سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        همقدم با تاریکی

        شعری از

        ابوالفضل زارعی

        از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۳۳ شماره ثبت ۹۲۴۶۵
          بازدید : ۱۴۱   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل زارعی

        شب شد از خانه بیرون زدم باز
        در خیابان قدم زن روانم
        چه نسیمی، هوایی و عطری
        همچو گلبرگ تَر تازه جانم
        ناله ی باد شبگرد مغموم
        پیکرم را پُر از غصّه می کرد
        شیونش روح و جان را خراشید
        قصه هایش مرا خسته می کرد
        می روم تا به اعماق امشب
        شب چه تاریک و  بَس راز دار است
        ماه پنهان شده در پَسِ ابر
        همچو معشوقه ی ناز دار است
        ناگهان  آسمان ها  بتازاند
        اسب تکتاز قیرین نگاهی
        چهره ی آسمان شد زغالی
        جامِ شب پُر شده از سیاهی
        زمزمه می کنم زیر لبها
        نغمه ی جانگدازِ  جدایی
        خیس کرد آسمانها زمین را
        با بُلورِ لطیفِ خدایی
        توده ابری شده عفّتِ ماه
        چهره اش را گرفته به رنگی
        نور مَه مُرده در تیرگی ها
        ابرِ تیره تو سنگی تو سنگی
        ماه شب چهره اش را دوباره
        می نماید از آن سوی پوشش
        ابر و او در جدالی برابر
        غالب آنکس که او پُر زِ کوشش
        غم گرفته تمام تنم را
        سیلی از اشک و اندوه و آهم
        کومه ی غصّه ام در درون است
        عابر لحظه های سیاهم
        چشم من رهنورد افقهاست
        می رود تا به آخر، به غایت
        زود رفته به آن نقطه ی دور
        او نشسته در آن بی نهایت
        بعدِ نَم بارش از آسمانها
        شد نمایان همان خرس آبی
        چهره ی شب رُبوده نگاهم
        چشمِ من شب کُشی تو نخوابی
        پیکر  تیرگی ها  شکسته
        با تن این مَهِ لختِ بی شرم
        عابری می گذشت از تَنِ راه
        او قدم می زند با دلی گرم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        ابوالفضل زارعی

        ،

        محمد فاضلی نژاد

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۰:۰۴
        بسیار زیبا و جالب بود
        قوافی؟
        غصه؟خسته؟ خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0