سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 13 خرداد 1403
    26 ذو القعدة 1445
      Sunday 2 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۳ خرداد

        من کیستم؟

        شعری از

        حسین وصال پور

        از دفتر آزگار نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ تير ۱۴۰۲ ۱۹:۳۵ شماره ثبت ۱۲۱۵۵۰
          بازدید : ۱۰۴   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسین وصال پور
        آخرین اشعار ناب حسین وصال پور

        چون بره ای افتاده در چنگال خون آشام
        بیزارم از تکرار به کوشش های نافرجام
        در آسمانی تیره از امواج بیگانه
        هردم به سر می کوبدم سنگینی اجرام
        ماییم که بر هم می زنیم خط توازن را
        قانون نامربوط ماییم در دل  احکام
        چون قطره ای افتاده در اعماق اقیانوس
        پرگشتم از تاریکی و گمراهی و ابهام ...
        سرباز تنها مانده ای در جنگ اهریمن
        سنگ ریزه ای در کشف جادوی رگ اهرام
        یک غنچه نورسته از آمیزش بادم
        بازیگر بی نقش ،بازی خورده ی ایام
        هوشم که از سر می روم چند وحله دیگر
        پوستی که  می پیچم به روی ظاهر اندام
        این چیست ؟یا من کیستم؟یک هیچ توخالی
        من صفر دور افتاده ام از سایه ی ارقام ....
        در جست و جوی پاسخی می گردم اما کو؟
        باز هم به هر در می زنم خودرا ،ولی ناکام
        حسین وصال پور
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۳۵
        درود بزرگوار خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۳۳
        سلام و عرض ادب.. خندانک خندانک
        درود برشما..
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد اکرمی (خسرو)
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۵۱
        درود جناب وصال پور
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        نرگس زند (آرامش)
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۱۵:۰۱
        درود بر جناب وصال پور خندانک
        موفق باشید زیباست خندانک
        فاطمه معادی(بانو)
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۲۴
        درود جناب وصال
        خندانک خندانک خندانک
        سیاوش آزاد
        يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۵۲
        سلام
        فرمود
        من کیستم؟ من کجا بودم؟ من به کجا می‌روم؟ آیا کسی هست بگوید من کیستم؟

        آیا همیشه در اینجا بودم؟ که نبودم.

        آیا همیشه در اینجا هستم؟ که نیستم.

        آیا به اختیار خودم آمدم؟ که نیامدم.

        آیا به اختیار خود هستم؟ که نیستم.

        آیا به اختیار خود می‌روم؟ که نمی‌روم.

        از کجا آمده‌ام؟ و به کجا می‌روم؟ کیست این گره را بگشاید؟

        چرا گاهی شاد و گاهی ناشادم؟ از امری خندان و از دیگری گریانم؟

        شادی چیست؟ و اندوه چیست؟ خنده چیست؟ و گریه چیست؟

        می‌بینم، می‌شنوم، حرف می‌زنم، حفظ می‌کنم، یاد می‌گیرم، فراموش می‌شود، به یاد می‌آورم، ضبط می‌شود، احساسات گوناگون دارم، از ادراکات جور واجور دارم، می‌بویم، می‌جویم، می‌پویم، رد می‌کنم، طلب می‌کنم، اینها چیست؟ چرا این حالات به من دست می‌دهد، از کجا می‌آید؟ و چرا می‌آید؟ کیست این معما را حل کند؟!

        چرا خوابم می‌آید؟ خواب چیست؟ بیدار می‌شوم بیداری چیست؟ چرا بیدار می‌شوم؟ چرا خوابم می‌آید؟ نه آن از دست من است و نه این، خواب می‌بینم، خواب دیدن چیست؟ تشنه می‌شوم، آب می‌خواهم، تشنگی چیست؟ آب چیست؟

        اکنون که دارم می‌بینم به فکر فرو رفتم که من کیستم؟ این کیست که اینجا نشسته و می‌نویسد؟ نطفه بود و رشد کرد و بدان صورت در آمد، آن نطفه از کجا بود؟ چرا به این صورت در آمد؟ صورتی حیرت‌آور در آن نطفه چه بود تا بدین جا رسید؟ در چه کارخانه‌ای صورتگری شد و صورتگر چه کسی است؟ آیا موزون‌تر از این اندام و صورت می‌شد یا بهتر از این و زیباتر از این نمی‌شد؟

        این نقشه از کیست؟ و خود آن نقاش چیره‌دست کیست؟ و چگونه بر آبی به نام نطفه این چنین صورتگری کرد، آن هم صورت و نقشه‌ای که اگر بنا و ساختمان آن و غرفه‌ها و طبقات اتاق‌های آن و قوا و عمال وی و ساکنان در اتاق‌ها و غرفه‌هایش و دستگاه گوارش و بینش و طرح نقشه و پیاده شدن آن و عروض احوال و اطوال و شئون گوناگون آن را شرح داده شود، هزار و یک شب می‌شود ولی آن افسانه است؟

        و این حقیقت و آن گاهی تنها من نیستم، جز من این همه صورت‌های شگرف و نقشه‌های بوالعجب از جانداران دریایی و صحرایی و از رستنی‌ها و زمین و آسمان و ماه و خورشید و ستارگان و نظم و ترتیب حکم فرمای بر کشور وجود و وحدت صنع، و چهره زیبا و قد و قامت دلربای پیکر هستی نیز هست که در هر یک از آن‌ها چه باید گفت و چه توان گفت و چه پرسش‌هایی پیش از پیش که در یک یک آن‌ها پیش آید؟ و در مجموع آن‌ها عنوان می‌توان کرد؟ حیرت اندر حیرت، حیرت اندر حیرت!!

        هر چه می‌بینم متحرک و حرکت می‌بینم، همه در حرکت‌اند، زمین در حرکت و آسمان در حرکت، ماه و خورشید و ستارگان در حرکت، رستنی‌ها در حرکت، شاید آب و هوا و خاک و دیگر جمادات هم در حرکت باشند و من بی‌خبر از حرکت آن‌ها، چرا همه در حرکت‌اند؟ اگر محرک داشته باشند آن محرک کیست؟ و چگونه موجودی است؟ و تا چه قدر، قدرت و استطاعت دارد که محرک این همه موجودات عظیم است؟؟

        آیا خودش هم متحرک است یا نه؟ اگر متحرک باشد محرک می‌خواهد یا نه؟ و اگر بخواهد محرک او چه کسی خواهد بود و همچنین سخن در آن محرک پیش می‌آید و همچنین ...!! و آن گهی این همه چرا در حرکتند؟ اگر احتیاج نباشد حرکت نیست، احتیاج به همه چیست؟

        آیا همه را یک حاجت است و یا دارای حاجت‌های گوناگونند؟ و چون احتیاج است عجز و نقص است که به حرکت به دنبال کمال می‌روند و در پی رفع نقص خودند، آیا این همه موجودات مشهود ما ناقص‌اند و کامل نیستند؟ چرا ناقص‌اند؟ کامل‌تر از آن‌ها کیست؟ و خود آن کمال چیست؟

        و چون به دنبال کمال می‌روند ناچار ادراک عجز و نقص و احتیاج خود کرده‌اند، پس شعور دارند، توجه دارند، قوه دراکه دارند، حقیقتی دارند که بدین فکر افتاده‌اند.

        کودکان به مدرسه می‌روند و در حرکت‌اند، خواهان علمند، و به دنبال علم می‌روند، درختان رشد می‌کنند، پس در حرکت‌اند و به دنبال حقیقتی و کمالی رهسپارند. حیوانات همچنین شاید جمادات هم این چنین باشند که سنگی در رحم کوه، کم کم گوهری، کانی، گرانبها می‌شود.

        زمین را می‌نگرم، ستارگان را می‌بینم، بنی‌‌آدم را مشاهده می‌کنم، حیوانات جور واجور که به چشم می‌خورند درخت‌های گوناگون که دیده می‌شود، گل‌های رنگارنگ که به نظر می‌آید، در همه مات و متحیر، با همه حرف‌های بسیار دارم. هر گاه در مقابل آینه می‌ایستم سخت در خود می‌نگرم و به فکر فرو می‌روم. که تو کیستی؟ و به کجا می‌روی؟ چه کسی تو را به این صورت شگفت‌ در آورده است؟

        در پیرامون همین حال و موضوع قصیده‌ای به نام قصیده اطواریه گفتم که برخی از ابیات آن این است:

        من چرا بی‌خبر از خویشتنم؟/ من کیم تا که بگویم که منم؟

        من بدین جا ز چه رو آمده‌ام؟/ کیست تا کو بنماید وطنم؟

        آخرالأمر کجا خواهم شد؟/ چیست مرگ من و قبر و کفنم؟

        باز از خویشتن اندر عجبم؟/ چیست این الفت جانم به تنم

        گاه بینم که در این دار وجود/ با همه هم دم و هم سخنم

        گاه انسانم و گه حیوانم/ گاه افراشته و گه اهرمنم

        گاه افسرده چو بو تیمارم/ گاه چون طوطی شکر سخنم

        گاه چون با قلم اندر گنگی/ گاه سحبان فصیح ز منم

        گاه صد بار فروتر ز خزف/ گاه پیرایه و در عدنم

        گاه در چینم و در ماچینم/ گاه در ملک ختا و ختنم

        گاه بنشسته سر کوه بلند/ گاه در دامن دشت و دمنم

        گاه چون جغدک ویرانه‌نشین/ گاه چون بلبل مست چمنم

        گاه در نکبت خود غوطه‌ورم/ گاه بینم حسن اندر حسنم
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱۲ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۵۸
        درود برشما

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0