل ازاین که
آ
|
|
|
|
|
گم گشته درشهرم ولی میخانه پیدا میکنم
|
|
|
|
|
ما نشسته بر سر سفره کنار موش ها
بوی نان می آید و در زمره ی مدهوش ها
|
|
|
|
|
که ویروسی جهانی پا گرفته؛
به هر جا پا گذاری، جا گرفته!
|
|
|
|
|
ای خوشا آنکس که نوشد می ز مینای حسین
نور می بخشد به جانها شهد صهبای حسین
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۸۹ پست فعال در ۱۵۵۳ صفحه |