شنبه ۱ ارديبهشت
گلدان شعری از پژمان بدری
از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۵ فروردين ۱۴۰۰ ۱۹:۰۳ شماره ثبت ۹۷۳۳۶
بازدید : ۱۵۰۳ | نظرات : ۷۲
|
آخرین اشعار ناب پژمان بدری
|
شب
کلوچه ی ستارگان را پخته بود
چند فرشته امّا در دلِ زباله
دنبالِ یک لقمه رویا می گشتند
شبکه را عوض می کنم
میکروفون ضجه می زد:
در را که باز نکردیم
از سقف وارد شدند
بمبهای سِرتِق
شبکه را عوض می کنم
سکانس اول:
مصیبتِ قاتل
زندگی را زیر گرفت
قلاب انداختم
از اخبار هواشناسی
باران صید کنم
نصیبم طوفان شد
بادِ خشن
کمر درختان را شکشت
شاخه ای زخمی
از تلویزیون بیرون آمد و
به گلدانِ پشت پنجره ات
فکر می کرد
که محلِ زایشِ بهارست
حال تو بگو
انسان کجای این تاریکی
گم گشته
که هر چه با صبح
تماس می گیرم
مشترک مورد نظر
در دسترس نمی باشد؟؟؟
گلدان
پژمان بدری
|
|
نقدها و نظرات
|
درود امیرحسین عزیزبرادرمهربانم | |
|
به به درود خواهر منيژه | |
|
سلام رفیق اعتراض الدوله به اهمیت زبان در سلسله مقالات سپید اشاره کردم انصافا بدون هیچ تعارفات مرسوم ایرانی و آشنا بازی کاملا گل گفتی کسانی که محصور افکار پوسیده اند از پوست اندازی زبان هم غافلند نقل قول از اخوان: اصل مساله در ادبیات زبان است یعنی هر کاری که میشود روی یک اثر شعری کاریست که زبان می کند یعنی آفرینشی اگر میشود روی زبان اتفاق می افتد و زبان وسیله ی تفکر و ارتباط و حفظ مواجیه فکر و مورایث فرهنگ است از این جهت زبان انتقال دهنده ی گنجینه های عظیم داشته های فرهنگی گذشته به عصر حاضر می باشد
از همین بند میشه فهمید زبان هم نیاز به آپدیت داره..
خاک پاتیم | |
|
سلام پدر جان رسانه که شده منبع درآمد اربابان امپریالیسم مخلصات | |
|
سلام بر اعتراض الدوله خودت پادشه خوبانی خاک پاتیم رفیق | |
|
سلطاني توووو | |
|
سلام جناب محمدی | |
|
سلام بر حکیم ترین حکیمِ زمانه نوکرات و چاکرات لطف دارین | |
|
سلام بر بانو قشقایی مسافر راهِ شیری سپاس از دید والای شما که نکته سنج به نبود انسان واقعی در این روزگاران اشاره کردید و الهاماتی که به قول حضرت حافظ سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود چاکرات | |
|
می آموزم از محضرتان استادمینا آباد ارجمند-------------- | |
|
درود و عرض ادب استاد ارجمند آنچه انسان را در خود فرو برده است تاریکی نیست تاریکی هم بسیار زیباست مثل نور مثل رو زو شب مثل سیاه و سپید ، ورود بیش از اندازه ی انسان درتاریکی سبب خسران است ، به این دلیل نور را در مقابل تاریکی میبینیم در کنه آفرینش همه اجزای هستی کامل کننده ی یکدیگر هستند
| |
|
سلام شیخ الماناییون منم با یکی از نابت ترین خاص ترین شریف ترین رفیقام روبرو هستم سعی بر این بود و هست به قول امیرحسین اگه تو اوج نباشیم همون بالاها لااقل بمونیم این تازه گوشه ای از سفرهای خیالی منه تازه میخوام با مجسمه فردوسی به طوس برم خلاصه ممنونات که با گفته هات ذوق نوشتن و توو آدم بیدار میکنی | |
|
سلام جناب انصاری سپاس از لطف بیکرانت | |
|
سلام بر جواد دوست داشتنی هرچه نوشته ای بر دیده ی جان میسپارم داداش گلم یکی یه دونه ی قلبمی | |
|
سلام بر بانو آهنگران خیلی مخلصیم | |
|
سلام جناب فتحی خاک پاتیم | |
|
سلام بر فروغ زمانه سپاس از یادگاری شیرین بیانت مخلصین چگونه لطفِ تو را کنم جبران فروغ کسی نیست به مهربانیِ مهربان فروغ نجات دهنده آیینه ی چشمانِ توست به آسمان قسم قسم به آسمان فروغ چه برگ ریزون شعری گفتم | |
|
سلام بر مجتبی قربان قدمت | |
|
سلام بر شاهرخ ترین چقدر عالیِ حضورت مهربانانه ات | |
|
سلام بر خاطره ترین وجودت و حضورت بدیع ترین آرایه است خاکتم | |
|
سلام بر جناب مسعود هم از شما هم از بانو قشقایی ممنون حضور آغشته به لطفتان هستم کوچیک شمام | |
|
سلام سید تاج سری و مخلصتم دست بوس | |
|
سلام بر عارف ترین چاکرات دربست | |
|
سلام بر مصلح ترین درود بر تو | |
|
سلام بر معتمدی ترین خوب وجود شماست | |
|
سلام بر محمدترین دادا برنامه ها وقتی بد باشه شبکه رو عوض میکنه آدم | |
|
سلام بر سعید عزیز دلم | |
|
سلام بر نامداری ترین ممنونات | |
|
سلام بر آذرترین خیال انگیزست وجودت | |
|
سلام بر علیرضا جان ممنون که بهم سر زدی دادش | |
|
سلام بر جناب فتحی مرید شما بودن از افتخارات ماست | |
|
سلام بر آرزو ترین مچکراتم که اینجارو با عطر حضورت خوشبو کردی | |
|
سلام و سلام بر رهاترین حیف اینجا از اون شکلکهای معروف نداره ممنون که اومدی و با بومرنگِ احساساتت اینجارو به زیبایی نقاشی کردی | |
|
سلام بر بابک ترین سپاس دادا خاک پای تو هستیم رفیق | |
|
سلام بر فرشته ترین که این چنین به لطف میخوانی | |
|
سلام بر لیلاترین متشکراتم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
هرچند در مورد اين شعر گفتني ها را بانو منيژه خواهر خوبم و برادر عزيزم مانا گفتند
اما مختصري درباره ي شعر روز و زبان شعر امروزی درحد سوادم ميگويم.
شعر روز شعری ست که زبان امروز ما و بیان کننده حالات و احساسات و دغدغه روز ما باشد
در شروع قرن جديد سال ١٤٠٠ به گمانم وقتش است كه تحولي در زبان و محتواي شعر و در كل ادبيات ايران زمين رخ بدهد،( البته در مورد قالب بايد بگم كافيست،ماشالله شب ميخوابند و صبح قالب اختراع ميكنند)
كاش شاعران سوژه هاي تكراري چند ساله و چنصد ساله را رها كنند. بخدا شاعر هم یک فرد عادی است مثل تمام مردم دیگر (البته شاعر دیدی متفاوت و حسی هنرمندانه دارد.) و تفاوت همينجاست.
تمام مسائلی که یک فرد عادی را درگیر میکند شاعر را هم درگیر مینماید:(كرونا،تحريم،نوسان قيمت دلار،اقتصاد خراب فقر و...)
شاعر امروز یک فرد سرخورده، عزلت نشين و افسرده يا مدام در كلك پيچ و تاب خم گيسوان يار نیست که برای شرر چشمان شهلايش حاضر به تحمل رنجها باشد و از غم فراق سر به بيابان بگذارد يا از عذابی که در این راه میکشد موقعيت شاعرانه بسازد و مخاطب هم لذت ببرد. در زمانه ي ما اگر مثلا پسر یا دختري دست رد به سينه يكديگر بزنند يا شكست عشقي بخورند خيلي راحت سراغ نفر بعدی میروند به قل معروف(كات ميكنند) این واقعیت اين روزهاي جامعه ما است. نميتوان از شاعر انتظار داشت از هفت خوان رستم عبور كند و هفت شهر عشق را بگردد و تيشه به كوه ها بزند. شاعر امروز هم مثل من و شما سوار مترو میشود، فست فود میخورد، غرق در فضاي مجازيست، كرونا ميگيرد قرنطينه ميشود و... تمام اینها میتوانند موضوع شعر یک شاعر امروزی باشند، چون شاعر این مسائل را درک میکند و با آنها بيگانه نيست( شاعر بايد ساكن كره زمين باشد و نه مثلا مريخ) و دغدغه اش مسائل روز جامعه و جهان باشد، (اگر دغدغه ي نان ندارد و دغدغه دلبر جانان دارد بايد بتواند با عواطف و احساسات قرن ٢١ و زبان روز، زباني كه صحبت ميكند شعر بسرايد) باور كنيد حافظ يا سعدي درآن زمان اگرشلوار جين ميپوشيدند و چاكريم مخلصيم راه مينداختند همگان با انگشت نشانشان ميدادندو به سلامت عقلشان شك ميكردند، حالا چرا در عصر پساپست مدرن و شايد پسا كرونا،عده اي از شاعران اصرار دارند زبان شعرشان در همان دوران كهن مثلا قرن هفتم بماند،نميدانم،خودشان هم نميدانند البته.
چگونه ميشود از شاعري که هیچ برخوردی با میكده و خال لب يار(كه به راحتي با عمل ليزر برداشته ميشود)يا سير سلوک و وادي عرفان نداشته توقع داشت که از این مسائل حرف بزند. اگر بنا بر كليشه و عقبگرد باشد كه خوب غولهايي مثل حافظ و سعدي و مولانا داشتيم و به بهترين شكل حرف زدند پس نيازي به تكرارشان نيست.
لازم به ذكر است كه شعر روز زبان شاعراني معاصر مثل: نيما،اخوان،شاملو و فروغ و...
اصلا نيست. اطناب،( روده درازي) لعاب ادبي و زبان اغنايي و آركاييك نويسي هم دورانش گذشته است، (اگر دهه ٧٠،٨٠، و تا همين يك دهه پيش جواب داده الان ديگر كاركرد ندارد و خيلي زود تاريخ مصرفش تمام ميشود، (شعر خوب صرفا تكنيك و رعايت آرايه ادبي نيست)
بايد توجه داشت كه بدون رعايت زبان روز و محتواي كنش مند، هرچقدر هم از تكنولوژي و واژه هاي مدرني مثل: كرونا،تحريم، اينترنت، موشك و... حرف بزنيم شعرمان مدرن نميشود.
شاعري كه هدفمند بسرايد،دغدغه هاي زمانه خود را بشناسد،و بتواند به مخاطب (چه خاص و چه عام) كه در كف خيابان با موانع و مشكلات روزمره سرو كله ميزند،خوراك درست و خوبي بدهد و
به قل نيما فرزند زمانه خودش باشد،هيچووووقت تمام نميشود و هميشه حرف براي گفتن دارد،
اگر هميشه در اوج هم نماند، اغلب آن بالا بالاها قرار ميگيرد.
حال اگر دوستان كنجكاوند كه نمونه هايي از شعر روز (شعر خوب روز)
و شاعري مدرن
كه در زبان،محتوا،فرم،تكنيك و (تصوير سازي) موفق است و
تكرار مكررات ندارد را بخوانند...نگاهي به اين شعر و ٣،٤ شعر اخير پژمان بدري بندازند.
با تشكر...قلمتان سبز موفق باشيد.