سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 ارديبهشت 1403
    29 شوال 1445
      Tuesday 7 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        *حرف ِ دل*
        ارسال شده توسط

        شاهزاده خانوم

        در تاریخ : ۲ هفته پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۱۷ | نظرات : ۲۰۳

        حرف ِ دلی که نتونه راحت حرفشو بزنه به درد ِ لای جرز ِ دیواری که واسه حرفاش کشیده می‌خوره. مگه وظیفه‌ی حرف دله که راحت حرفشو بزنه. نه پس یکی از وظایف خطیر بنده‌ست. دست‌بردار، انقد دری وری نگو، البته حق داری کسی که ندونه با خودش چند چنده دست به مغالطه و نَدونم‌کاری می‌زنه. چی میگی توووو، باز رفتی بالای منبر، چرا نمی‌ذاری یکم اختلاط کنیم. خب پس الان داریم چیکار می‌کنیم. هیچی، فقط داری هر چی توو ذهنت می‌گذره‌رو بلغور می‌کنی، به درستی و غلطی‌شم کاری نداری. ‌‌‌‌
        چرا نمی‌خوای قبول کنی. چی رو. بذار الان یه نمونه‌شو میگم، این چه صیغه‌ای که توو افکارت داری با یکی بخاطر رفتارش می‌جنگی اما به زبون دوستی. آخه این چند چندی داره. نداره. نه که نداره. واااای تروخدا بس کن. تو بس کن که همش می‌زنی توو ذوقم، انگاری واژه‌ای به اسم مدارا نشنیدی که بهم میگی نمی‌دونی چند چندم. شنیدم ولی مدارا زمانی که ذهنتم مدارا کرده باشه و پشت‌بندش آرامش بیاد، مداراست. وقتی توو اون سگ‌دونی دائما درحال جنگ و ستیزی، مدارای ظاهری سیخی چند. چِته، چرا انقد بد حرف می‌زنی. با تو باید همینجوری حرف زد تا حالیت بشه چه خبره. مثلا چه خبره، یه حرف دله دیگه، آقا اصلا همینی که هست. خوب گوشاتو وا کن با من یکی قلدرمابانه رفتار نکن، افتاد. مثلاً می‌‌خوای چیکار کنی. هیچی، به دیدنت نمیام. نیا. نیام. خب بیا.
         
        ببین... اینم یه نمونه‌ش، زبونت یه چی میگه دلت یه چی دیگه. حالا چرا با تیرامیسوت بازی می‌کنی، امِریکانوووت سرد شد. مگه تو می‌ذاری، در ضمن قهوه دوست ندارم. تو هیچ‌وقت آدم نمیشی، پس چرا سفارش دادی. خب تو دوست داشتی منم گفتم باشه. کاش همیشه اینهمه حرف گوش‌کن بودی. نیستم. چرا اما کم، باز تهش کار خودتو می‌کنی. ولی در کل یاد بگیر حرف دلتو بزنی. گاهی نمیشه حرف دلمون‌رو بزنیم، می‌رنجن. چند وقت پیش گفتم حرف دلتو به طرف بزن گفتی پرو میشه، بالاخره می‌رنجن یا پرو میشن. خب اگه تلخ باشه می‌رنجن، زیادی هم احساسی باشه پرو میشن و خیلی حس‌های دیگه. اگه سعی کنی توی همه موارد جانب اعتدال‌رو رعایت کنی چی. اعتدال خوبه، یعنی به همین سادگی میشه حرف دل‌رو زد. از اینم ساده‌تره، خودت سختش می‌کنی.
        اِ چه خوب، میشه الان امتحان کنم و حرف دلمو بزنم. آره، چرا که نه. از اینکه گاهی مثل اجل معلق سر می‌رسی و کلی نصیحت و بکن نکن راه می‌ندازی به شدت بدم میاد و حالمو بهم می‌زنی. بی‌لیاقت، نامَردم اگه دوباره بیام پیشت، بای. واااا کجاااا، شوخی کردم بی‌جنبه، وایساااااااااا. آی خانوم کجاااا، صورت حساب‌رو پرداخت نکردی. آقا الان برمی‌گردم، این بره دیگه رفته. کی بره دیگه رفته، مارو گرفتی، خل شدی، خودت با خودت دعوا زرگری راه انداختی و حالا دِ برو که رفتی. رفیقم بابا، رفیقم.
         
        *شاهزاده*

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۶۷۸ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        ساسان نجفی(سراب)

        در همین حوالی روی صندلی کهنه ی چوبی نشسته ام اا تکیه به میز زهوار دررفته ی خیس شده از باران که بوی کاهگلی به خود گرفته اا با یک استکان چای لب سوز قند پهلو اا دلم برایت زرد شده اا گاهی سرخ و گاهیم قهوی می شود اا سینه ام تداعی خزان و پاییز در قلبم جولان می دهد اا پاییز همان فصل دوستداشتنی من و تو اا آه ه ه باز هم مثل همیشه چایم سرد شد اا سراب س ن د
        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند که قرار است کسی موی تو را شانه کند
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        مرورِ لطفِ تان نَندیش ااا به جای این و آن نَندیش ااا رضای ایزدی را جو ااا که لبخند آوَری در پیش ااا بداهه ش
        محمدرضا آزادبخت

        توقعی از کسی ندارم این یاد همه باشد اگر هرچند سالها کسی نیاید اشتباهی فکر توقع به سرت نزند هرچند اشعار همه را می خوانم ولی بی توقعم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        دَمار از روزگارِ جَمع درآورده توقع باز ااا که پِندار و گُمان و ظّن بجایِ فکر و اندیشه ست ااا بداهه ت

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0