سلام مانای عزیزم
آی گفتی پدرجان
منم اصلا دوست ندارم یکی از شعرم الکی تعریف کنه
حتی پیجِ اینستاگرامم بارها به مخاطب های شعرو نوشته هام گفتم
که من حاظرم ۵ نفر منو لایک کنن ولی من بدونم اون ۵ نفر واقعا شعرمو خوندن و پسندیدن نه اینکه الکی هی رگباری لایک میکنن آدم اصلا نمیدونه چیو خوب نوشته چیو بد
یکی از دلایلی که شما و آقای برادر و آقای بدری رو به شدت قبول دارم اینه که همیشه ازم ایراد میگیرد
بنابرین اگه بهم بگید شعرت خوبه عمیقا باور میکنم که شعرم خوبه
و حتی کلی هم ذوق میکنم البته بی انصافیه اگه نگم آقای مهدی محمدی هم همیشه از اول ازم ایراد میگرفت 😅و البته از نظرات همیشه استفاده میکنم وباعث میشه هر وقت بگن شعرت خوب بود باور کنم (بهتربود به جای ایراد همون کلمه نقد رو به کار میبردم )
به هرحال ممنونم که هستید و راهنماییم میکنیم
اولین بار که توی سایت اومدم فرق غزل و با پید نمیدونستم
شماها خونِ دل خوردید منو فعلا به یه نیمچه شاعر تبدیل کردید
یادم نمیره هیچوقت...
و این که ممنونم با این همه دغدغه برام نوشتی و نقد کردی
سالم و سلامت باشی مانای عزیز
(راجبِ دوربین یه برداشت دیگه هم میشد کرد که کسی نگفت هنوز
)
و خواهرم سحر غزاني
شاعر خوش ذوق و آينده دار
شگردهای زبانی، ساختارشکنی، معناگریزی، تصاویر اتفاقی، تشخیص، چندصدایی يا (پلیفونی) روایت محوری و خرده روایت و... از مولفههای شعر مدرن و پست مدرن است.
در اشعار امروزی پلیفونی یا چندصدایی جاي خود را به تک صدایی داده و راوي دیگر تك بعدي و تکصدا نيست و بجاي نگاه سطحي، سعي در اجرای متفاوت ایدههایش دارد و از دل اشيا سخن ميگويد تا اندیشه و احساس خود را خاص و ویژهتر به مخاطب ارائه کند.
در شعر امروز مطلق گرايي به شکل گذشته وجود ندارد و معانی و مفهامیم صرفا در متن شعر حل نميشود بلكه به عنوان برداشتی آزاد و دلخواه براي مخاطب جاري باقي ميماند.
شعر بانو غزانی چند نمونه از این ویژگیها را دارد:
عرق سرد بر پيشاني خانه نشسته است...
(تشخیص یا جان بخشی به اشیا)
به خوبي مشت شاعر بسته است و همين ابتدا با رعایت ایجاز و آشناییزدایی از توضيح واضحات پرهيز ميكند.
در گذشته شاعران با استفاده از اطناب و شاعرانگی در کلام با پرداختهاي گوناگون به دنبال اثبات علت عرق سرد و رابطه اش با خانه بودند اما در اینجا ایده ها، خلاصه و مفید اجرا شده اند.
حال از دل اشيا به عواطف شاعر نگاهي بندازيم؛
دوربين خاك خورده
در حسرت عكسي دو نفره
با افسوس
به قاب عكسها نگاه ميكند
شاعر نيازي نميبيند علت خاك خوردگي دوربين را توضیح بدهد
و با هوشي شاعرانه يكسري از برداشت ها را بر عهده مخاطب گذاشته است.
چرا دوربين خاك خورده؟
برداشت اول: استفاده نكردن از آن! چون دوربين هست اما سوژه یا دليل عكاسی نيست، با نگاهي سراسر حسرت به عكسها نگاه ميكند و با آه كشيدن خاطراتش را در ذهن ورق ميزند.
برداشت دوم: به دليل پيشرفت تكنولوژي، موبايل.
(راستي يادش بخير دوربين هاي قديمي كه اكثر ما يك نمونه آنرا داشتيم يا داريم، زماني با همان كيفيت پايين و امكانات كم چه عكسهاي چشم قرمز و نصف سوختهای میگرفتیم... لبخندها داراي روح بود و صميميت خاصی داشت. امروزه عمرا در گوشيهاي موبايل چنین لبخندی پيدا شود، براي ارادت به نوستالژي(خاطره بازي)و يادآوري مسائل گذشته هم جالب بود.
فقط نكته اي وجود دارد، ای كاش شاعر بجاي افسوس كه با حسرت هم معناست از كلمه ديگري استفاده ميكرد.
شاعر بدون لفاظي و ازدحام تصاوير به طوري كه مخاطب حس ميكند راوی اطرافش را با دقت نگريسته و احساساتش را در دل و زبان اشيا و محيط پيرامونش كد گذاري كرده، رفتار کرده است.
( دلتنگي، چشم به راهي پنجره و باد) و عاشق بيچاره كه هميشه كشيك معشوق را ميكشد.
از عطر نفسهايت
پيراهني اندازه ي آغوشم ببافد
باز هم رابطه ي عطر نفس و آغوش یار، ياس سفيد
نشانه و نماد: لطافت، طراوت و تازگي، عطر خوش و...
در علم نمادشناسي، عشق بدون هوس، معرفت، و ماندگاري بالاي رايحه هم معنا میشود، و البته بيشترين گلي كه از رايحه اش عطر ميگيرند، ویژگی گل ياس است.
پس ماندگاري اين رابطه ي عاشقانه را در لفافه اي شاعرانه نشان ميدهد.
با بوسه هاي ياس سپيد
شالگردني براي تو براي اينكه هميشه به يادم باشي (چه شاعرانه
عشق و انتظارش را به شالگردن معشوق سنجاق ميكند، براي محافظت از سرما، براي گرماي وجود)
سطرهاي پاياني خود يك شعر كوتاه و خوب است، و رابطه اش با انتظار و دركل با سطرهاي پيشين را نمايان ميكند، و در آخر ضربه را مثل شروع محكم و مفهومي ميزند.
و حالا ميشود از آخر به اول مرور كرد كه چرا عرق سرد بر پيشاني خانه نشسته يا نشسته (است) كه جمله را ايستايي كرده و حذف يا وجود آن بستگي به شاعر و ويرايش دارد اما تاثيري روي مفهوم شعر نميگذارد.
پايان مثل شروع خاص و خوب است
لحظه ي ديدار براي عاشقان بدجور به زمان و ساعت گره خورده...
عاشقان خیلی خوب منظورم را میفهمند.
به بانو غزانی بابت سرودن این شعر خوب تبريك ميگم، چه خوب که در اين مدت كوتاه به اين سطح از شعرنویسی رسيدید و اين شناخت خوب شما از شعر روز را نشان ميدهد.حالا ميشود گفت که عواطف و دغدغه هاي شاعر حتي غمهايش بزرگتر از سنش نيست و شاعری امروزي با احساسات و زبان امروزي، كه خيلي جوان و(آينده داره) قلم رقصانده است.
نبض قلمت سبز خواهرم، شعر خوبی بود افرین بر شما
يا حق.