داستان دل

سر میرود پاییزها امشب
با ارتماس آهوان در می
پیراهن آفاق رنگینست
در غار غار تلخ پی در پی

بر قابهای پنجره پیچید
عطر قرنفلهای غوغاخیز
در غلظت بارانی پرده
چون گیسوان آبی خونریز

آغوش تو،شعر عسلناکیست
در اضطراب یاس های بور
مضراب لبخندت تماشاییست
در رقص مروارید و موج تور

باغی معلق در تنت پیداست
در فصل زیبای شکوفایی
ابریشم گهواره ی قلبت
ابریق تاکستان شیدایی

میبارد از دستان گرمت، آه
اکلیل خواب کولیان بر من
آمیخت گندمزار با چشمم
اسرار آتشهاست در خرمن

لبهای تو با بوسه رویانده ست
کولاب زراندوده ی خورشید
در برکه های نقره ی ممنوع
عطر تنت بر پیکرم پیچید


در قلب ما ناقوس ویرانیست
تا دورها ، دریای طوفانزاست
با شعله های خیس ،رسوایی
در صیقلای صامت رویاست


طعم کبودی های ادریسیست
بر بازوانت نغمه ی زیتون
امشب تو را میخواهم از دنیا
در جیوه ی مهتابی افسون


در سینه ی تنگم درای توست
نام تو خون گرم برفستان
تا داستان دل به سر آید
این ابتلای گنگ بی پایان...



پاییز۹۵