صفحه رسمی شاعر برین بهار
|
برین بهار
|
تاریخ تولد: | دوشنبه ۲۶ آذر ۱۳۵۸ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۸ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۸۵۷ |
تا کنون 254 کاربر 653 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
چقده خوبه کنارت درس عشقو دوره کردن
همه عاشقای دنیا منو انگار دوره کردن...
وقت هُشیاری ومستی به عب ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۴۵۸۵ در تاریخ شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۳:۴۷
نظرات: ۲۶
|
|
گشته ام همصحبت دیوار اما بگذریم
لب فروبستم به صد انکار اما بگذریم
گر چه میسوزم ، فرو ریزم چو شمع
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۴۰۰۵ در تاریخ يکشنبه ۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۳:۵۲
نظرات: ۲۴
|
|
دل دیوانه مست و تب دار است
بغض وامانده در گلو گرفتار است
"وقت عصیان و اشک و سیگار است"
غصه ها در ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۲۲۵۹ در تاریخ چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۴۳
نظرات: ۲۴
|
|
غرق دریای جنونم باورم زخمی شده
انتظارِ رفتنت کابوسِ بی رحمی شده
مانده ام دربرزخِ دلواپسیهای م ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۱۶۲۲ در تاریخ دوشنبه ۲۰ تير ۱۴۰۱ ۱۷:۳۵
نظرات: ۰
|
|
تو چراغی، توی تاریکی تو نوری
توی قحطی رفاقت ، معنیِ ناب حضوری
بیکران و بی زوالی ، خود دریایی
و ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۰۶۵۸ در تاریخ يکشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۳۴
نظرات: ۴
مجموع ۱۰۲ پست فعال در ۲۱ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر برین بهار
|
|
یه جور ناجوری انگشت دستشو بریده بود با کارد آشپزخونه ، وقتی داشت سالاد شیرازی درست میکرد و میخواست همه چیزو هم اندازه خرد کنه و همزمان حواسش به صحبتهای دوستشم باشه که پشت خط تلفن  
|
|
يکشنبه ۹ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۵۰
نظرات: ۷
|
|
دست و دلم به نوشتن نمی رفت اما دلم می خواست بنویسم... برای زنی که لبهایش می خندد و چشم هایش از غم ذوب شده. برای کوچه ها و خیابان هایی که آنجا بزرگ شده اما غربتی غریب را در آنها تج
|
|
پنجشنبه ۶ مهر ۱۴۰۲ ۰۳:۴۲
نظرات: ۸
|
|
رویا... موهای ژولیده م روی صورتم سایه انداخته بود هندزفری توی گوشم ،غرق گوش کردن به سلکشن رویا بو
|
|
شنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۷:۰۷
نظرات: ۱
|
|
رويا... موهای ژولیده م روی صورتم سایه انداخته بود هندزفری توی گوشم ،غرق گوش کردن به سلکشن رویا بودم&nbs
|
|
جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۳۵
نظرات: ۱
|
|
خیره به ساعت شنی روی میز نشسته بود با هر ذره ای که درون ساعت شنی فرو میریخت، گویی تلّی از خاک روی سرش آوار میشد. بلند بلند با خودش حرف میزد، اما صدایش را نمیشنید . به ص
|
|
جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ ۰۱:۱۱
نظرات: ۰
مجموع ۵۱ پست فعال در ۱۱ صفحه |