سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    مشق شب

    شعری از

    آذر مهتدی

    از دفتر فریاد نوع شعر شعرناب

    ارسال شده در تاریخ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۳:۵۵ شماره ثبت ۹۲۷۵۷
      بازدید : ۱۷۷   |    نظرات : ۱۷

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

    مشق شب ... ده ورق... پر از. . بابا
    ب اول ... به هر نفس بابا
    بای باران ابر سیاه ... که تو رفتی و شد هوایم بد
    الف آغاز حرف اسب توست
    که سوارش به بارشی گم کرد
    پ شروع پل به سیل رفته است
    اسبت از روی آن مسیل پیچید
    آه بابا کلام اول من
    نام زیبای عاشقانه ی توست
    آه بابا غرور آزادی
    در نگاه پر از ترانه ی توست
    چشمه ی صاف و روشن چشمت
    چشمه ی چون بلور آبادی ست
    حرف من در میان هق هق شب
    گمشده رمز و راز تنهایی ست
    زیر باران رشت گم شده ام
    بس که دنبال تو قدم زده ام
    بس که آواز نام زیبایت
    نیمه شب بر دلم رقم زده ام
    از در خانه تا لب سیلاب
    سایه های غریبه پس زده ام
    نام... نام آور ... ترا بردم
    از کنارم گذشتن و ماندم
    سر به زیر در ادامه راه
    در رثای دل خودم خواندم
    یک نفر داد زد  پلی فرو افتاد
    یک سوار در گلی فرو افتاد
    دست و پایش دگر شده خسته
    بس که گل بر دلی فرو افتاد
    خون گرفته تمام ابر سیاه 
    بس از زخم سر به خون دم زد
    این منم .. یک قلم که جوهر آن
    مشق شب را به نام تو غم زد
    خانه بی تو چه سرد و تاریک است
    نور چشمت کجا دلش کم زد
    چشم من پرشد از حباب غمت
    موج اشکم به خون دل نم زد
    مشق شب شد سیاه از قلمم
    نام بابا سپیدیش بخشید
    ای پرستو به خانه ات بر گرد
    قلم از مشق شب جنون بخشید
    آب ... بابا ... ترانه شد در من
    سایه ها تک به تک به نور لرزید
    قصه ی مکتب تو در من ماند
    نقطه ها خط به خط به خون غلطید
    5آذر.99
    آذر.م
    ....  ترانه تنهایی
    من و این خونه ی تنها ..  خسته از بغض و تمنا
    روزارو از ما گرفتند..    آدمای پر معما
    خیلی وقته توی قابم   .. عکس تنهایی نشسته
    منو یک صندلی و میز... با ی فنجون شکسته
    دفتر شعری که دائم... خط خطی میشه .. نمیشه
    از تو باز ترانه هامو... بسازم مثل همیشه
    واژه ها از من گریزون... حرف تازه ای ندارم
    نیستی تا از تو عکسات..  چشم ماه و در بیارم
    تو که رفتی حس من رفت... بی دل و انگیزه هستم
    تو بودی دلیل بودن... بی تو از غصه شکستم
    بی تو آرزو ندارم ..  گل خشک توی گلدون
    یاد روزهای خوش ما... رفته زیر باد و بارون
    حالا زرد مثل پاییز.... همه ی گلهای زیبا
    تو که نیستی شادی ام نیست
    منم و غربت دنیا...
    هوا ابریه  و دل گیر
    دلمو گرفته غمها
    6آذر99 آذر.م
    ۵
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    محمد رضا خوشرو (مریخ)
    يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۴:۳۳
    خوش به حال پدر شما که شما رو دارد .من دختری ندارم که هوای پدر رو داشته باشد .زیبا بود.
    آذر مهتدی
    آذر مهتدی
    دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۳
    درود بر شما
    ان شااله خدا به شما دختری عطا کند که بیشتر از من قدر بداند متاسفانه قدر پدر با احساسم و تا زنده بود ندانستیم اکنون چه سود
    ارسال پاسخ
    عباسعلی استکی(چشمه)
    يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۳۰
    درود بانو
    بسیار زیبا و غمگین بود
    روحش شاد
    امید که خلد آشیان باشد خندانک خندانک
    آذر مهتدی
    آذر مهتدی
    دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۱
    درود استاد گرامی
    سپاس از دعای خیرتان
    غم نبینید🌸🌸🌸
    ارسال پاسخ
    اميرحسين علاميان(اعتراض)
    يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۲۲
    سلام خواهرم
    به به عالي دستمريزاد
    قلمتان سبز و مانا خندانک
    آذر مهتدی
    آذر مهتدی
    دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۶
    درود بر شما شاعر و منتقد گرامی بسیار نقدهایتان را دوست دارم میدانم هنوز به جایگاهی نرسیدم که اثرم مورد نقد و بررسی قرار گیرد فقط احساسات آهنگینی ست . که زیبا نظران با لطفشان شرمنده ام می کنند. سپاس
    ارسال پاسخ
    محمد باقر انصاری دزفولی
    يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۲۸
    می آموزیم از تراوش قلمتان
    قوالعاده زیبا بود
    درپناه خدا
    درود برشما
    خندانک خندانک خندانک
    آذر مهتدی
    آذر مهتدی
    دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۸
    درود استاد دزفولی
    من شاگردی بیش نیستم شرمنده نفرمایید.سپاس از حضور سبزتان
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۵۱
    سلام بینهایت زیباست و پر از عاطفه و چقدر لطیف
    آذر مهتدی
    آذر مهتدی
    دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۹
    درود جناب مازیار
    سپاس از حضور و نظر پر از لطفتان
    حضورتان سبز قلمتان مانا
    ارسال پاسخ
    محمد قنبرپور(مازیار)
    دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۵۲
    خندانک
    آذر مهتدی
    سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۰۱
    🍀🌸
    مریم کاسیانی
    سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۲۲
    خون گرفته تمام ابر سیاه
    بس از زخم سر به خون دم زد
    این منم .. یک قلم که جوهر آن
    مشق شب را به نام تو غم زد
    خانه بی تو چه سرد و تاریک است
    نور چشمت کجا دلش کم زد
    چشم من پرشد از حباب غمت
    موج اشکم به خون دل نم زد
    مشق شب شد سیاه از قلمم
    نام بابا سپیدیش بخشید
    ای پرستو به خانه ات بر گرد
    قلم از مشق شب جنون بخشید
    آب ... بابا ... ترانه شد در من
    سایه ها تک به تک به نور لرزید
    قصه ی مکتب تو در من ماند
    نقطه ها خط به خط به خون غلطید

    درود بر شما آذر عزیزم خندانک
    صبر اوج احترام به قوانین و حکمت الهی است
    برایت صبر آرزو می‌کنم
    روح عزیز پدرت شاد خندانک خندانک
    آذر مهتدی
    چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۳:۰۳
    درود بر شما
    و سپاس از پیام حکمت آمیزتان.
    بی قراریم به خاطر شبی است که قلبش مختصری درد می کرد و در خانه خواهرم مهمان بودیم اهل دکتر و دارو نبود. اما به من گفت به نظرت نیاز است دکتر برم و من فقط تائید کردم اما انگار مغزم کار نمی کرد . خودم اقدامی نکردم من به پدرم بدهکارم سالهای بیشتری را که می توانست باشد . من با نادانیم از خودم دریغ کردم. و نیمه شب هم که هر کدام خانه خود بودیم حمله قلبی او را برای همیشه خاموش کرد. این خطای بزرگ من در زندگیم چون سایه ای شوم قلبم را به درد می آورد. شعرهایم قطرات اشک پشیمانی از بی توجهی ام به اوست. فقط امیدوارم قضاوتم نکنید . شاید سرنوشت اینگونه رقم خورده بود اما من می گویم که تکرار نشود. حواسمان به عزیزانمان باشد.
    آذر مهتدی
    يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۱۹
    مشق شب ... ده ورق... پر از. . بابا
    ب اول ... به هر نفس بابا
    بای باران ابر سیاه ... که تو رفتی و شد هوایم بد
    الف آغاز حرف اسب توست
    که سوارش به بارشی گم کرد
    پ شروع پل به سیل رفته است
    اسبت از روی آن مسیل پیچید
    آه بابا کلام اول من
    نام زیبای عاشقانه ی توست
    آه بابا غرور آزادی
    در نگاه پر از ترانه ی توست
    چشمه ی صاف و روشن چشمت
    چشمه ی چون بلور آبادی ست
    حرف من در میان هق هق شب
    گمشده رمز و راز تنهایی ست
    زیر باران رشت گم شده ام
    بس که دنبال تو قدم زده ام
    بس که آواز نام زیبایت
    نیمه شب بر دلم رقم زده ام
    از در خانه تا لب سیلاب
    سایه های غریبه پس زده ام
    نام... نام آور ... ترا بردم
    از کنارم گذشتن و ماندم
    سر به زیر در ادامه راه
    در رثای دل خودم خواندم
    یک نفر داد زد پلی فرو افتاد
    یک سوار در گلی فرو افتاد
    دست و پایش دگر شده خسته
    بس که گل بر دلی فرو افتاد
    خون گرفته تمام ابر سیاه
    بس که از زخم سر به خون دم زد
    این منم .. یک قلم که جوهر آن
    مشق شب را به نام تو غم زد
    خانه بی تو چه سرد و تاریک است
    نور چشمت کجا دلش کم زد
    چشم من پرشد از حباب غمت
    موج اشکم به خون دل نم زد
    مشق شب شد سیاه از قلمم
    نام بابا سپیدیش بخشید
    ای پرستو به خانه ات بر گرد
    قلم از مشق شب جنون بخشید
    آب ... بابا ... ترانه شد در من
    سایه ها تک به تک به نور لرزید
    قصه ی مکتب تو در من ماند
    نقطه ها خط به خط به خون غلطید
    5آذر.99
    آذر.ممشق شب ... ده ورق... پر از. . بابا
    ب اول ... به هر نفس بابا
    بای باران ابر سیاه ... که تو رفتی و شد هوایم بد
    الف آغاز حرف اسب توست
    که سوارش به بارشی گم کرد
    پ شروع پل به سیل رفته است
    اسبت از روی آن مسیل پیچید
    آه بابا کلام اول من
    نام زیبای عاشقانه ی توست
    آه بابا غرور آزادی
    در نگاه پر از ترانه ی توست
    چشمه ی صاف و روشن چشمت
    چشمه ی چون بلور آبادی ست
    حرف من در میان هق هق شب
    گمشده رمز و راز تنهایی ست
    زیر باران رشت گم شده ام
    بس که دنبال تو قدم زده ام
    بس که آواز نام زیبایت
    نیمه شب بر دلم رقم زده ام
    از در خانه تا لب سیلاب
    سایه های غریبه پس زده ام
    نام... نام آور ... ترا بردم
    از کنارم گذشتن و ماندم
    سر به زیر در ادامه راه
    در رثای دل خودم خواندم
    یک نفر داد زد پلی فرو افتاد
    یک سوار در گلی فرو افتاد
    دست و پایش دگر شده خسته
    بس که گل بر دلی فرو افتاد
    خون گرفته تمام ابر سیاه
    بس از زخم سر به خون دم زد
    این منم .. یک قلم که جوهر آن
    مشق شب را به نام تو غم زد
    خانه بی تو چه سرد و تاریک است
    نور چشمت کجا دلش کم زد
    چشم من پرشد از حباب غمت
    موج اشکم به خون دل نم زد
    مشق شب شد سیاه از قلمم
    نام بابا سپیدیش بخشید
    ای پرستو به خانه ات بر گرد
    قلم از مشق شب جنون بخشید
    آب ... بابا ... ترانه شد در من
    سایه ها تک به تک به نور لرزید
    قصه ی مکتب تو در من ماند
    نقطه ها خط به خط به خون غلطید
    5آذر.99
    آذر.م
    يکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۵۸
    من و این خونه ی تنها .. خسته از بغض و تمنا
    روزارو از ما گرفتند.. آدمای پر معما

    درود های بی کران به شما

    آذر بانوی نازنین

    سروده ی زیبایی بود و دلنواز

    شاعرانگی هایتان مستدام

    روح پدرتان شاد🦋🌹
    آذر مهتدی
    آذر مهتدی
    دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۴
    درود حدیث نازنین
    سپاس از نظر و نگاه زیبابین شما
    حضورتان سبز دوست نازنین
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0