سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    به رنگ خون

    شعری از

    مهرداد مانا

    از دفتر شعر مانا نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۰:۳۲ شماره ثبت ۹۸۵۵۵
      بازدید : ۲۰۷۹   |    نظرات : ۱۵۵

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر مهرداد مانا

    پرده ی پیشین :

    ... و تو چگونه رستی پسرم؟
    کبوترها شاهدند 
    که گردنت مویی مانده بود 
    تا لبهای دار را بوسه زند
    اگر از انعکاس ماه در زلال رود
    جرعه ای نوشیدم 
    حرامم 
    که درین جنگل تاریک
    افراها هنوز تشنه ی آفتابند ...
    گفت مادر 
    رها کردند تا تاری شوم 
    و ستاره ها در توری مشبکم ، اسیر شب 
    که هنوز از ورق پاره های توس 
    صدای پای توسن توری میاید
    گفتند:  تماشای آسمان ارزانی ات 
    به شرط آنکه
    مکان اختفای غریو را لو بدهی
    که در حلقوم کدام توفان
    نهفته است ؟
    به سربندت
    مانده ام بر دو راهی خون و عسل 
    و نمیدانم 
    چرا این دشداشه ی دیبا
    بر تن شرافتم زار میزند؟ 
    گفت جان مادر
    برگرد و از  میله ها ،
    آزادی را گدایی نکن
    حنجره ی هیچ کوردی
    بدهکار ریسمان نبوده است .
     

    پرده ی پسین :
    من نیز زنی دارم از تبار همین ترانه ها
    که خونش
    از دشنه ها شریف تر است
    آری
    ما حلاجان این بیضای بلا
    گردن هایمان به پیشواز طناب رفتند 
    و این شعر تا همیشه
    بدهکار خون خورشید شد  ...
     
    حاجی آباد هرمزگان
    ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
     

    و 
    ۱۸
    اشتراک گذاری این شعر
    ۷۸ شاعر این شعر را خوانده اند

    مهرداد مانا

    ،

    مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)

    ،

    ابوالفضل احمدی

    ،

    عباسعلی استکی(چشمه)

    ،

    محمد قنبرپور(مازیار)

    ،

    مهدی محمدی

    ،

    محمد امیری

    ،

    منوچهربابایی

    ،

    گلاله ناصری

    ،

    دکتر سیدمحمدرضامیرشکار

    ،

    تاراناصری راد (خاطره)

    ،

    زهرا زارع بهار ناب

    ،

    مدیر ویراستاری

    ،

    مسعود میناآباد مسعود م

    ،

    محمد علی سلیمانی مقدم

    ،

    سید حاج احمدی زاده(ملحق)

    ،

    اميرحسين علاميان(اعتراض)

    ،

    مجید قلیچ خانی

    ،

    محمد رضا خوشرو

    ،

    بهرام معینی (داریان)

    ،

    پرستو پورقربان (آنه)

    ،

    رضااشرفی فشی

    ،

    آرزو عباسی ( پاییزه)

    ،

    ابراهیم حاج محمدی

    ،

    آرزو نامداری

    ،

    حدیث عبدلی (یارا)

    ،

    سیدحسن خزایی

    ،

    آذر مهتدی

    ،

    مجتبی شفیعی (شاهرخ)

    ،

    عليرضا حكيم

    ،

    احسان کریمیان علی آبادی

    ،

    سلمان مولایی

    ،

    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

    ،

    شعله(م جلیلی)

    ،

    سحر غزانی

    ،

    فروغ فرشیدفر

    ،

    سارا رحیمی

    ،

    اصغر ناظمی

    ،

    علی سهامی

    ،

    منیژه قشقایی

    ،

    آرمین پرهیزکار

    ،

    موسی ظهوری آرام(آرام)

    ،

    محمد جواد عطاالهی

    ،

    محمد خوش بین

    ،

    یدالله عوضپور آصف

    ،

    موسی عباسی مقدم

    ،

    قربانعلی فتحی (تختی)

    ،

    مهرداد عزیزیان بی تخلص

    ،

    هادی محمدی

    ،

    مریم، شیرین ناز (ساغر دل)

    ،

    مجتبی شهنی

    ،

    ایمان اسماعیلی (راجی)

    ،

    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

    ،

    رضا رضوی تخلص (دود)

    ،

    طوبی آهنگران

    ،

    محمد حسین اخباری

    ،

    آرزو رستمی

    ،

    مسيحا الهیاری

    ،

    حسین عابدی(بیقرار)

    ،

    پریسا مصلح

    ،

    محبوبه امیری

    ،

    مسعود کی پور (تندیس تنهایی)

    ،

    ابراهیم هداوند

    ،

    علی ناب

    ،

    دکتر محمد مهدی بخارائی

    ،

    درویش حسین ندری

    ،

    سودابه حسن پور(کرشمه)

    ،

    ابوالحسن انصاری (الف رها)

    ،

    میلاد غریبی زاده

    ،

    فاطمه سلطانی

    ،

    ملیحه ارجمند ( م الف باران)

    ،

    عاطفه بابازاده خمیران

    ،

    محمد توکلی

    ،

    اکبرامرایی

    ،

    پریسا کلهر

    ،

    امین فرومدی

    ،

    اصغر شکری زاده

    ،

    نرگس زند (آرامش)

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۸:۲۹
    درود شاعر گرامی
    افراغ اندیشه را پاس بداریم
    بداهه ای کوتاه :
    "مار پیچی طولانی است
    زبان چسبناک
    مار خوابیده
    روی گنج های
    آشکار و نهان
    سرزمین من خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۵۶
    سپاس فراوان از حضور بی توقع ، خلاصه وار ، فشرده و باکلاستون خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    محمد قنبرپور(مازیار)
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۰:۱۲
    خندانک خندانک
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۵
    درود برشما جناب استکی خندانک
    ارسال پاسخ
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۳۳
    سلام مانا جان
    راستش اين شعر براي من مثل ديدن فيلم بود
    و حسابي عميق شدم، رفتم تا...
    به نظرم آمد بهترين كامنت براي اين شعر، همين ترانه باشد
    كه خيلي به فضاي سپيدت ميخورد:

    به صلیبِ صدا مصلوبم ای دوست
    تو گمان مبری مغلوبم ای دوست
    شرفِ نفس من
    اگر شد قفسِ من
    به سکوت تن ندادم تا بميرم بيكفن
    توی شبهای سکوت، فریادِ من جاري بود
    از غروب هراس تا صبح موعود
    تیغ خشم خلیل بر قلب نمرود
    در عذاب تشنگی گم، حسرت من بوی گندم
    بر دلم داغ شقایق، از عذاب تلخ مردم

    \\"مصلوب\\"
    ترانه سرا: استاد اردلان سرافراز
    با صداي جاودانه ي بيتكرار داريوش خندانک
    قلمت سبز و مانا
    زنده باد حقيقت
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۷:۳۴
    و چقدر خوبست که رفیقم که هویتش اعتراض است از اعتراضنامه ی مانا حمایت میکند . در واقع حلاوت کار بهمین است که هلاهل را همه با هم سر میکشیم . خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۷
    خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد رضا خوشرو (مریخ)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۴۰
    سلام بزرگوار مانا

    زیبا بود
    درود بر شما استفاده بردم
    🥀
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۶:۱۴
    و اگر استفاده ی شما دوست نازنین از شعر مانا ، آگاهتر شدن به حال و روز ما بوده ، پس موفق بودم
    و بر این موفقیت هرچند تلخ است اما بباید خندید و شادمان شد خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۷
    خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد رضا خوشرو (مریخ)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۰۱
    در مورد سروده تان به نظر من شما جسارت بسیار زیادی دارید .
    چرا
    واقعا بی پرد ه همه مسائل را می گویید .و واقعا به نظر من شخص بی باکی هستید.شاید اگر این مسئله در رابطه با کس دیگری بود،نمی نوشت. واگر هم شعرش را می نوشت .فقط به نوشتن شعر اکتفا میکرد ونه توضیح.
    در مورد جوابی که زیر اکانت من گذاشتید،حتما
    اثر گذار و استفاده بردم.وگرنه برای بار دوم مزاحم نمی شدم.حق نگهدارتان..بزرگوار و ممنون.🌺
    محمد رضا خوشرو (مریخ)
    محمد رضا خوشرو (مریخ)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۰۵
    دوست توانا و قوی من
    🌺
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۴۷
    سلام بر جناب خوشروی عزیز
    شما هم اگر از سبوی من جرعه ای بنوشید ، احتیاط و عافیت را کنار گذاشته و مستانه فریاد میکشی .. برای کسی که مرگ را زندگی و جاودانگی میداند و زندان را دلیل آزادگی ، ترس چه معنی دارد ؟؟ انها چه چیز را قرارست از مانا بگیرند ؟ باورکن هیچ چیزی نیست که قادر باشند آنرا از من دریغ کنند
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    سید هادی محمدی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۹:۳۰
    سلام مانای عزیزم
    به دور از نقد لذت بردم از نوشته ات و قلم چرخانی ات
    گفتنی ها را سلمان عزیزم و دوستان دیگر گفته اند.
    شعری مهمانت میکنم از سید هادی محمدی
    که در حال و هوای نوشته تو است.
    موفق باشی. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷

    اگر این درد خلاصی ندهد این بارم
    دار را در وسطِ تختِ خودم میکارم

    تا بدانند نَهنگی که غریب دریاست
    تلخی عاقبتش،  روی سواحل پیداست

    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۱۴
    همین دیشب بود که با تنی چند از دوستان به غیبت شما مشغول بودیم و اعتراف به این نکته که قلمشان از قلمهای شریف و سبز سایت است و ایکاش با ما سپیدسرایان بر سر مهر بود و از این حرف ها و حسرت ها .. و میدانم که گاه مباحثی و شبهاتی از هر دو اردوی سپید و کلاسیک مطرح میشود که گاه ممکنست آب را به نفع صیادان آز ، بیالاید و نیز میدانم تا آنسوی این میدان امثال هادی باشد و اینسوی امثال بنده ، همه ی این مباحث ختم به عشق میشوند و ثمرتشان دانش و بینش خواهد بود . شک نکن که میخواهمت
    ارسال پاسخ
    سید هادی محمدی
    سید هادی محمدی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۴۸
    مهرداد عزیزم اولا از لطفت سپاس و اما بعد

    اختلاف نظر در حیطه ی شعر و شاعری هیچ وقت نشان دشمنی نبوده و نیست و اینجا محکم و قوی بگویم
    تمام شاعران و اهالی قلم در هر حیطه ای و در هر قالبی عزیزان ما هستند و قابل احترام.
    در یک سو تو را دارم و در سوی دیگر سلمان و بقیه که میبالم به دوستی شماها
    تنها دشمنی که حقیر دارم با سارقان شاعر نما است که شکر خدا در سایت وزین شعر ناب خبری از این افراد نیست
    ‌شعری دارم به اسم کُرّه خرهای روسری بسته
    که به زودی منتشر میکنم و روی سخنم با همین سارقان است

    سپید یا اشعار دیگر وقتی حال آدم را خوب کنند برای من مقدس هستند.
    با همه سپید نویسان دوستم و با تو که سلسله جنبان این دوستانی برادر و رفیق
    از قلمات لذت میبرم مانا،
    مانا باشی
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد حسین اخباری
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۱:۱۷
    باهزاران درود
    بسیار هم زیباست چونان همه آثار زیبایتان وبنده را خواهید بخشید که نه حوصله ی نوشتن تفسیر وتحلیلهای طولا را دارم و نه شاید حوصله خواندن همه ی آنهارا
    که من از صوت زیبای عبد الباسط بیشتر هر تفسیری لذت میبرم
    آثار زیبایتان چونان نام تان مانا باد
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۱:۲۷
    سلام بر مرد نجیب سایت ، اتفاقا بنده هم از صدای عبدالباسط و غلوش و منشاوی استقبال میکنم و در نوجوانی خیلی دنبال قرائت قرآن بودم و در مسابقات هم حضور داشتم . و هنوز هم بخش زیادی از فایل صوتی ام را قرائتهای مجلسی قاریان مصری تشکیل میدهد که در جاده یا حین کار گوش میدهم ..‌ و البته خود اثر چنانچه فهمیده و احساس شود قطعا بر تفاسیر میچربد و خوشتر خواهد بود خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۰۵
    با سلام بر اهالی شعر
    و مانای مانا
    چند نکته قبل از رسیدن به شعر عرض کنم بشر هنگام عصبانیت دو گونه عکس العمل از خودش نشان می دهد یا افسار خود را از دست داده و با داد و بیداد و کوبیدن و کوفتن و ناسزا عصبانیتش را ارضا یا در عین آرامش و با استفاده از کلمات محترمانه اما تند و تیز سعی در بیان عصبانیت و ناراحتی خود دارد مانای من در این شعر عصبانی ست و عصبانیتش از نوع نگارش شعر مشخص است و عجله برای اتمام شعرش به وضوح نمایان است
    من مانا را سلطان ارايه تلمیح می دانم اما این جا در این شعر از ارائه تلمیح خبری نیست مانا استاد اکرانِ احساس بر پرده اشعار پر معناست
    وقتی معنا و پیام قابل توجهی در شعر وجود دارد خواسته یا ناخواسته و بالاجبار می‌توان از برخی ایرادات گذشت و صرفا بر پیام بسنده کرد اولا مانای عزیز در شعرش یک پیام داشت :(کردها با غیرت هستند) بنظرم تنها نکته مثبت شعر بود و دیگر
    و جزئیات شعر:
    اول
    احساس منِ خواننده از شعر پراکندگی و بی ربطی دو پرده است کاش شعر تنها پرده اول بود یا پرده دوم چون هر چه تلاش کردم ارتباطی نیافتم و اینکه هر چه در گوگل سرچ کردم چیزی از فواد نقشبندی نیافتم تا متوجه شوم که ازادش کردند(چون نوشتی برگرد رهایی را گدایی نکن) یا فرار کرد(چون نوشتی مادرش برگرد به میله ها) یا نهایت اعدام شد
    دوم
    کمی شعر را اسیر قصه گویی دیدم زمانی در چند سطر از گفت، گفتند، گفت استفاده کردی و اینکه اصلا موافق (من هم زنی دارم...) نیستم البته و هزار البته شاید ارتباطی وجود داشت بین این دو که من در شعر متوجه نشدم
    سوم
    تا جایی که می‌دانم دشداشه لباس اعراب و شهرهای جنوبی و گرم باشد تا کورد ها کاش نام لباس کوردی را می آوردی مثل چوخه(تنپوش مردانه ی کوردی)

    اما مانای عزیز من در جایگاهی نبودم شما و اساتید عزیز را بخواهم نقد کنم چه برسد ایراد بگیرم منو بزرگی خودت ببخش شعرت نسبت به اشعار قبلی خیلی ضعیف تر بود و اما تمام ضعف شعرت را به حساب عصبانبتت و عجله در نگارش می گذارم و پیام و فریاد شعر را دوست دارم و اما می خواهم ابتدای شعرت را اینگونه بخوانم :
    چگونه رستی پسرم؟
    کبوترها شاهدند
    که گردنت به مویی مانده بود
    تا لبهای دار را بوسه زند

    حرامم باد
    اگر از انعکاس ماه در زلال رود
    جرعه ای نوشیدم
    که درین جنگل تاریک
    افراها هنوز تشنه ی افتابند

    رها کردند تا توری شوم
    و ستاره ها در تار مشبکم ، اسیر شب
    که هنوز از ورق پاره های توس
    صدای پای توسنی می آید

    گفتند: تماشای آسمان ارزانی ات
    به شرط آنکه
    مکان اخفای غریوت را افشا کنی
    که در حلقوم کدام توفان
    مستور است ؟

    مانده ام بر دو راهی خون و عسل (غسل و عسل / خون و خرما)
    و نمیدانم
    چرا این چوخه ی دیبا
    بر تن شرافتم زار میزند؟

    گفت جان مادر
    برگرد و از میله ها ،
    آزادی را گدایی نکن
    حنجره ی هیچ کوردی
    بدهکار ریسمان نیست


    پرده ی پسین :
    من نیز زنی دارم از تبار همین ترانه ها
    که خونش
    از دشنه ها شریف تر است

    آری
    ما حلاجان این بیضای بلا
    گردن هایمان به پیشواز طناب رفتند
    و این شعر تا همیشه
    بدهکار خون خورشید شد

    مانای نازنین هر زمان که احساس کردی در آرامشی و عصبانی نیستی شعر را پاکنویسی کن میدانم محشر خواهد شد
    دوستت دارم
    یا حق🌿
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۴۵
    با سلام جناب قنبر پور خندانک
    با عصبانیت مانا در این شعر موافقم.
    و البته این خشم شاید طبیعی باشد برای کسی یا کسانی که در وطن غریب هستند. خشمی که گاهی منجر به افسوس می شود و غربت بیش از هر زمان دیگری خود را به رخمان می کشد
    ارسال پاسخ
    آذر مهتدی
    آذر مهتدی
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۵:۲۸
    🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🌺
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۰:۰۳
    هدف مانا همین بود که بفهمد که اگر این اثر را دیگران میسرودند به چه شکلی در میامد ؟ که چراغ اول را مازیار خان روشن نمودند . بشخصه از کامنتتان خوشحال شدم چون یقین داشتم که قطعا با وسواس شعر را خوانده ای . اما برخلاف نظر برخی دوستان این شعر ویرایش نخورده و علت غیبت چندساعته ی آن تصمیم شاعر نبود بلکه بررسیهای مدیریتی بود برای رفع پاره ای از ابهامات ... به هر روی این شعر هنوز وارد دفتر نشده و به دلایلی که بالا ذکر شد ، میخواهم بعد از شنیدن نظر دوستان در دفترم پاکنویس شدم و خدا را شاکرم که دوستان با مانا همدل و بی ریا و صادقند و دل میسوزانند
    ارسال پاسخ
    مهدی محمدی
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۲۶
    سلام مانای دسیسه گر، چه خوابی دیده ای دشداشه ی دیبا؟
    هوس کرده ای سر خلوت سایت را به سربند شلوغی واژه عصیان ببندی؟ زنهار خندانک

    1
    گردنت به مویی مانده بود: مقصود لاغر شدن و نازکی گردن است اما وجه شبه مو و بوسیدن چیست؟

    گردنت به مویی مانده بود
    که به چنگ دار بافته شود

    2
    از انعکاس ماه در زلال رود
    جرعه ای اگر نوشیدم
    حرامم

    3
    که در وادیِ سرگردانی
    سینه ی افرا
    تشنه ی آفتاب است

    4
    -گفت مادر!
    صدای پای توسن از تور می آید
    گفتند محل اختفای نور را به شب بگو
    تماشای آسمان ارزانی ات

    5
    به سربندت که وقت دسیسه ی شب
    نامه ی امضا شده ی آسمان بود
    مانده ام
    بر دو راهی خون و خون
    و نمیدانم
    چرا این دشداشه ی دیبا
    بر تن شرافتم زار میزند؟

    6
    گفت:
    - جان مادر
    برگرد و از میله ها ،
    آزادی را گدایی نکن
    حنجره ی هیچ کوردی
    بدهکار ریسمان نبوده است .

    با اجازه تیک نقد
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۳۶
    - ... و تو چگونه رستی پسرم؟
    کبوترها شاهدند
    گردنت به مویی مانده بود
    که به چنگ دار
    بافته شود
    حرامم
    از انعکاس ماه در زلال رود
    جرعه ای
    اگر نوشیدم
    که در وادیِ سرگردانی
    سینه ی افرا
    تشنه ی آفتاب است

    گفت:
    - مادر!
    صدای پای توسن از تور می آید
    گفتند محل اختفای نور را به شب بگو
    تماشای آسمان ارزانی ات
    به سربندت که وقت دسیسه ی شب
    نامه ی امضا شده ی آسمان بود
    مانده ام
    بر دو راهی خون و خون
    و نمیدانم چرا
    این دشداشه ی دیبا
    بر تن شرافتم زار میزند؟

    گفت:
    - جان مادر
    برگرد و از میله ها
    آزادی را
    گدایی نکن
    حنجره ی هیچ کوردی
    بدهکار ریسمان نبوده است
    ارسال پاسخ
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۴۴
    بر دو راهی خون و خون
    نمی دانم چرا
    این دشداشه ی دیبا
    بر تن شرافتم
    زار
    می زند؟
    محمد قنبرپور(مازیار)
    محمد قنبرپور(مازیار)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۲:۲۸
    دو راهی خون و خون؟؟؟؟؟ خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۴:۵۷
    خون خودم و خون دیگران خندانک
    محمد قنبرپور(مازیار)
    محمد قنبرپور(مازیار)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۷:۰۰
    اونوقت من از کجا بفهمم منظورتون خون خودم و خون دیگرانه
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۱:۳۰
    ازادی قهرمان به قیمت اسارت دیگران

    خون به دل شدن مادر قهرمان یا خون به دل شدن مادر قهرمانان
    از آنجا که مسیر مخفی بادها را بلدی
    و از آنجا که می خواهی آسمان را بر دوشت بیاندازی و سقف زندان را بر دوش دیگران
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۲:۳۳
    مهدي جانم منم باتو موافقم حتي شخصي به خودشم گفتم
    عسل يه جورايي هضم نشد برام و گفتم خون و خونها يا حتي زهر عسل
    اما صلاح كار خويش خسروان دانند خندانک
    محمد قنبرپور(مازیار)
    محمد قنبرپور(مازیار)
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۴:۴۴
    بنظرم نباید واژه ها طوری باشه که دوباره گلاله یا خودمانا مجبور به توضیح بشه منظور مانا از عسل شیرین کامی و لذت دنیاست ولی خوب به قول امیر حسین خون و عسل جور نیست باهم
    خون و خون هم تفهیمش به خواننده سخته خون و خون ها نیز آهنگ خوبی نداره همون خون و خرما والسلام خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۹:۰۶
    سلام مهدی جان
    از اینکه در ویرایش شعر شرکت کردی و به خود زحمت نوشتن دادی سپاسگذارم
    اما سه توضیح کوچک هم بدهم شاید در داوری ات بی تاثیر نباشد .

    ۱- دشداشه ی دیبا ... کنایه از عافیت طلبی ست و چون دشداشه کلا لباسی ست راحت و ریلکس ، با رنج و خستگی همخوان و همخون نیست . بهمین جهت این مدل از زندگی ، دون شرافت یک مبارز است . انها به قهرمان قصه گفتند برایمان جاسوسی بکن تا بهت دنیا را بدیم ( که با عسل و دشداشه کدگذاری کردم ) اما او قبول نمیکند . و دوم اینکه دشداشه بهرحال کوردی نیست و آن را بدین منظور آوردم که بگم میخواستن ما را از اصل و نسب خود دور کنند . اما چرا از میان اینهمه لباس ، دشداشه را نوشتم ؟؟؟؟ اجازه بدهید درین باره سخنی نگویم که این نگفتن از هزار غریو بالاتر است

    ۲- دو راهی خون و عسل
    از این تردیدها در تاریخ کم نداشتیم و قهرمانان کسانی بودند که از عسل گذشتند و پا در وادی خون گذاشتند . وگرنه در زندگی مردمان عادی که سیاهی لشکر تاریخند ، همواره و دو دستی جام عسل را چسبیده و میچسبند . یکی از عالی ترین این انتخابها که جام عسل را کنار گذاشت تا خونش در جام ریخته شود ، حر بن یزید بن ریاحی بود که همه با داستانش آشناییم

    ۳- توسن توری ... توسن اسب است و معمولا برای جنگ ، چون تیزپاست . تور هم سرزمین توران است . از شاهنامه هنوزم صدای پای اسبهای توران میاد . و هنوز خطر دشمن هست
    اما اصرارم برای اینکه جمله به شکل توسن توری دربیاد ، این بود که با توری چند خط بالاترش به جناس تام برسم . که ظاهرا برای این آرایه ، شعر را دچار دیرهضمی کردم . بهمین جهت و قطعا در ویرایش کار ، سلیقه ی شما اعمال خواهد شد .

    بار دیگر تشکر میکنم از حضورتان و اطمینان میدهم مثمر ثمر بوده است .
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۶
    درود جناب محمدی خندانک
    ارسال پاسخ
    تاراناصری راد (خاطره)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۳۱
    سلام بر مانای ادیب وگرانقدر
    من فکر میکنم اساسا در بررسی وخوانش یک شعر باید چند سوال از خودم بپرسم:
    ۱_این شعر هدفش چیست؟
    ۲_آیا هدفش به سرودن وپرداختن کار هنری میارزد ؟
    ۳_وآیادر رساندن منظورش موفق بوده است ؟
    باتوجه به شناختی که ازآثار مانا ی بزرگوار دارم میتوانم به خلاقیت بکر ومثال زدنیشان اشاره کنم ؛
    چرا که همیشه هم هدف شاعر مشخص ومتعالی بوده ،
    وهم مخاطب میتواند برداشتی چند سویه از اشعارشان داشته باشد .
    واما چندکلام خودمانی با خود شاعر گرامی :
    شعرتون منو به یاد قهرمانان بی بدیلی انداخت که به هدفشون ایمان کامل داشته اندومرگ را به ننگ ترجیح داده اند؟
    وهزاران بوسه بردست مادرانی که حاضرشدند از جگر گوشه ی خود بگذرند تا شاهد رنج مادر دیگری در غم جگر گوشه اش نباشند ،.
    از زمانی هم که دوره ی قهرمان بازی تموم شد دزدان به چپاول پرداختند گویی که ارث هزار ساله ی پدری ومادریشان را از مردم طلب کارند ؛
    بداهه :
    .....شکوه مکن ای دل که تو از همین قماری
    .....از جرعه ی ننگ است که دائم الخماری
    آنچه که قید نمودم برداشت قابل لمسی بود که ازشعر بسیار زیبای شما درروحم طنین انداخت .
    ولی درموردساختار خود شعر به زبان ساده ی خود میگویم :
    به عنوان یک مخاطب عام ،در قسمت پایانی شعر دوست داشتم پایان داستان را از زبان خود مادر وپسر بشنوم
    واینکه از زبان شاعر گفته شده زیبایی خاص خودش رادارد ولی برای مخاطب خاص خود مانا
    مانا شعر نمیگوید بلکه جوارحش با واژه ها عجین میگردد وبه ساختار یک واقعیت میپردازد!
    با تشکر فراوان از گلاله ی عزیز ودیگر بزرگواران که باواکاوی شعر استاد لذت خواندن این اثر راچندین برابر کردند.



    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۹:۴۷
    سلام و سپاس از حضور صادقانه و بی ریای شما ... در بند اول دیالوگ مادر و پسرشه و آغاز و انجام شعر را رقم زدند . و داستان به همان شکل دلخواه شما در واقع تمام شده
    و بند دوم صرفا یک نتیجه گیری شاعرانه س و اعترافی از سر احترام به زنم که از تبار همان حماسه هاست و اما از همه مهمتر خوشحالم که شما بانوی عزیز به جمع خوانندگان شعر مانا پیوستید خندانک
    ارسال پاسخ
    تاراناصری راد (خاطره)
    تاراناصری راد (خاطره)
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۴:۰۲
    درود استاد مانای گرامی
    هر جا که نام خواهر عزیزم گلاله جان باشد آنجا نور است وعشق وسرور ومن سر تعظیم فرود می آورم در مقابل این همه شگفتی
    خورشید هنرتان همواره تابناک خندانک
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    سلمان مولایی
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۵۲



    سلام

    و

    بی گمان من و مانا می دانیم که این شعر خالی از اشکال و جامع الاطراف نیست اما آن چه برای ام جای سوال است و شگفتی « خودزنی » است به اسم « فروتنی » ...
    بگذارید به یک مثال روشن تر بگویم تان ؛ آشپزی را فرض کنید که غذایی خوش سیما و دلربا منظر بر سر میزی چیده است که بوی اش دل و دین از جماعت شکم سیر هم می برد چه رسد به گرسنگان اما همین که میهمانان قاشق و چنگال به دست آماده خلق حماسه ی خوردن اند به خیال خام خویش از سر فروتنی و کمی هم فرار به جلو زبان گشوده ، درافشانی می کند که : اگر نمک اش کم است یا فلفل اش زیاد لطف فرموده ، ایرادات اش را بگویید تا چنین و چنان ...
    همین چشم بی جا بستن و دهان بد جا گشودن کافی ست تا خوش ترین طعم ها در گلوی جماعت سر به راه هلاهل شود دیگر چه رسد به ابنای اسراییل که نازده خود رقصان اند و حال که پیراهن عثمان در دست دارند چرا باید ساکت نشینند ؟؟

    سوای از آن چه گذشت از نظر من این شعر نقطه ی عطفی ست در آثار مانا تا او را دیگر بار به سمت صراط مستقیم اش بازفرستد ، شعری که نه در فرم زیاده روی کرده است و نه در معنا و هیچ یک را هم قربانی آن دیگری نکرده است اگر چه همان گونه که مازیار گفت با بازنگری می تواند بسیار بسیار بهتر شود و به زعم من به یک شاهکار پهلو زند ، ولی خمیرمایه و چارچوب یک شعر واقعی را در خود دارد و از دلایل ام برای نقطه ی عطف خواندن اش می توان موارد زیر را برشمرد ؛

    - عدم زیاده روی شاعر در ارجاعات و تلمیحات مربوط و نامربوط که مانع از نفس کشیدن مخاطب در هنگام خواندن شعر می شود .
    - عدم زیاده روی شاعر در به رخ کشیدن دایره فراخ واژگان اش که معمولاً در شکل واج آرایی ، تتابع اضافات و تنسیق الصفات رخ می نمود .
    - عدم پریدن از شاخه ای به شاخسار ی که البته در مورد مانا طی الارض است از جنگلی به بیابانی که در این مورد شکل روایی شعر و وفاداری شاعر به بازگویی داستان یکی از مهمترین عوامل بود .
    - عدم تلاش شاعر برای به کرسی نشاندن یا ابراز عقاید فلسفی یا سیاسی اش به زبان شعر .
    - و عدم های دیگر ...
    - تفکیک درست بندها و سطرهای شعر
    - ورود به هنگام از اصل داستان به بازگویی تجربه ای شخصی
    - ترکیب درست حماسه و احساس بدون بعضی ادا و اصول های مانایی
    - زبان اصیل شاعر که چندی بود در هیاهوهای بسیار گم شده بود
    - رهایی از حصار تاثیر و تأثر و بازگشتن به سبک شخصی مانا
    - و ...
    پس باید بگویم که از این اتفاق فرخنده بسیار شادمان ام چرا که خواندن شعرهای مانا را همیشه دوست داشته ام بسیار زیاد .
    راستی در خصوص به کار بردن کلمه ی کورد اگر چه از نظر زمان و مکان روی دادن اصل ماجرا دارای تناسب است و نیز می تواند احساس همذات پنداری را در بین هم زبانان شاعر بیشتر کند ولی در برابر مخاطبان دیگر مانند سدی تدافعی عمل کرده ، مانع از رسیدن به حس شیرین همراهی با شعر می شود و این نه بدان معناست که این اتفاق به دلیل تفاوت نژادها و اسامی و با رنگ برتری جویی نژادی رخ می دهد بلکه اگر به جای کورد هر کلمه ی دیگری هم که در میان مخاطبان مرزبندی ایجاد کند ، به کار می رفت این داستان تکرار می شد و دیگر آن که با توجه به قراین موجود در شعر و پر رنگ تر کردن آن ها حتی بدون توجه به پی نوشت ،شاعر می توانست بدون اشاره ی مستقیم این معنا را در ذهن مخاطب رقم بزند .
    نکته ی دیگر آن که ای کاش گلاله در نقد خویش تنها به بیان اصل داستان می پرداخت و از بازنمایی بیشتر شعر که به صورت مستقیم بر روی برداشت ها و لذت کشف و شهود مخاطب اثرگذار بود دست می کشید چرا که نظر او به عنوان شخصی که به شاعر نزدیک است می تواند نظر شاعر تلقی شده و حتی به صورت ناخودآگاه ذهن مخاطب را از کنکاش بیشتر منع کند .
    نکته ی آخر اما نحوه ی ویرایش شعر از سوی مهدی جان محمدی ست که به گمان من چندان شیوه ی مناسبی برای این امر نیست چرا که تنها شاعر در آن مقام است که بتواند در شعر خویش ویرایش یا دخل و تصرفی انجام دهد آن هم تا این حد که کلمات بر اساس ذوق و سلیقه ی شخصی جا به جا ، حذف و حتی کلمات جدید اضافه شوند که در اساس این اتفاق با شعر گفتن دارای تضادی ذاتی ست چرا که شعر تنها با شاعر خود محقق می شود حتی اگر در بدترین حالت ممکن باشد و تصرف دیگران در شعر حتی اگر منجر به بهترین حالات شود باز هم دارای هیچ گونه توجیه ادبی و انتقادی نمی باشد چرا که در این صورت دیگر با شعر سر و کار نداریم و گویی که مطلبی علمی که دارای اطلاعات غلط بوده است اصلاح شده باشد که منجر به تصنعی ترین شکل ممکن از شعر خواهد شد ...
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۶
    سلام سلمان عزیز، این بار اصلا قصد نداشتم بنویسم تا بانو گلاله ناصری داستان را تبیین کردند، نمی دانم نسخه قبلی این شعر را دیده بودی یا نه؟ زبان در نسخه قبل صمیمی بود با این حال شاعر خودش شعرش را ویرایش کرد و رسید به این نسخه با این وجود، پی نوشت که شما خودزنی می نامید هنوز پابرجاست
    بنابراین شاعر یا خواسته ما را به جان هم بیاندازد و خودش آن طرف انگلیس وار قاه قاه بخندد (با چاشنی طنز) یا هدفش واقعا استفاده از نظرها و پیشنهادها بوده و یا شاید هم اهداف دیگری داشته
    اما چیزی که ما هر دو بر آن همدل و همزبانیم چیره دستی مانا بر شعر و واژگان است
    بنابراین فرض را همان اول بر این گذاشتم که شاعر قصد دارد پرده سکوت سایت را بزند
    اما در خصوص کاری که انجام دادم
    اولا صرفا برای نشان دادن نقاط ضعف تالیف بود البته با برداشت های مبتدیانه خودم و البته ما را بیم آن نیست که به اذعان خودمان بشکنند
    دوم هر چه از این پیشنهادها قابل استفاده بر سفره گشوده مانا نوش جان خودش و مهمانانش و هر چه بلا استفاده بود می رود یکراست به روده دراز خودم
    سوم آنچه خواندم آنقدر بر من تاثیرگذار بود که حتی المقدور و ناچار که انسانم و محکومم به عواطفی که برانگیخته می شود و هر چقدر هم سعی کنی مسکوت بمانی یک نفر صدای سکوت تو را می شکند پس ناگزیر نوشتم و شاید در دربار کریم خانی، تحفه درویش نان خشکی باشد که بر مذاق هیچ کس خوش نیاید و حتی صاحب خانه تو را با تیپا پرت کند بیرون اما خودت می دانی آنچه از ظرف دل برگرفته ای و آورده ای در ساحت بلند شاعر اجر و قربش کجاست لکن در حد بضاعت همین بود، بر سفره ی گدای واژگان نشستن از اوصاف کریم خانی است، ما را نیست امید مگر به همین اوصاف که در طمع انداخت
    چهارم کورد : اگر چه روایت قومی و قبیله ای است اما داستان شرافت است و شرافت مرز نمی شناسد مخصوصا اگر سربدارانی باشی جنگل را بیابان می کشی که اظهار ارادتی بکنی
    پنجم از این شعر نسخه بیابانی ام ارزانی خودم که دل بی قرارم تا اسم افرا را شنید لرزید و رفت به کویر، زاییده کویر باشی فکر کویر تو را غافل از افرای جنگل نکند نمی دانم چه حالت است
    ششم سپاسگزارم که باب گفتگو را گشودی
    خندانک
    ارسال پاسخ
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۴۱
    درود بر سلمان جان عزيز و انديشمند
    مانا با دوستان وارد چالشِ ماناگونه ي خودش شد( شيطانيهاي مانوي)
    اما ما كه شناخت داريم فهميديم و سكوت كرديم
    ولي بعضي دوستان نه، در تله افتادند خندانک
    بايد برايشان كلاس مانا شناسي برگزار كنم خندانک
    "البته مزاح كردم تا حال خودش كه اين روزها ميدانم خيلي جالب نيست شايد با لبخندي بهتر شود"

    و اينكه نقد بسيار خوبي بود كاملا درست و حسابي،ممنونم استفاده كردم خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    محمد قنبرپور(مازیار)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۴۷
    سلام سوالوادور دالی
    بابا زرنگ خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۶:۱۴
    سلام مازيار جان
    خندانک خندانک خندانک واقعا مانا خيلي شيطونه
    الان نگاهش كن چپ چپ داره نگاه ميكنه مارو
    اوه يادمون باشه گل مل نفرستيم خوشش نمياد🤦‍♂️
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۰:۵۲
    سلام
    یادمه به یکنفر گفتم اگر دیدی دوستت لباسی پوشیده و بهش نمیاد بهش نگید . بلکه صبر کنید تا وقتی لباس دیگری پوشید اون موقع بهش بگید : این خیلی از لباس قبلیت بهتره ... فکر کنم با همین فرمول سلمان دست به نقدی از عملکرهای قبلی رفیقش زده و اینکار البته عالیه چون من همیشه طالب نقدم و به هر شکلی دوست دارم نظرات واقعی و بی ریای اطرافیانم را راجع به شعر و شخصیت و عملکرد و حتا قیافه و سلیقه م بدانم . و برای شنیدن و دیدن داوری واقعی افراد چاره ای نیست جز اینکه آنقدر کوتاه بیای تا دیگران قدشان به تو برسد . من چند تیپ مختلف از نوشته هامو فرستادم و بازخورد دوستان را سنجیدم . در مورد این شعر ، کارم سخت شد و بعلت اینکه دستم به کار بند بود و چندبار رشته ی احساسم پاره شد ، نتوانستم به شکلی که میخواستم کار را پیش ببرم . بهمین جهت یک اتفاق نادر در تجربه ی حضورم در سایت افتاد . یعنی شعری که هنوز وارد دفتر نشده به سایت ارسال کردم تا دوستان را به همکاری درین کار شریف دعوت کنم . مساله ای کاملا عمومی که عموم در آن سهمی داشته باشند و البته همان حرف شما درست است و این شاعر است که در نهایت باید با در نظر گرفتن همه ی جوانب ، کار را به انجام برساند . اما خوشحالم که برخلاف آنچه پیش بینی میکردم دوستان از موضوع و ساختار شعر استقبال کردند و این نشانه ی خوبی ست .
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۰:۵۶
    و مهدی جان شما ریلکس باشید . لطف کار بهمین تضارب آراست . البته من ویرایش مازیار را بیشتر از ویرایش تو پسندیدم . چون اون در سپید آشناتره همانطور که تو در کلاسیک تخصصت از من و مازیار بیشتره و همیشه ازت آموختم خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۱۰
    سلام امیر
    بی صبرانه منتظر کلاس مانا شناسی هستم
    چون خودم بیشتر از هرکسی به شناخت مانا نیازمندم خندانک
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۱:۲۳
    این لباس ها بر تن مهدی محمدی زار می زند من فقط فاعلاتن فاعلاتن را می شناسم آن هم نه بطور آکادمیک، خرده تجربیاتی است اگر چه پای خودم را زخم کرد اما آنقدرها هم ارزشمند نیست که نیاز به شرح و تفسیر داشته باشد. لااقل آنطور که شما در نقدهایت از وزن و زحافات صحبت میکنی که از مهدی محمدی ساخته نیست و خوب می دانی در این سایت اساتید مجرب و دانشمندی چه در شعر کلاسیک و چه در شعر سپید حضور دارند که هر وقت قلم به دست می گیرند مو بر تنم سیخ می شود. ما را چه رسد که بخواهیم در حضورشان وقیحانه خودکشی کنیم. اما این مرثیه های بی اشک هم بماند برای خودم.
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۲:۳۹
    سلام مانا جان
    همين كه فهميدم قلبت در كف دستانت است
    و رو بازي ميكني، كم شناختي نيست خندانک
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۵
    درود جناب مولایی بزرگوار خندانک
    ارسال پاسخ
    علی سهامی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۱:۵۹

    سطر آغازین شعر با یک سوال یا استفهام شروع می شود و تقریبا هیچ اتفاقی در حوزه ی همنشینی واژه ها رخ نداده است.
    قسمت ورق پاره های توس( شاهنامه) و واژه ی " تور" علاوه بر تلمیح ، کاربردی بینامتنی به متن شعر بخشیده و به غنای فکری اثر کمک کرده است... بحث حلاج و اهل بیضای فارس و طناب دار ...و ....باز هم به موضوع بینامتنیت ربط دارد و باعث انسجام بافت فکری و ضمن برگشت به گزاره های آغازین آنها را تقویت می کند....و
    امًا بهتر است در مورد ارتباط " پرده ها" قرینه های ارتباط دهندگی افزایش و نمود بیشتری در متن داشته باشند
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۳
    سلام
    از گزیده گویی و تیزبینی و خطاپوشی ات مسرور شدم رفیق و خوشحال شدم از زیارتتان در این مجال
    اما اگر در صفحه ی شما نقد نوشتم ، توقع جبران نداشتم و آمدنتان واقعا غافلگیر و خوشحالم کرد خندانک
    ارسال پاسخ
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۵۰
    درود سپاسگزارن از نگاه دقیق و تامل برانگیزتان خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۶:۳۸
    سلام جناب مانا
    به قول ادبا مانا باشید
    گل هم نمیگذاریم چشم
    گل روی شما همیشه شاد و با طراوت
    یا علی
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۰۰
    سلام جناب بدری عزیز
    شما خودتان گل هستید و چه نیازی ست به گل ؟
    و البته منظورم گل باران کردن کامنتها توسط دوستان است که نمیگذارد گفتگو شکل بگیرد . آدم میاد تو صفحه ش فکر میکنه داره از وسط بلوار رد میشه
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۶
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابوالفضل احمدی
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۸:۱۰
    سلام استاد مانای عزیز و گرامی🌻🌿
    واقعا تصویر سازی شما با کلمه ها خیلی زیبا و دلنشین هست

    که گردنت مویی مانده بود
    تا لبهای دار را بوسه زند
    اگر از انعکاس ماه در زلال رود
    جرعه ای نوشیدم....

    احسنت🌻🌻🌻
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۱۳
    سلام و سپاس از همراهی تان
    ولی این استاد گفتن دوستان آخرش کار دستم میده . هرچند همه از ناحیه ی خطاپوشی و مهربانی ست و من تا ابد وامدار نیکی و لطف عزیزان خواهم بود خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۷
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مجید قلیچ خانی
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۳۹
    درود بر تمام افرادی که هرکجای تاریخ و هرکجای جهان
    به خاطر اختلاف سلیقه یا عقیده اعدام شدند...
    مانا شعرت بسیار عالی بود...و توضیحات خواهرم هم ابهام زدایی میکند از این سروده و قهرمانش...
    اما...اما...
    کدام کلمه میتواند این فاجعه را بیان کند؟!
    کدام آه سوز دل مادر را خاموش میکند؟!.و کدام یادبود فرصت آن همه اتفاقات و شگفتی های آن زندگی را به جناب نقشبندی پس میدهد؟!
    در مورد هنر عقیده دارم که گاهی فقط میتواند بهترین تعریف درک هنرمند باشد اما هرگز نمیتواند بهترین تعریف حقیقت باشد...
    آه از بغضی که این شعر بر گلوی کلمات گذاشت و آه از بغضی که کلمه نمیتواند بردوش کشد...متوجه ای رفیق؟
    اصلا دلم نمیخواد نقدی بر این حماسه عیاری بگذارم
    و به احترام تمام اعدامیان این بازی کثیف سکوت میکنم
    هنوز اعتقاد دارم تنها دشمن انسان ،فقط انسان بود و بس...
    تنها تو در این سکوت سحرآمیز با من(حرف)بزن
    زنده باد آزادی خندانک خندانک
    حدیث عبدلی (یارا)
    حدیث عبدلی (یارا)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۱:۱۶
    تنها دشمن انسان فقط انسان بود و بس...👏🌿
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۷:۱۸
    و تو نبض بیگانه را میشناسی
    چون در سرزمین مصر بیگانه بوده ای ....

    رفیق جان ، خوشتر داشتم که تیک سبزت را خلعت این سروده کنی که تو بیش از هر انسانی با زبان مانا و ماجرای زندگی اش آشنایی و برای گلاله ات که خواهر هر دو جهان توست گریسته ای و آن گریه پاکترین شعر تاریخ بوده .. تاریخی که من خوانده ام
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۷
    درود برادرم خندانک
    ارسال پاسخ
    بهرام معینی (داریان)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۱۷
    درود های فراوان وارادتی بی پایان مانای گرانقدر ودوست داشتنی
    بسیار شیوا به تصویر کشیده اید
    قلمتان ماندگار
    کامیاب وتندرست
    در پناه حق
    ایام بکام
    🌷🌷🌷🌷
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۵۶
    سلام دایی
    و این زیبایی از خون رزان است که تاریخ زاگرس را مست میکند . ما گلو به گلوله دادگان این مسلخ بی رحم شدیم و لکه های خونمان چون ردپای مانده در برف ، صورت تاریخ را گلزار کرده است خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۷
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مهدی محمدی
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۵۷
    به رنگ خون

    ... و تو چگونه رستی پسرم؟
    کبوترها شاهدند
    گردنت به مویی مانده بود
    که به چنگ دار
    بافته شود
    حرامم
    از انعکاس ماه در زلال رود
    جرعه ای
    اگر نوشیدم
    که در وادیِ سرگردانی
    سینه ی افرا
    تشنه ی آفتاب است

    گفت:
    - مادر!
    صدای پای توسن از تور می آید
    گفتند محل اختفای نور را به شب بگو
    تماشای آسمان ارزانی ات
    به سربندت که وقت دسیسه ی شب
    نامه ی امضا شده ی آسمان بود
    مانده ام
    بر دو راهی خون و خون
    نمی دانم چرا
    این دشداشه ی دیبا
    بر تن شرافتم
    زار
    می زند؟

    گفت:
    - جان مادر
    برگرد و از میله ها
    آزادی را
    گدایی نکن
    حنجره ی هیچ کوردی
    بدهکار ریسمان نبوده است
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۴۸
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    پرستو پورقربان (آنه)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۰:۰۲
    سلام... خندانک
    چقدر فضای این شعرتان بنظرم متفاوت بود و غم آلود ...
    بیانگر حقایقی تلخ که به وضوح احساس شاعر موج‌میزند در آن .
    چقدرررر دردناکه خندانک


    می آموزم از محضرتان مانای عزیز خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۴۷
    گمانم این است این پروفایل کودک درون یا کودکی گمشده ی آنه ی مهربان باشد و بسیار عذرخواهم که روح لطیفتان را به کلمات زبر و ناصاف خراشیدم . اما چه کنم اینها حکایت دردهای قوم آرام و صبوری اند که دیگ صبرشان از شعله ی ستم به جوش آمد و برای آباد کردن خانه ی خویش از خانه به کوه زدند خندانک
    ارسال پاسخ
    حدیث عبدلی (یارا)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۱:۱۳
    مانده ام بر دو راهی خون و عسل 
    و نمیدانم 
    چرا این دشداشه ی دیبا
    بر تن شرافتم زار میزند؟ 

    گفت جان مادر
    برگرد و از  میله ها ،
    آزادی را گدایی نکن
    حنجره ی هیچ کوردی
    بدهکار ریسمان نبوده است .

    ___________

    سلام و عرض ادب و احترام

    غیرت،شرافت، اصالت، شجاعت و پهلوانگی و هر آن واژه ای که درون یک فرد باشد و اورا
    به جاودانگی برساند باید همیشه وصفش کرد...

    همه ی ما قهرمان زندگی خود
    و مبارز هایی برای شکست دیو
    خویش هستیم


    از این سپید با حریری از حماسه لذتی وافر بردم
    دست شاعر درد نکند
    برای خلق چنین شعری

    شاعرانگی هایتان مستدام

    خندانک
    خندانک
    خندانک
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۶:۴۰
    در آروزی چه هستی؟!
    آزادی همزادی زیر پوست توست
    و عشق شکوفه ای در‌هوای شکوه های تو
    ای طبیعت
    چه سری در سرانگشت نگاه اقاقیست؟!
    که چیزی از چای و چکامه طلبکاریم
    و هنوز این شعر از جرگه های سبز خالی ست...
    شاعر: حدیث عبدلی

    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۳۹
    و ما چوخاپوشان اگرچه خاموشیم و از شرم ستاره چیزی نمیگوییم اما به گاه لاله رویان ، هر کدام شیر شرزه ی هزار بیشه ی بلاییم ... البته ما را به دشداشه ی راحت نمیتوان فریفت چرا که طالبان شرفیم و عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد .. خوش آمدید و سبز نمودی این باغچه ی خزان زده را خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    آذر مهتدی
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۵:۳۷
    درود جناب مانا
    بسیار اندوهناک و تلخ بود
    داستان اقوام در این قبیله ی پراکنده به هزار توی تاریخ می رسد . گاه فکر می کنم حکم اسیری را داریم که از تمام جهات در بندیم. و دیگر ماییم و هم بندیان که در انتظار سرنوشتی مختوم محکوم ماندیم. و هر از گاهی قهرمانی نامش بلند آوازه می شود بسان کاوه آهنگر.... اما درفشش در طول تاریخ دیگر کند شده و زبانش را بریده اند. هر چند گوشمان صدایش را از ورای دیوارها می شنود اما جز شنیدن و کمی جابجا کردن حلقه های طناب پابندمان تغییری نمی دهیم گویا مرگ برای همسایه است ... و لاغیر
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹
    در واقع تمام توانم صرف این شد که آنچه مینویسم مبین و محرک همین حس باشد که شما گرفتید . و حالا خیالم راحت شد که دستکم توانستم یکنفر را درین مجموعه به این باور برسانم . بله درست است خانم مهتدی . متاسفانه قرنهاست که ...
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    شعله(مریم.هزارجریبی)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۳:۳۳
    درود جناب جمشیدی
    برای این شعر ازین جهت که نمیتونستم نقدی بنویسم خیلی شرمنده ام دیگه خواجه حافظ شیرازی هم در جریانن من اصلا از شعر سپید سردرنمیارم ولی از باب محتوا سرچ کردم تا با این شعر بیشتر اشنا بشم ولی چیزی دستگیرم نشد و زندگینامه ی اقای نقش بندی رو نتونستم پیدا کنم
    امیدوارم بتونم بیشتربدونم به هر حال شعر اجتماعی در محتواباید بیشتر خودنمایی کنه
    برگ زندگتان همیشه سبز خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۱۹
    سلام بانو شعله ی عزیز
    خوش آمدید و صفا آوردید . در واقع در شعرهای سپید که میان شعرحجم و شعرگفتار معلق ماندند ( مثل همین اثر بنده ) در ارتباط با مخاطب گاه گیج میزنند . و چاره ای نیست جز تعمق و تامل در بازگشایی کدهای آن ... و اینکار را منتقدان این صفحه بخصوص گلاله ناصری انجام دادند . بعد از خواندن نقد ایشان باز اگر سوالی بود در خدمتم خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۳۸
    راستی این نکته رو تا یادم نرفته بگم که حتما دقت کنید
    خانم گلاله در کامنت فرمودند دایی ام وقتی 18 ساله بود توسط ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور)
    و اگر اشتباه نکنم منظورشان قبل از انقلاب و زمان پهلوی است شاید برخی دوستان به غلط جمهوری اسلامی را مسبب این جنایت بدانند نیایید بدو بیراه بگین به اخوندها خندانک خندانک (البته و صد البته در هر حکومتی اعدام سیاسی کم نبوده)
    و هنوز جواب یه سوالم رو به درستی نگرفتم
    (وعده ی دشداشه ی دیبا؟؟؟)
    بدرود آزادی💐
    من الله توفیق 🙏
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۱۵
    سلام مازیار جان
    گاهی آدمها را به مکان ناخواسته تبعید میکنند
    و گاه به زمان ناخواسته ..

    حکایت ما و یساولان شب ، چنین بود خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    سارا (س.سکوت)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۶:۳۶
    وشقایق خود گواهند
    که خون آزاده گی را رسته اند
    هرچند دستان جلادپراز نفرت،
    اما سروها آزادگی رادر خود پیمان بسته اند
    وشرافت آیین نیایشان

    در پای شعر زیبای جناب مانا فقط همین بداهه در ذهنم امد
    درود بر جناب مانا
    بسیار زیبا و پر اندوه
    قلمتان همیشه ستودنیست
    مانا باشید وبمانید به مهر خندانک
    🌹🌹🌹
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۱۹
    میبینی ؟
    همه از یک تباریم و غریو یک گلوییم سارای عزیز
    و اینست که وقتی گذار آشنا به آشنا میفتد ، گلواژه هایش میشکفند
    و چقدر حالم خوب میشود وقتی میبینم رستاخیزی بر پا کردم با همین کلمات ساده ی مانا خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    فروغ فرشیدفر
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۱۵
    درود برجناب مانای ناب سراو توانا🌹
    بسیار بسیار زیبا بود .
    تراوش ناب ومخملی اندیشه ای ژرف نگر و استوار یک انسان "مانا" را خواندم ولذّت بردم.

    تنها چیری که میتونم اضافه کنم این هست که بعداز خواندن کامنت گلاله جان درقالب نقد ،خیلی برام دلنشین تر و ملموس ترشد و انگار پرده ها برداشته شد.
    راستش به اینکه چرا قبلش همه ی حقیقت رو نگرفتم ، هم فکر کردم وبه این نتیجه رسیدم که اشکال نه ازمن مخاطبه ونه ازشاعر والا مرتبه. یک داستان نا آشنا و خاص رو که مخاطب نشنیده اصلا" ، اگر بخواهی ساده و بی استعاره وتلمیح وتشبیه وجناس تعریف کنی که شعری ازش درنمیاد و میشه همون چیزی که گلاله ی نازنین برامون تعریف کرد و اگر بخواهی شعری بسرایی براساس اون ، خوب تا من اون داستان برام آشنا نباشه ،ابهاماتی برام ایجاد میشه. بنابراین به نظرم اومد شاید راه حل اینه که یا گلاله ای ❤باشه که داستان رو هم تعریف کنه ویا خود شاعر خلاصه ای ازداستان رو در پانوشت شعر بازگو کنه.

    بمانید وبسرایید ...
    🌹🙏🌹🙏🌹🙏🌹🙏☘
    فروغ فرشیدفر
    فروغ فرشیدفر
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۱۷
    وچقدر جالب بود...من کامنتم رو قبل از دی ن پاسخ شما به شعله ی نازنین نوشتم والان در پاسختون تقریبا" همون نکته رو فرمودید👌👌🙏
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۴۴
    سلام بر فروغ سایت ناب ... و حق با شماست چون برای کشف برخی معانی چاره ای نیست جز آنکه به ذهن شاعر یا به قلم مفسر رجوع کنی . مثلا برخی از معانی قرآن یا مثنوی برایم مبهم بود اما خواندن تفاسیر بهم کمک کرد و روشنم ساخت .. با اینهمه ایکاش مانا میتوانست جوری بنویسد که نیاز به تفسیرش نباشد خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    منیژه قشقایی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۰:۴۴
    درود و عرض ادب استاد ارجمند

    سروها ایستاده می میرند
    سروها ایستاده می مانند خندانک

    _____________________________________ خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۰:۴۸
    سلام بر منیژه ی دوس داشتنی
    بله و سروها درین سرزمین بسیارند ... خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    علی سهامی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۱:۵۴
    سطر آغازین شعر با یک سوال یا استفهام شروع می شود و تقریبا هیچ اتفاقی در حوزه ی همنشینی واژه ها رخ نداده است.
    قسمت ورق پاره های توس( شاهنامه) و واژه ی " تور" علاوه بر تلمیح ، کاربردی بینامتنی به متن شعر بخشیده و به غنای فکری اثر کمک کرده است... بحث حلاج و اهل بیضای فارس و طناب دار ...و ....باز هم به موضوع بینامتنیت ربط دارد و باعث انسجام بافت فکری و ضمن برگشت به گزاره های آغازین آنها را تقویت می کند....و
    امًا بهتر است در مورد ارتباط " پرده ها" قرینه های ارتباط دهندگی افزایش و نمود بیشتری در متن داشته باشند .
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۸
    خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد جواد عطاالهی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۰۹
    سلام و درود فراوان بزرگوار
    مانا بمانید
    گل ها را هم با اجازه به یاد جوانمردان این سرزمین می گذارم
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۷
    در واقع من شش گل دیدم . یکیش هم خود شما هستید محمدجواد عزیز
    راستی دعوتت میکنم به خواندن غزلی زیبا از محمد خوش بین که تازه منتشر کرده و قول میدهم از خوانش آن بهره خواهی برد . خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    یدالله عوضپور    آصف
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۳:۳۸
    مانای عزیز درود
    ابتدا سخنی با خوانندگان این پست
    درخواست ویرایش از جانب مانا به این می ماند که ،
    نوازنده ای چیره دست و آشنا به زیر وبم موسیقی قطعه ای بی بدیل بنوازد ودرپایان خطاب به مخاطبش بگوید \" گر تو بهتر می زنی بستان بزن\".... و الخ..
    و اما حرفم با تو مانای ماندگار.
    نعوذ بالله اگر سرتا پای این سروده سرشار ایراد باشد.،
    این دوسطر دیوانی حرف در خود نهفته دارد.

    \"چرا این دشداشه ی دیبا
    بر تن شرافتم زار میزند؟ \"

    باور کن عروس قرآنت ، این دو آیه است.
    همین و بس . بیش ازین بلد نیستم
    میدوستمت فراوان خندانک

    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۰۷
    همینکه استاد شیرین سخنی که حق مهر و علم به گردن مانا دارد ، به کشف الرحمن درین ذکر للشاعرین و الشریفین رسیده و آنرا تمیز داده و برتری داده است بر دیگر ارکان اثر ، یعنی هنوز هم میتوان به کلمات مانا دخیل بست و سراغ حقیقت را گرفت .. آمدنتان همیشه حلاوت خاصی دارد شبیه رطبی که به روزه دار میدهند . خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    قربانعلی فتحی  (تختی)
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۶:۴۰
    درود برشما مانای عزیز وگرامی
    بسیار عالی
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    البته در دنیا هرچیزی که ساخته شده اولش تکامل
    یافته نبوده به مرور تکمیل شده شعر وگفتمان هم
    همین منوال را دارد اصل شروع واختراع اولیه است
    وگرنه بسیار جالب گفته اید خندانک
    موفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۰۹
    حرفتان جمله حق بود و پاسخم جمله تصدیق ... از اینکه از پنجره ی مهربانی تان به این اثر نوپا نگاه کردید صمیمانه تشکر میکنم خندانک
    ارسال پاسخ
    مریم، شیرین ناز (ساغر دل)
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۹:۳۷
    عرض سلام و ادب

    استاد گران قدر
    جناب مانا
    احساس جاری در واژه های تان
    بر عمق جان نشست

    درود بی کران خندانک

    با تشکر از اساتید محترم
    نظرات و نقد ارزشمندشان
    که بسیار حائز اهمیت و تاثیر گذار می باشد خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۲۴
    شعر تنها ثمرتی ست که باغبان از یغمای آن لذت میبرد و از اینکه محصولش را در دامان ملت میبیند خندان میشود . من هم خرسندم که دوستانی چون شما را خریدار کالای بی مقدار خویش میبینم و این خلعتی ست که بایستی به افتخار و غرور پوشیده و در منظر خلقش عیان نمود خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۹:۵۲
    سلام ماناجان

    مثل همیشه نقد ها رو خوندم و یاد گرفتم
    و با خودنشون شعر برام دلنشین تر شد و بیشتر تونستم
    باهاش همزادپنداری کنمو اشک بریزم🙁

    چقدر غمگینه واقعا چقدر... خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۰۷
    از دلایل خوشبختی و خوشحالی های امسالم یکی هم وجود شیرین نوه ام بود که بسیار زودتر از موعد مقرر ، طعم خاص نوه دار شدن را برایم به ارمغان آورد . و این نعمتی ست که باید شکرگذاری کرد و قدر دانست خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مجتبی شهنی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۹:۵۹
    درود فراوان
    بسیار بسیار
    زیبا و عالی
    بود🌺🌸🌺
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۲:۲۵
    سلام و درود بر شما
    و سپاس از اینکه آمدید و التفات نمودید خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ایمان اسماعیلی (راجی)
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۰:۵۷
    سلام مانای سراسر مهر خندانک
    تقریبا همه ی نقد و نظرات رو خوندم
    از این شعرت کم کم دارم به سپید ایمان میارم
    درود بی کران خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۲:۳۴
    وصف حال کسی که دل رفیقان سختگیر و دیرپسندش را بدست آورده محال است . پس اجازه بدهید که فی المجلس گلی نثار جمالتان کنم خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    رضا رضوی تخلص (دود)
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۹:۲۶
    درود بر شما
    زیبا دلنشین و صمیمی هست
    موفق باشید خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۱:۲۳
    حضور شما هم دلنشین و گیراست ... سپاس و تشکر فراوان خندانک
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۱۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مسيحا الهیاری
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۴:۳۵
    سلام ایراد تو بی ایرادی توست تو حتی خودت نمیدآنی از آتش سوزان اژدها ی دو سر سوزان تر است اندیشه ای که هنوز قرنها مانده برای زاده شدنش. .....کلام تو ایرادش این است .که تو خود نبودی که شعرهایت سروده شدند. ..پیامبر بی اعصا خوبی
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۶:۵۳
    سلام
    اگرچه این فضا مجازی ست اما دوستان و تعلقاتی در اینجا داریم که کم از فضای واقعی نیستند بل بالاتر و محبوبترند و شما هم یکی از آنهایید که دوستتان دارم و همچنان منتظرم که روزی از نزدیک ببینمت خندانک و از اینکه اینجایید و مجددا طالع شدید خوشحالم
    ارسال پاسخ
    حسین عابدی(بیقرار)
    يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۳۰
    درود بر شما 🌹
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۶:۵۳
    همچنین درود بر شما و خجسته حضورتان خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم هداوند
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۰:۲۶
    سلام مانای عزیز
    دوست داشتنی بود و با نقد گلاله بانو دوست‌ داشتنی‌تر
    شیر آن مادر حلال آن شیر جوان و مَاوایشان بهشت برین
    خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۶:۵۵
    سلام بر دوست جانم که از جانم گرامی تر است و حق تعلیم بر گردنم دارد ، چه آنکه از قلمش آموخته ام
    خوشحالم که اینجایید و امید که سلامت باشید
    ارسال پاسخ
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۰
    خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد مهدی بخارائی
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۱:۲۵
    این دردی که مثل خون در رگ های جامعه است
    را به زیبایی شرح دادید. البته این دردی است
    که بدهكار نیست ، بلکه طلبکار خون خورشید
    است و این ، به زودی نمایان می شود.
    درود بر شما
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۰
    خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۳:۳۴
    سلام و درود بر شما
    بنده هم معتقدم آن درد طلبکار است .واما شعر من بدهکار خون این قهرمانهاست و آمده است که به قول اخوان " وام بگذارد "
    ارسال پاسخ
    درویش حسین ندری
    سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۵:۴۵
    عرض ادب



    عاااااااااااااااااالی بود احسنت



    🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۵۹
    به شما خوش آمد میگویم گرامی دوست عزیز خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۱:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    فاطمه سلطانی
    چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۷:۲۴
    درود بر جناب مانا
    و این شعر تا همیشه
    بدهکار خون خورشید شد ...
    لذت بردم ازین همه ذوق آمیخته در خشمی کولی وار
    مانا باشید جناب مانا .... قطعن شعر، مازیار مانا را ماندنی خواهد کرد
    جایی که خورشبد خون دماغش بند نمی آید ..🌹🌹
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۷:۴۴
    بانو سلطانی عزیز بسیار خوشوقتم از زیارت شما در این کلبه محقر .. مقدمتان نورباران خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد توکلی
    جمعه ۲۱ خرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۳۶
    درود بی پایان بر جناب حضرت دوست.

    قلمتان تواناست.
    تواناتر بادا.
    آثارتان که حتماً ماناست،مانای عزیز و بااحساس.
    غبطه بر احساس تان میخورم.
    احسنتم کَما احسنتم.
    خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۹:۲۰
    خندانک خندانک خندانک
    سپاسگدارم
    ارسال پاسخ
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۲۵
    لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ
    همانا انسان را در رنج آفریدیم

    با سلام و عرض ادب خدمت مانای عزیز و شاعران گرامی

    و خداوند انسان را در رنج آفرید. این رنج گاهی فردی است، گاهی جمعی، گاهی قومی ولی گاهی هم در تاریخ یک ملت جا خوش می کند و چنان در تار و پودش رخنه که دیگر هویتش را با رنج می شناسند.
    بدون استثنا هرگاه شعری از مانا میخوانم، اشک میریزم ولی این شعری بود که به جای اشک باید خون از چشمم بیاید.
    داستان این شعر اشاره به رشادت و غیرت و حمیت پسر و مادری ست که خونشان در رگم جاریست.
    پس دور از انتظار نیست اگر هنگام تایپ این نوشتار دستانم میلرزد.
    مخاطب این شعر پسری ۱۸ ساله بود که تازه دانشگاه قبول شده بود و شادمان از پشت سر گذاشتن کنکور و امیدوار به آینده درخشانش.
    اما گردباد حسادت برخی بساط دلخوشی اش را برچید . ساواک به فعالیتش پی برد و حکم اعدام جای برگه ی ثبت نام مهندسی اش را گرفت.
    پس از یکسال حکم اعدام بخشیده شد و آزاد شد ! مادرش که از خوشحالی آزادی فرزندش سراز پا نمی شناخت، در میان گریه های شوق پرسید: چه شد که آزاد شدی؟؟ گفت: به شرط همکاری.
    مادر بی درنگ پسر را فرمان داد که برگرد زندان، آزادی پسرم را به شرط بندی کردن جوانان مردم نمیخواهم، اعدام شوی بهتر است تا شرفت را به زیر پا گذاری. ( به قول مانا دشداشه ی دیبا به تن شرافتش زار میزد ) و او برگشت زندان . و تن به شلاق و شکنجه ی ساواک سپرد
    .
    .
    .
    و قضاوت بماند با اهالی ادیب سایت که مانا چقدر در بازتاب این حماسه موفق عمل کرده یا به قول خودش هنوز از محصول قلمش قانع نیست .

    گفت مادر
    رها کردند تا تاری شوم
    و ستاره ها در توری مشبکم، اسیر شب
    که هنوز از ورق پاره های توس
    صدای پای توسن توری می آید

    با احترام به فرمایش جناب مازیار باید عرض کنم، ورق پاره های توس تلمیح به داستان های شاهنامه است و صدای پای توسن توری، اشاره به اینکه دشمنان هنوز هم هستند و هنوز مبارزه ادامه دارد. ( تور سرزمین ترکان که در شاهنامه دشمن ایران‌معرفی شدند و از طرفی تور یکی از قاتلین ایرج بوده )
    و همچنین در این بند آرایه جناس تام به زیبایی جا خوش کرده و بر موسیقی درونی کلام افزوده:
    توری به معنی سرزمین توران و توری به معنی مشبک.

    همچنین تلمیح در این بند هم به زیبایی و استادانه انتخاب شده:
    آری
    ما حلاجان این بیضای بلا
    گردن هایمان به پیشواز طناب رفتند

    بیضا در شمال غرب شیراز محل تولد حلاج بوده است.

    و البته بی شمار حماسه آفرینانی هستند که در هیچ جای گوگل اسمشان ثبت نشده و گمنام مانده اند.
    بیشترین تلاش مانا در این شعر روی حذف افعال و کار کشیدن از نمادها بوده است و شاید همین باعث شده که شعرش برغم شکوهمندی ، غریبه بنظر برسد :

    تور مشبک ( دام اطلاعاتی )
    افرا ( آزادیخواهان )
    توسن توری ( اسب دشمن )
    دشداشه ی دیبا ( مقام و امتیازی که به داییم پیشنهاد شد ولی نپذیرفت )
    میله ها ( مخالفان آزادی . چون میله استعاره از زندان است )
    و ...

    از اطاله ی کلام عذرخواهی میکنم و پوزش از اساتید بزرگوار.
    و سپاس ها از مانای عزیزم که سرودش زبان سرخی ست تا از خون و حماسه بگوید . و اینکه در پرده ی دوم شعر ، همسرش از تبار همین ترانه ها معرفی کرده ، یک دنیا میارزد و یک دنیا حرف است .

    سلامی دوباره بر قهرمانان سرزمینم . خندانک
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۳۵
    سلام جناب مازیار
    با شناختی که همه از مانا داریم نه تنها سخن شما را تلخ نمیداند بلکه به یقین استقبال خواهد کرد . و من نیز خود از کامنت شما آموختم خندانک
    محمد قنبرپور(مازیار)
    محمد قنبرپور(مازیار)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۳۶

    با سلام بر گلاله ی مانا
    برداشتی که من از شعر داشتم و نقدی که نوشتم پیش از توضیحات شما بود
    لذا بدون ویرایش و حذف و تنها با عذر خواهی از شما و حضرت دوست جناب مانا بابت برخی نکته هایی که گفتم و و شما توضیح دادین از شما پوزش می طلبم و بدون ویرایش و اصلاح پس میگیرم و اما هنوز هم تاکیدم براینست که در کلیت شعر قلم مانا مانند قبل جوهرین نبود و می‌توانست بسیار بهتر باشد
    🌿🌿🌿🌿🌿
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    محمد قنبرپور(مازیار)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۳۹
    درود بر شما بانوی عزیز براستی که از تبار همین شعرین خندانک
    محمد قنبرپور(مازیار)
    محمد قنبرپور(مازیار)
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۴۲
    قطعا بعد از توضیحات شما دوستان نظرات مثبت تر و بهتری از شعر مانا خواهند داشت و بنده نیز در اولین فرصت نقدی جدیدی خواهم نوشت
    موفق و پیروز باشید خندانک خندانک خندانک
    حدیث عبدلی (یارا)
    حدیث عبدلی (یارا)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۱:۱۸
    درود بر شما گلاله عزیز
    بابت نقد زیبایتان
    استفاده کردم و جواب برخی از سوال هام رو گرفتم

    ممنون از زحمتی که کشیدید خندانک
    ارسال پاسخ
    آذر مهتدی
    آذر مهتدی
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۵:۴۶
    درود بانوجان
    خیلی ناراحت شدم چه عزیزانی با جرمهای خیالی به طناب دار سپرده شدند
    جوانانی که می توانستند در شکوه و بزرگی کشور برگ سبزی باشند. شهادت دایی عزیزت و شهامت و بزرگ منشی مادربزرگ گرامیت را تحنیت می گویم. صبرتان بیدارگر اهالی خواب زده و رها ...
    ارسال پاسخ
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۵۱
    درودها بانو گلاله‌ی نازنین.

    به زبانی رسا و شیوا اطلاعات را بازنمودید.

    واقعا نقدی آموزنده و ماهرانه نگاشتید.

    زهازه خندانک خندانک خندانک

    برای این‌که صفحه‌ی مانای عزیز مطابق با پی‌نوشتی که مرقوم نموده‌اند، شلوغ نشود، به مطلبی کوتاه پیرامون نقد نیز در همین دیدگاه می‌پردازم:

    نقد یک اثر ممکن است به شیوه‌های گوناگون انجام بپذیرد؛ در هر حال نقاد باید منصف باشد و با بیانی شیوا، راهکاری را پیش روی خالق اثر و نیز مخاطبان اثر بگذارد.

    هدف از هر نقدی آموزش است؛ چه در بازنمودن اطلاعاتِ نهفته در دلِ اثر و چه در بیان نکات مثبت و منفی اثر و ارائه‌ی راهکاری برای بهتر شدن آن.

    نقدِ ویرایشی:
    گرچه هیچ شخصی به اندازه‌ی خالق آن اثر نمی‌تواند مطلب خود را ویرایش کند؛ امّا به نظرم در هنگام نقدِ ویرایشی، اگر احساس؛ واژگان؛ تعاببر و ترکیبات شاعر را عوض نکنیم، هم آموزشی غیرمستقیم صورت پذیرفته است و هم به طور غیرمستقیم، راهکاری در بهتر شدن اثر ارائه گردیده است. شاعر یا نویسنده با مقایسه‌ی دو اثر، به طور طبیعی به نارسایی‌های اثرِ خود پی‌می‌برد؛ زیرا کار خود را به خوبی در حافظه دارد و با خواندن اثر جدید، بدونِ این‌که امر و نهی‌ای در کار باشد، اشکالات کار خویش را درمی‌یابد و می‌کوشد در کارهای بعدی‌اش از آن‌ها اجتناب نماید.
    البته هرگونه نقدی، مهارت لازم را نیز می‌طلبد و نقد ویرایشیِ اصولی با شرایطی که بیان شد، کار هر نقادی نیست و در این مورد باید با احتیاطِ بسیار عمل نمود.
    ارسال پاسخ
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۱:۲۶
    خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۸:۲۳
    سلام عزیزم
    بعد از سلمان و در کنار مهدی محمدی ، جزو سه نفری هستی که به قدرت انشا و کار کردنت با کلمات حسودیم میشه . بدون تعارف میگم همواره از کامنت نوشتن و فارسی گفتن شما سه نفر کیف میکنم . اینها به کنار ... آنچه در تفسیر سرود مانا نوشتی اگر از خود شعر بالاتر نبود ، پایینتر هم نبود و اگر بگویم بارهاخواندمش ممکنست به اغراق و غلو متهم شوم . اما یک مورد هم هست من همیشه معنای انسان اشرف را به معنای شرافت نمیگرفتم بلکه از تسلط ( اشراف ) میدانستم . و میدانی که دشنه ها شریف نیستند بلکه مسلطند . اما گاهی هم مغلوب میشوند . برای همین در بند دوم بعد از تمام شدن کار قهرمان قصه ، نوشتم زن من هم از همین تبار است و خونش از دشنه ها شریف تر ... و راستش میخواستم عکس شیر را ضمیمه ی این شعر کنم اما چند تصویری که فرستادم با گنجایش نرم افزاری سایت تطابق نداشت . هدف دیگر این شعر فراخواندن تو بود به آنکه برای شرف و برای عشق بجنگی و همسرت را _
    همسنگرت را _ هیچوقت تنها نذاری و به مصلحت و عافیت دعوت نکنی .. و میدانم نامم به تو گره خواهد خورد و جزو صفحات تاریخ سرزمینم خواهد شد .
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۸:۴۴
    خاله جان سلام و خوشحالم که اینجا میبینمتان . دستهای پر مهرت را میبوسم و میخواهم اینجا پشت پرده ی برخی رفتارها و گفتارهایم را بازگو کنم . یکی از مشکلاتی که با فامیلم دارم _ با آنکه کم و بیش محبوبم و مورد مراجعه شان _ عدم سنخیتم با ایشان است . آنها همه طبیعی و نرمال هستند و سرشان به کار و بار حیات فردی شان . من ساز فالش این ارکسترم و عین جوجه اردک زشت ، خون و تباری سوا دارم و خوب آنها هم اغلب مرا بخاطر حواشی و ماجراهایم نقد میکنند و میگویند سرت را بر دار میدهی و اینها نان و آب نمیشوند . از اینرو دوست داشتم دایی و عمو و عموزاده و خواهر و پدر و مادر و خاله و عمه و برادری جدید بیابم که اگرچه واقعی نباشند ، اما به حقیقت نزدیکتر باشند . اینکه به شما خاله میگویم مطمئن باشید دقیقا خاله ام هستی و این باور با خونم آمیخته است .. جایی نوشتم :

    به آواز خواهرانم گوش نده
    آنها راهبان کنشت انکارند
    و به دختران خاله ام
    که ایشان نیز کشیشان کلیسای تکفیرند !!
    برای افترا اگر آسمان قربی قائل بود
    زادگان سوءظن در گهواره شاعر نمیشدند ...


    میتواند سندی باشد بر اینکه مانا چقدر در میان فامیل واقعی اش تنهاست و برای همین واقعیت را فراموش کردم تا در کنار خویشان حقیقی ام قد بکشم که به قلمم مومن ند و باورهایم احترام میگذارند و برای ترقی ام دل میسوزانند و از قضا هیچکدام نمیپرسند ، چرا از خودت خانه و زمین و پس انداز نداری ؟ ....

    جایی نوشته ام :

    به او میندیشم
    که هر چین چهره اش
    چکامه ی رنجی دراز است

    و در ادامه :

    مادرم به خدای باران قسم
    ناخدای دریای دلواپسی ست


    اما برای مادر حقیقی ام نوشتم و مادر واقعی ام حضوری در شعر مانا ندارد چرا که اساسا شعر را نشخوار بیهوده میدانند

    خاله جان تو خوبی ؟
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۱:۴۱
    سلام و سپاس مانای عزیز و ارجمند

    سرت سبز و دلت آرام

    تمام لحظه‌هایت

    پر از مهر

    الهی که بمانی همچو نامت تا هماره

    میان ناکجای باور امّید

    جاوید


    خندانک خندانک خندانک

    کاملا بداهه و از سرِ جان خندانک
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۱
    سپاس بیکران خندانک
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۱
    سپاس حدیث جان خندانک
    دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۱
    : خندانک
    سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۹:۰۲
    سلام و درود بسیار زیبا
    پر محتوا خندانک خندانک خندانک
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۵۹
    سلام جناب خوشبین . خوش امدید خندانک
    ارسال پاسخ
    چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۱:۱۸
    خندانک
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0