سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        جنون دال

        شعری از

        محمد جواد عطاالهی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۰۴ شماره ثبت ۹۹۹۰۷
          بازدید : ۱۱۲۶   |    نظرات : ۸۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد جواد عطاالهی
        آخرین اشعار ناب محمد جواد عطاالهی

        من بهار را نمی دانم
        ولی از پیر کاج ها گاهی
        حرف هایی شنیده ام که هنوز
        استخوانم نمی کند باور

        هر چه با شعر جار می زنمت
        در غزل های جلد یاقوتی
        این جماعت لبان سرخ تو را
        از دهانم نمی کند باور

        مو به مو سیر گیسوانت را
        تاب می خوردم و نمی خواندم
        هیچکس پیچش تو را در این
        داستانم نمی کند باور

        آسمان مشت زد به سینه ابر
        ابر کوبید روی فرق زمین
        و زمین سنگ زد به قبر منی
        که نرفته نمرده بعد از تو

        دلم آیا هنوز دستت هست؟
        که به من سطل آشغالی گفت
        که شنیدم که دلبرت جایی
        به کسی دل سپرده بعد از تو

        و کسی بود در خیالانت
        پرسه میزد تمام شب ها را
        که به هر پلک نیمه عریانش
        خواب را می شمرده بعد از تو

        تور را پهن برکه ها کردم
        به خیالم که صید ماه کنم
        صبح برگشتم و همه سهمم
        چند ماهی بدتر از من بود

        کهکشان ماند در گلوی
        کویر
        هرچه شن رو به آسمان پاشید
        چشمکی از ستاره ایی نگرفت
        او که حتی بلدتر از من بود

        شرط یک عمرِ صفر می بندم
        که اگر یافتی در این بازی
        یک نفر که به جرم چشمانت
        حکم حبسش ابد تر از من بود

        خانه ام خانقاه آتش هاست
        آنقدر باش تا مذاب شوی
        و اگر خواستی که آب شوی
        نصب کن لوله ی بخاری را

        این منم که هنوز مشغول است
        بین دیوار های سرخیده
        تا پرستش کند ریاست آن
        گوشه لبخند های کاری را

        کهنه سرباز_زخم های عمیق
        پادشاهی شاهرگ جاوید
        با تمام قوا ادامه دهید
        این تپش های انتحاری را

        و تو اما تو بهترین قاتل
        لحظه هایی که کشته ایی از من
        روز هایی که خاکشان کردم
        پشت هم یک به یک میانه ی شب

        بعد از آنکه نهایت هوشم
        ریخت در لابه لای روپوشم
        و جنون خون گرفت در چشمم
        و تو گفتی عجیب نیست
        عجب!

        نه تو بازی نمی کنی دیگر
        تاس را توی سطل می ریزم 
        از لب تخته دست می شویم   
        مثل جانی که آمَدَست به لب

         
        اردیبهشت و خرداد ۱۴۰۰
        ۱۷
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۹ شاعر این شعر را خوانده اند

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        حمید غرب

        ،

        مهرداد عزیزیان بی تخلص

        ،

        رضا رضوی تخلص (دود)

        ،

        هادی محمدی

        ،

        محمد حسین اخباری

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        محمد مهدی بخارائی

        ،

        محمد امیری

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        آرزو نامداری

        ،

        حدیث عبدلی (یارا)

        ،

        اکبرامرایی

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        مجید قلیچ خانی

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        فروغ فرشیدفر

        ،

        مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)

        ،

        محمد جواد عطاالهی

        ،

        آرمان پرناک

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        مجتبی شهنی

        ،

        ایمان اسماعیلی (راجی)

        ،

        حسین قائدی

        ،

        سارا رحیمی

        ،

        محمد خسروی فرد

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        محمد خوش بین

        ،

        هانا آزاد

        ،

        سلمان مولایی

        ،

        مسعود میناآباد مسعود م

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        ابراهیم هداوند

        ،

        مهدی سلیمانیان(پژمان)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        پریسا کلهر

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        محسن ابراهیمی ( غریب )

        ،

        مولود سادات عمارتی

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        دانیال فریادی

        ،

        احمدی زاده(ملحق)

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        سحر غزانی

        ،

        پریسا مصلح

        ،

        مریم محبوب

        ،

        محمدرضا عبداللهی نادی

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        زهرا مهدوی راد(گل یخ)

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۲۹
        سلام و درود محمد جواد عزیزم

        زیبا نوشتی و پر مغز

        برویم سر نقد

        ابتدای شعرت طوفانی و مجهول و پست مدرن آغاز شده

        من بهار را نمی دانم
        ولی از پیر کاج ها گاهی
        حرف هایی شنیده ام که هنوز
        استخوانم نمی کند باور

        این که از کاج چه پرسیده ای که حتی مغز استخوانت باور نمیکند ذهن مخاطب را به چالش میکشی و مخاطب از خود میپرسد این سوال چیست و جواب هم در ذهن هرکسی نقشی دیگرگون می بندد و این یکی از شاخصه های شعر پسا مدرن است البته فقط یکی از شاخصه ها و تا تمام اشل ها کنار هم قطار نشوند نمیشود گفت شعری پسا مدرن است یانه.
        که نهایت پسا مدرن ختم به مرگ مولف میشود.


        هر چه با شعر جار می زنمت
        در غزل های جلد یاقوتی
        این جماعت لبان سرخ تو را
        از دهانم نمی کند باور

        در بند دوم ترکیب و بهم پیوست غزل در جلدی از رنگ یاقوت و تشبیه لبان یار به قرمزی آن و نوعی مراعات النظیر مخفی در شعر عالی است اگر چه تصویر بدیع و بکری ندارد و کمی دم دستی است.


        بند سوم

        مو به مو سیر گیسوانت را
        تاب می خوردم و نمی خواندم
        هیچکس پیچش تو را در این
        داستانم نمی کند باور

        اگر سیر گیسوان را مو به مو تاب میخوری چه چیز را نمیخوانی؟ این دیگر مبهم انگاری است اگر ضمیر عوض میکردی و نمی خواندند می نوشتی باز بر می‌گشت به جماعتی که داستان تو را باور نمی‌کند اما تو چه چیز را نمیخوانی مبهم است و رگه ای از دادائیسم به چشم من میخورد و سایر مصاریع را در این بند از هم گسسته

        بند بعدی

        آسمان مشت زد به سینه ابر
        ابر کوبید روی فرق زمین
        و زمین سنگ زد به قبر منی
        که نرفته نمرده بعد از تو

        در این بند مصرع اول و دوم فوق العاده است و تصویر خوبی دارد اما مصرع سوم به جای زمین ای کاش زمان استفاده میکردی تا تصویرت با مصرع آخر که نرفته و نمرده جور تر بود

        بند بعدی

        دلم آیا هنوز دستت هست؟
        که به من سطل آشغالی گفت
        که شنیدم که دلبرت جایی
        به کسی دل سپرده بعد از تو


        با مصرع اول و دوم نتوانستم ارتباط بگیرم آیا دل خودت به تو گفته سطل آشغالی؟ که از دوتا مصرع این نمود حاصل میشود و اگر معنی دیگری دارد که نتوانستی پرداخت کنی و ادامه هم ربطی به مصاریع دیگر نداشت و خبر دادن از اینکه دلبر یار به کسی دیگر دلبسته نه تصویر دارد و نه چیز دیگر صرفا یک خبر است.

        بند بعدی

        و کسی بود در خیالاتت
        پرسه میزد تمام شب ها را
        که به هر پلک نیمه عریانش
        خواب را می شمرده بعد از تو

        اولا خیالاتت رو اصلاح کن اشتباه تایپی دارد

        در ثانی بهترین تصویر در این بند پلک نیمه عریان است که بی خوابی را به بهترین شکل نمود دادی و خیلی زیبا تصویر کردی


        بند بعدی

        تور را پهن برکه ها کردم
        به خیالم که صید ماه کنم
        صبح برگشتم و همه سهمم
        چند ماهی بدتر از من بود

        ماهی بدتر از من یعنی چه
        ماهی چه بدی میتواند داشته باشد باز مبهم انگاری
        اگر به جای ماهی از کلمه ی سخیف تری استفاده میکردی معنی در خود مصرع مستتر میشد و قضیه حل میشد


        بند بعدی
        خانه ام خانقاه آتش هاست
        آنقدر باش تا مذاب شوی
        و اگر خواستی که آب شوی
        نصب کن لوله ی بخاری را

        بین آب شدن و نصب کردن لوله ی بخاری تناسبی ندیدم

        اگر منظورت روشن کردن بخاری است که ممکن است لوله ی بخاری نصب شود و روشن نباشد اگر منظورت نصب لوله بخاری در خود شخص است که باز آب نمیشود و.... میخورد و اینکه تناسبی نیافتم در این مصرع

        بقیه بندها مثل خودت عالی بود شاعر جوان

        موفق باشی و قلمت نویسا


        🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

        🌷🌷🌷🌷🌷🌷

        🌷🌷🌷🌷

        🌷🌷🌷

        🌷🌷

        🌷












        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۳
        درود بر شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۰

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۰۱

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۲۵
        سلام و ادب و احترام فراوان جناب محمدی بزرگوار
        اول از همه خوشحال و سپاسگزارم که اساتید و عزیزانی ادیب و بزرگواری هستند در این محفل که دلسوزانه و دوستانه به بنده لطف دارند و دلگرمی و چراغ راهم هستند ، هیچ گاه نخواهم توانست پاسخگوی این الطاف باشم
        و بعد در مورد نقد صحیح و شیوای شما در پاره ای از موارد ( خیلی دیگه دارم رسمی می نویسم ) توضیحاتی قابل ارائه دارم ، در بند

        مو به مو سیر گیسوانت را
        تاب می خوردم و نمی خواندم
        هیچ کس پیچش تو را در این
        داستانم نمی کند باور

        معنا به این شکل است که
        مو به مو سیر گیسوانت را تاب می خوردم و نمی خواندم ( یعنی مشغول به طره ی تو بودم و سیر شخصیت تو را می دیدم اما ندیدم که در آینده هیچکس این پیچش شخصیت تو را در داستان من باور نخواهد کرد ) و بعد در بند بعد داستان و قافیه با هم عوض می شوند که تو رفته ای و من هنوز زنده ام و ناله های عاشقانه و ......
        در مورد بند

        دلم آیا هنوز دستت هست
        که به من سطل آشغالی گفت
        که شنیدم که دلبرت جایی
        به کسی دلسپرده بعد از تو

        این که من این خبر را ( دل سپردن دلبر با کسی دیگر ) از سطل آشغالی شنیده ام این را می رساند ( که گویا نرسانده ) که دلبر دلم را با سطل آشغالی انداخته است وگرنه چه را سطل آشغالی باید با خبر باشد نکته این بند این بود و نا موفق از این بند می گذریم

        و کسی بود در خیالانت
        پرسه می زد تمام شب ها را
        که به هر پلک نیمه عریانش
        خواب را می شمرده بعد از تو

        در مورد خیالانت اشتباه تایپی نبوده بلکه منظور خیابان خیالات است از آن جایی که دو کلمه خیابان و خیالات در چند حروف مشترک اند خواستم مثلا با هم میکسشان کنم که گویا جالب در نیامده است به گفته شما اصلاحش خواهم کرد.

        تور را پهن برکه ها کردم
        به خیالم که صید ماه کنم
        صبح برگشتم و همه سهمم
        چند ماهی بدتر از من بود

        در این بند که معشوق ماه است و من که می خواستم این ماه را صید کنم عاشق ام البته این ماه عاشق های دیگری هم دارد که ماهیان برکه اند ، حالا ما قصد داشتیم که ماه را صید کنیم اما در آخر به تور چند عاشق حالشان در دوری معشوق از خودمان هم بدتر است خوردیم ؛ گویا در این بند هم موفق نبودیم

        خانه ام خانقاه آتش هاست
        آنقدر باش تا مذاب شوی
        و اگر خواستی که آب شوی
        نصب کن لوله بخاری را

        آب و آتش و بخار ارتباطات مشخص است
        بعد اصلا اینجا کاری با بخاری نداریم که منظور بخار آبه خب حالا چرا بخار آب لوله می خواد ، برای خروج ، یعنی اگر خواستی آتش خانه ما را خاموش کنی مطمئن باش که راه خروجی داشته باش ای آب ، این بهترین توضیحی بود که مو توانستم در مورد این بند بدهم و البته درست آنست که شعر آنقدر پخته باشد که نیازی به توضیح نداشته باشد ولی به هر حال از شاعر خام شعر پخته تراوش نخواهد کرد .
        بنده از نقد و تحلیل جاندار و استادانه شما بزرگوار بسیار خوشحالم خدا خیرتان دهد و ممنونم از شما بابت وقتی که صرف کرده اید
        در پناه حق محفوظ باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        خندانک
        .
        .
        .
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۰۴
        درود بزرگوار
        دلنوشته زیبایی است خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۲
        سلام
        ممنونم از لطف شما جناب استکی بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۰

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۲۱
        درود بر شما🌺
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۵
        سلام
        ممنونم از لطفتان
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد حسین اخباری
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۱۱
        باسلام
        بسیار زیباست ولی بنظر بنده اگر به جای ( نمیکند باور) " باور نمیکند " میگذاشتید بهترک بود صد البته اختیار تام وتمام با شماست
        موفق باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۸
        سلام استاد بزرگوار
        خوش آمدید
        ممنونم از نظر لطف شما خندانک
        فکر می کنم اگر به کار بردن باور نمی کند وز ن دچار اختلال شود اینطور نیست؟
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۱

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        محمد حسین اخباری
        محمد حسین اخباری
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۱۱
        با سلام
        دوست من اولا شعری سپید آنچنان وزنی ندارد که دوچار اخلال بشود و ثانیا بنده نظرم را گفتم و شمارا مخیر دانستم
        بنده نیز از وزن اندکی سرم میشود فرمایشات خانم عبدلی را مدّ نظر داشته باشید که شعر سپید وزن و قافیه ندارد ولی بسیار مشکل است چون عنصر عاطفه آنقدر باید در شعر قوی باشد که جای خالی وزن و قافیه را پر کند واگر از این عناصر خالی باشد نثر به هم ریخته ای بیش نسیت
        با آرزوی توفیق برای شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۵۴
        سلام و ادب و احترام استاد عزیز
        سوال بنده شاگردانه بود و پوزش می خواهم از شما اگر باعث ناراحتی شدم ، سروده بنده کلاسیک است و وزن و قافیه دارد
        بر وزن (فعلاتن مفاعلن فعلن) البته احتمالا در مصاریع زیادی ایراد وزنی داشته ام اما بی وزن نسرودم و هر سه بند قافیه مشترک دارد ، اما از آنجا که نام قالب را نمی دانستم قالب را آزاد زدم نه آنکه قال آزاد باشد ، باز هم از شما پوزش می خواهم دنبال ایجاد دلخوری برای عزیزان نیستم.
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۹
        درود و ادب و احترام

        دلنشین و معناگرا نگاشتید

        به نظرم فقط اگر در همه ی بندهای پایانیِ شعرتان ، ردیفِ (.... م نمی کند باور ) را در اواخرِ تمامی بندهای دلسروده تان بیاورید؛ غزل چارپاره ی بیکران مهارت بیان و زیبایی است خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۳۲
        سلام بانو حسین زاده ارجمند
        ممنونم از لطف و محبت بی دریغتان
        بله شاید آنطور بهتر می شد
        بی نهایت ممنونم از شما بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۳۲
        فارغ از تمامی نقدها و بررسی ها که تمامشان ارزشمند بودند،روایت محمد جواد عطاالهی روایتی جذاب و یونیک است همراه با شیطنت و طنزی زیر پوستی و نافذ👏👏👏👏🌺
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۴۷
        سلامی دوباره جناب عزیزیان گرامی
        سپاسگزارم از نظر پر مهرتان
        در پناه حق محفوظ باشید بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حدیث عبدلی (یارا)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۳۲
        با سلام ...

        قالب آزاد و سپید یکی از سخت ترین قالب های شعر است چون بر مدار متن شدن حرکت میکند به دلیل نداشتن وزن
        و ساده بودن مضمون
        برای این که شعر را از متن تمیز کنیم
        باید این پنج ملزوم شعر را رعایت کنیم

        ✔صور خیال
        ✔عاطفه
        ✔موسیقی
        ✔ فرم
        ✔ زبان

        وقتی این ها رعایت شود شعر در مرز باریک دلنوشته قرار نمیگیرد

        شاعر ما غزل سراست و این اولین قالب آزادی ست که من آن را خوانده ام

        خب به واکاوی اثر بر میگردیم ؛

        "من بهار را نمی دانم
        ولی از پیر کاج ها گاهی
        حرف هایی شنیده ام که هنوز
        استخوانم نمی کند باور"

        شروع شاعرانه ای را رقم زدید به دو علت :
        ۱) استفاده از نماد کاج و بهار
        ۲) به چالش کشیدن ذهن مخاطب

        بهار علاوه بر این که یک فصل از فصول سال است معنای امید سبز را هم می رساند که بعد از زمستان های سخت هنوز نیامده است
        و کاج درختی ست که در تمامی فصول سبز ست نماد جاودانگی ست اما در این بند باور کاج پیر شده است و دید سبز ندارد و شاعر ما نمیخواهد بداند و باور کند

        "هر چه با شعر جار می زنمت
        در غزل های جلد یاقوتی
        این جماعت لبان سرخ تو را
        از دهانم نمی کند باور"

        در این بند به جز جلد های یاقوتی که ترکیب زیبایی ست اتفاق شاعرانه ای رخ نداده است

        "مو به مو سیر گیسوانت را
        تاب می خوردم و نمی خواندم
        هیچکس پیچش تو را در این
        داستانم نمی کند باور"

        در این بند تصویر بدیعی رخ نداده است
        چرا شاعر باید بگوید در سیر و گردش موهای معشوقم تاب میخوردم ولی آن را نخواندم و نسرودم؟!
        چطور قصه ای را که نخواندی میخواهی باورش کنند؟!!

        " آسمان مشت زد به سینه ابر
        ابر کوبید روی فرق زمین
        و زمین سنگ زد به قبر منی
        که نرفته نمرده بعد از تو"

        تصاویر زیبایی را خلق کردید
        آسمان/ابر/و زمین/قبر تناسب دارند

        "دلم آیا هنوز دستت هست؟
        که به من سطل آشغالی گفت
        که شنیدم که دلبرت جایی
        به کسی دل سپرده بعد از تو"

        اینجا مفهوم کارما به زیبایی نشان داده شده است و شاعر گزارشی را مطرح می کند غیر این هیچ اتفاق شاعرانه ای رخ نداده و آرایه ای در آن به کار برده نشده است...
        شاعر اینجا میگوید دلی که در مشت های تو بود به سطل اشغال انداختی
        اکنون دلبرت تورا دور انداخت...

        "و کسی بود در خیالاتت
        پرسه میزد تمام شب ها را
        که به هر پلک نیمه عریانش
        خواب را می شمرده بعد از تو"

        اینجا شاعر به عمق عشق اشاره میکند
        کسی که هر شب در جاده ی خیال معشوق پرسه میزند و خواب هایش را می شمارد و بیداری اش را با ترکیب شاعرانه ی پلک نیمه عریان توصیف میکند عاشق به تمام معناست...

        "تور را پهن برکه ها کردم
        به خیالم که صید ماه کنم
        صبح برگشتم و همه سهمم
        چند ماهی بدتر از من بود"

        شاعر در این بند به ما میگوید که در تلاش شکار ماه (معشوق ) بود اما ماهی هایی از برکه نصیبش شد
        یا به عبارت دیگر وابستگی اش را پهن کرد که معشوقش بیاید اما هیچ اتفاقی رخ نداد (تور در اینجا نماد تعلقات و وابستگی هاست )
        این که چند ماهی بدتر از من بود را متوجه نشدم چرا شاعر صفت بدتری به خود داده است؟!

        "کهکشان ماند در گلوی کویر
        هرچه شن رو به آسمان پاچید
        چشمکی از ستاره ای نگرفت
        او که حتی بلدتر از من بود"

        کهکشان/آسمان/ستاره و شن و کویر دارای تناسب هستند
        در این بند اشاره به معشوقه اش میکند و اورا کهکشان میداند که در دل کویر گیر کرده است و هرچقدر تلاش کرده دوست داشتنی باشد چشمکی از ستاره دریافت نکرده است و اگر قدر آسمانش را میدانست در تمنای چشمک ستاره ها کهکشان وجودش را حقیر نمیکرد
        بند شاعرانه ای بود ...
        و در بند بعدی شاعر مهر تایید میزند که عاشق تر از خودش وجود نداشته است و کسی جز او برای عشق به معشوقه اش حکم حبس ابدیت نخورده است...

        "و تو اما تو بهترین قاتل
        لحظه هایی که کشته ایی از من
        روز هایی که خاکشان کردم
        پشت هم یک به یک میانه ی شب،

        در این بند اتفاق شاعرانه رخ نداده است
        و یک گزارش است که معشوق قاتل شاعر است و لحظه های خوشش را خاک کرده است

        و بند ‌پایانی

        مولف تمام شدن بازی و جانی که آمده به لب(مرگ) را گزارش میکند ...


        شاعر در این اثر در برخی از بند ها شاعرانه قلم میزند و در برخی آن ها گزارشی را مطرح میکند (خالی از اتفاقات شاعرانه )

        دارای آهنگ درونی بود و بند ها بهم متصل بودند

        در کل اثر زیبایی بود

        ممنون از حوصله ی دریایی تان

        شاعرانگی هایتان مستدام...
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۵۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۱

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۳

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۵۳
        سلام
        بسیار خوش آمدید بانو عبدلی گرامی
        و بسیار خوش حالم از نقد و نظرات شما
        خوشحالم که برداشت هایی بسیار زیبا و گاهی متفاوت
        در تحلیل هایتان خواندم که برایم آموزنده و جالب بودند
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        در جواب چند مورد از ایراداتی که مشترکا با جناب محمدی بزرگوار وارد داشته اید در پیامم ذیل پنجره سبز ایشان توضیحاتی را نگاشته ام در چند مورد دیگر نیز توضیحاتی دارم که از آنجا که نیمه شب است و تازه از توضیحات قبلی فارغ شدم فردا خدمت شما عرضه خواهم داشت
        باز هم ممنونم از پنجره سبز سراسر پر از مهر و اندیشه شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حدیث عبدلی (یارا)
        حدیث عبدلی (یارا)
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۲۹
        سلام مجدد به شما جناب عطاللهی ارجمند
        نظرات و جواب آن ها را خواندم و یک نکته را به شما عرض کنم
        علم شعر فارسی به دو دسته تقسیم میشود
        ۱) شعر موزون (غزل /قصیده/مثنوی/رباعی/ مسمط /مستزاد و ...)
        ۲) شعر ناموزون یا آزاد (سپید/ طرح/هایکو/ تکست / رپ و...)

        شما شعری را در قالب آزاد به اشتراک گذاشتید برای همین
        دوستان به وزن شعر توجه ای نداشتند
        شما با قالبی که انتخاب کردید یعنی شعر من ناموزون است
        به گفته ی شما شعرتان دارای وزن است پس در یکی از قالب های موزون شناخته شده یا نیمایی به اشتراک بگذارید...

        شعر آزاد یا سپید سخت ترین قالب شعر است و بند بند آن
        زیر ذره بین قرار گرفته و بررسی می شود و آن پنج ملزومه را که ذکر کردم باید در قالب آزاد رعایت شود

        موفقیت های روز افزون را برای شما خواهانم

        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۴۴
        سلام
        ممنون از شما
        خندانک
        سلمان مولایی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۲۳



        سلام

        و

        پیش و بیش از هر سخنی نخست باید تکلیف این سبک آزاد را مشخص کرد تا بعد بفهمیم که چه اتفاقی در حال وقوع است ؛
        بی گمان وقتی این شعر را می خوانیم پی می بریم که سبک آزاد انتخابی شاعر مترادف با شعر سپید که پیشترها آزاد هم نامیده می شد نیست ، چرا که فصل ممیز این دو یعنی وزن بیرونی در این شعر کاملا وجود دارد و در شعر سپید کلا وجود ندارد پس به یقین می توان گفت که منظور شاعر از آزاد شعری ست که از لحاظ قافیه و ردیف چارچوب خاصی مطابق با قالب های موجود در شعر ایران ندارد و نیز از لحاظ وزن به دلیل داشتن وزن در زمره ی اشعار سنتی فرا می گیرد ولی شاعر آن را نیمایی نمی نامد چرا که در نوع چینش سطور بر اساس میل و اراده ی خود عمل کرده است نه بر اساس اصول مترتب بر نیمایی و نیز آن که او از کوتاه و بلند شدن افاعیل یا در هم ریختگی ارکان نیز ابایی ندارد پس در نتیجه این سبک را آزاد نام داده است درست اتفاقی که برای خود من نیز در شعرهای ام روی داده است.

        با توجه به بعد اول پی هم چنان با همان محمدجواد موزون طرف هستیم که البته این بار به جای حرکت در چارچوب خاص اقدام به هنجارشکنی نموده و خارج از آن ها در مسیر پیش رفته است ولی اگر این شعر را با یکی از غزل های خودش مقایسه کنیم متوجه می شویم که جنس زبان و کلام شاعر در هر دوی این ها یکی ست ولی در این جا دلیل طولانی شدن شعر همان بی قیدی شاعر است از قیود قافیه و ... که اجازه داده است بیشتر سخن بگوید و نیز آن که سخن اش را ساده تر و قابل تصور تر بیان کند پس تا بدین جای ‌‍جایگزینی سبک آزاد به جای غزل یا چارپاره ی سنتی به سود شعر و شاعر بوده است و اجازه خلاقیت های بیشتری به او داده است و این امر از این شعر نیز بر می آید چرا که آدم مجنون را حرجی نیست و اصولاً شکستن هنجارها دلیل تشخیص سلامت عقل از جنون است .

        اشعار طولانی اصولاً باید از چنان پتانسیلی برخوردار باشند که توان حفظ و تحریک مخاطب برای همراهی تا انتها را داشته باشد بدین معنا که تنها قدرت تصویرپردازی یا داری واژگانی فراخ و یا معادلات زیبایی شناختی ساختاری به تنهایی نمی توانند به حفظ و همراهی مخاطب منجر شوند پس چاره چیست ؟
        اگر دقت کرده باشید چند سطر بیشتر به جای تشویق ، ترغیب و ... از کلمه ی تحریک استفاده کردم که کمتر در چنین مواردی به کار می رود ولی در این موضع بهترین کاری که شاعر برای همراهی مخاطب می تواند انجام دهد دقیقاً تحریک سنسورهای مخاطب است که با ایجاد تعلیق آغاز می شود و با هنجارگریزی های جزیی تر و آفرینش ترکیبات نوین و ناشنیده ادامه می یابد که یکی از آن ها همین خیالانت است که هادی شاعرترین دست گذاشته بود و شاعر نیز توضیح داده است اگر چه از نظر من هم چندان قادر به القای زیبایی شناسی و هم زمان مفهوم مقصد را ندارد ولی به عنوان یک تجربه و خطا در قلم شاعری جوان و جویای نام کاملاً یذیرفتنی و قابل توجیه است .
        در این میان ممکن است بعضی از ابیات یا مصاریع به صورتی کاملاً عامدانه از هر گونه تلاشی برای رسیدن به نقطه ی صفر شعری حتی خالی هستند و یا به قولی عریان و واضح سروده شده اند در حد یک جمله ی خبری یا تعجبی و ... که تردید نکنید بودن این موارد در شعر طولانی بسیار لازم و ضروری است و نبودن شان به سادگی منجر به جدایی مخاطب از شعر می شود به این صورت که مثلاً اگر در همین شعر محمدجواد در تمام مصاریع اقدام به آفریدن تصاویر و مفاهیم شعری می نمود و ذهن مخاطب را در حالی که هنوز به ادراک لذت و فهم از تصویر پیشین نرسیده است به یک باره با یکی جدیدتر رو به رو می سازد و در اصطلاح اجازه ی نفس کشیدن به او را نمی دهد و این امر منجر یه خستگی ذهنی او و پر نهایت عدم کشف زیبایی ها و حتی داشتن تمایل برای کسب آن ها می شود پس ابیات عریان شبیه به پاگرد های یک پلکان طولانی اندک زمانی برای تازه کردن نفس مخاطب را به دست می دهند .
        اگر چه نمی توانم این شعر بهترین شعر شاعر جوان مان بدانم ولی مهمترین اتفاق ممکن در آن روی داده است و به همین دلیل بسیار با ارزش و نقطه ی عطفی خاص می باشد اتفاقی که می‌تواند سرآغاز اتفاقات بسیار بهتر و شاعرانه تر باشد و به ذهن و قلم شاعر یاری رساند تا حتی در هنگام قرار گرفتن در چارچوب های خاصی مانند غزل از همین آزادی عمل موجود در این جا سود بجوید چرا که به واسطه تکرار و تمرین در این گونه سرودن ها قیدناپذیری در ذهن ملکه خواهد شد و در هر جایی خود را عرضه می دارد.
        کلام آخرم اما فارغ است از نقد شعر و تنها انتقال تجربه است و تعمیم آن بدین عنوان که شاعر در هنگام پاسخ گویی به نقدها نیازی به ورود در جزییات و توضیح سطر به سطر شعر خود ندارد و اصولاً این عمل سایز مخاطبین را از خواندن شعر گریزان می کند چرا که در او ذهنیتی شکل می گیرد که اثر گنگ است یا نامفهوم که شاعر آن دست به چنین کاری زده است و دیگر آن که در هنگام پاسخ گفتن به نقد ها تنها اتفاقی که نباید بیفتد همین پاسخ گفتن است چرا که پس از انتشار شعر ، شاعر نیز مخاطبی ست شبیه به دیگر مخاطب ها پس نیازی به پاسخ گویی ندارد و تنها می تواند به ابراز سلیقه خویش و شرح کشف و شهود خود بسنده کند و خود را در جایگاه منتقد احساس کند .
        راستی در خصوص ماه و ماهی اگر‌چه قصد ورود به جزییات را نداشتم ولی گفتن این نکته را نمی‌توانم نادیده بگیرم ؛ توری برای صید ماه و در نهایت گرفتن چند ماهی ؛ اگر‌چه در هنگام تصور زیباست و شاعرانه ولی در پیاده شدن دارای اشکال بوده است چرا که ماهی اصولاً جزء عشاق مشهور مهتاب نیست و مانند پلنگ یا گرگ نمی‌تواند بی ماه ماندن را عرصه بدارد و می شد با جایگزینی از این دست و گذشتن از خیر جناس ماه و ماهی از ضعف تالیف عبور کرد و بهترین تصویر را ارائه نمود ...
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۰۳
        سلام و ادب و احترام
        بی نهایت سپاسگزارم از شما استاد ارجمند
        ممنون که با ما مدارا می کنید
        همیشه سلامت و سرفراز باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        .
        .
        .
        ارسال پاسخ
        رضا رضوی تخلص (دود)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۲۸
        سلام و درود و جناب عطاالهی
        زیبا سروده اید
        پاینده باشید خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۶
        سلام
        خوش آمدید جناب ودود
        ممنونم از نظر لطف شما
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۱

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        محمد مهدی بخارائی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۵۱
        درود فراوان بر شما بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۹
        سلام
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف شما بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۴۱
        سلام و درود دوست شاعر و ادیبم
        کمی پذیرفتن این شعر بدون وزن سخت است
        در کل اما شعر قشنگی بود
        قلمت ماندگار خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        سلام جناب محمدی عزیز
        خوش آمدید
        این سروده بر وزن فعلاتن مفاعلن فغان سروده شده است
        حرف هایی شنیده ام که هنوز
        مثل، درد عشقی کشیده ام که نگو
        البته احتمال وجود اختلال وزنی در بعضی مصاریع هست
        باز ممنونم از شما بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۲

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۹
        سلام مجدد رفیق
        قصد دوباره نوشتن نداشتم، مصرع اول شعر احتمالا وزنش درست نیست خندانک
        مریم کاسیانی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۲
        درود بر شما شاعر ارجمند خندانک
        بنظرم کمی صبورتر بودید با قلم توانمندی که دارید
        حتما بر وزن و قافیه در قالب مشخصی میتوانستید استوار کنید
        البته خواندنش لذت بخش بود

        شرط یک عمرِ صفر می بندم
        که اگر یافتی در این بازی
        یک نفر که به جرم چشمانت
        حکم حبسش ابد تر از من بود

        موفق و برقرار باشید خندانک

        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۰۶
        سلام
        خوش آمدید بانوی گرامی
        بسیار ممنونم از نظر شما
        سروده دارای وزن می باشد و هر سه بند با هم در مصرع پایانی هم قافیه اند اما قالب برایم مجهول بود و به همین دلیل به صورت آزاد منتشرش کردم
        باز هم ممنونم از شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۲

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        آرزو نامداری
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۵۱
        سلام شاعر جوان گرامی
        بسیار زیبا به دل نشست مثل همیشه سرافراز باشید خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۱۲
        سلام
        بسیار ممنونم از نظر لطف شما بانو نامداری بزرگوار
        در پناه حق محفوظ باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۰۰

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        مجید قلیچ خانی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۰۶
        درود و دستمریزاد خندانک
        به نظرم فعل نمیکنند برای جماعت صحیح تر باشد تا نمیکند
        در مجموع. شعر خوبیست خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۲۱
        سلام
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف شما
        خیال می کردم نمی کنند اسم جمعی باشد که می شود هم فعل را به صورت مفرد و هم جمع با ریش به کاربرد اما بعد نظر شما هرچه گشتم نمونه ایی که همراه با فعل مفرد به کار رفته باشد پیدا نکردم که به این معنی است که نظر شما صحیح است .
        ممنون از شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۲

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        فروغ فرشیدفر
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۳۵
        درود بر شما جناب عطاالهی گرامی🌹
        شعر زیبایی بود ومشخص است که حتما" در قالب سپید نیز می توانید بنویسید بدرخشید. . من برخی جاها درمفاهیم یه مقدار ابهام داشتم والبته موارد به نقد جتاب هادی محمدی نزدیک بود.
        بهترینها رو براتون آرزو دارم.
        🌹🙏🌹🙏🌹🙏🌹🙏
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۲۷
        سلام
        خوش آمدید بانو فرشید فر گرامی
        بسیار ممنونم از نظر لطف و همراهی پر مهر شما
        این شعر را با ذهن و قالبی آزادتر از قبل سرودم که نامفهوم برخی از بند ها از همین جهت است البته سعی خواهم کرد در جوابی به نقد و نظر جناب محمدی بزرگوار و بانو عبدلی گرامی توضیحاتی ارائه دهم که شاید مفید باشند
        باز هم ممنونم از شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۲

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        مجتبی شهنی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۱۷
        درود


        🌹🌹🌹🌹
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۲۸
        سلام
        ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۲۸
        سلام محمدجواد عزیز خندانک
        بسیار هم زیبا بود خندانک
        زنده باد بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۳۰
        سلام جناب اسماعیلی عزیز
        ممنونم از لطف و همراهی گرمتان بزرگوار
        زیبا نظرید
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۰۱
        درود بر شما جناب عطاالهی بزرگوار
        بسیار زیبا بود شعرتان
        دستمریزاد عالی بود
        ماندگار قلمتان خندانک
        خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۴۵
        سلام بانو رحیمی گرامی
        خوش آمدید
        زیبا نظر شماست
        ممنونم از لطفتان
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد خسروی فرد
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۴۶
        درود
        بسیار زیباست
        آرزوی موفقیت
        خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۰۴
        سلام
        بسیار ممنونم از نظر لطف شما
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۰۷
        سلام دوست خوبم
        آفرین به شما
        موفق و سلامت باشید خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۰۵
        سلام عزیز گرامی
        خوش آمدید
        بسیار ممنونم از لطف شما
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۲
        درود بر شما گرامی
        ---------------------------- خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۰۵
        سلام استاد بزرگوار
        خوش آمدید
        بسیار ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابراهیم هداوند
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۵۱
        سلام محمدجواد عزیز
        دست شما درد نکند
        خیلی زیبا بود
        خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۳۲
        سلام استاد بزرگوار
        خوش آمدید
        بسیار ممنونم از نظر لطف شما
        در پناه حق محفوظ باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۲۲
        سلام محمد جواد دوست داشتنی نهال قطور شعر
        خواندم و لذت بردم دوست دارم برای شعرت بنویسم اما تازه رسیده ام نمی‌دانم چی به چیست
        ولی شعرت عالی ست خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۴۵
        سلام جناب قنبر پور عزیز
        خوش آمدید و به نیکی خواندید
        بسیار ممنونم از نظر لطفت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۰۹
        بسیار زیبا بود شاعر گرامی چندبار خواندمش ولذت بردم
        نقد هم که اساتید زحمتش را می کشند
        درود برشما و دست مریزاد خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۴۸
        سلام جناب ابراهیمی
        خوش آمدید
        بسیار ممنونم از نظر لطفتان
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        دانیال فریادی
        جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۲۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک






        : خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۰۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۲۸
        درودها شاعر جوان و زیبا قلم خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۱۳
        سلام
        خوش آمدید بانو حکیمی گرامی
        ممنونم از لطفتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سحر غزانی
        يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۲۵
        سلام

        شعر جالب و زیبایی بود

        مخصوصا این بند

        کهکشان ماند در گلوی کویر
        هرچه شن رو به آسمان پاشید
        چشمکی از ستاره ایی نگرفت
        او که حتی بلدتر از من بود  خندانک 

        کهکشان توی گلوی کویر خیلی تصویر جالبیه  خندانک 

        اما توی شعرتون اگه به جای کلمه سطل آشغال یه چیز دیگه بود به نظر من بهتر میشد برام قابل هضم نبود😅 و اینکه فعل بند دوم چون دارید از جماعت حرف میزنید فعل میکنند بنظرم درستره
         در کل شعر خوب و دلنشینی بود

        قلمتون نویسا  خندانک    خندانک 
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۱۸
        سلام
        خوش آمدید
        بسیار ممنونم از لطف همراهی شما
        بله حضور سطل آشغال در شعر ناگهانی و کمی بی جاست
        در مورد جماعت هم درست می فرمائید

        باز هم ممنونم از لطفتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پریسا مصلح
        يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۲۷
        درود برشما موفق باشید خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۱۹
        سلام
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        هانا آزاد
        يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۳۶
        بسیار زیبا بود و پر محتوا
        لذت بردم ، موفق باشید🌹🌹🌹
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۵۶
        سلام
        خوش آمدید
        ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا عبداللهی نادی
        دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۱۹
        امیدوارم موفقیت های شما را شاهد باشم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک 🌷 خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        سه شنبه ۱ تير ۱۴۰۰ ۱۴:۵۷
        سلام
        بسیار ممنونم از لطف شما شاعر عزیز
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        سه شنبه ۱ تير ۱۴۰۰ ۱۷:۲۹
        درود بر شما
        🌹🌹
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۳ تير ۱۴۰۰ ۱۴:۴۲
        سلام
        ممنونم از لطف شما
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا مهدوی راد(گل یخ)
        سه شنبه ۱ تير ۱۴۰۰ ۲۱:۱۸
        "من بهار را نمی دانم
        ولی از پیر کاج ها گاهی
        حرف هایی شنیده ام که هنوز
        استخوانم نمی کند باور"
        درود بر شما بسیار زیبا و دلنشین
        آینده روشنی در انتظار شماست داداش خوبم خندانک خندانک خندانک
        محمد جواد عطاالهی
        محمد جواد عطاالهی
        پنجشنبه ۳ تير ۱۴۰۰ ۱۴:۴۲
        سلام
        خوش آمدید بانوی گرامی
        خیلی ممنونم از لطف و همراهی شما
        زیبا نظر شماست
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0