سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      مرگ آگاهی

      شعری از

      سعید صادقی (بینا)

      از دفتر گفتگو هایم را نوع شعر نثر و انواع آن

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۲۳ شماره ثبت ۹۲۱۰۲
        بازدید : ۱۱۸۵۰۹   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      آخرین اشعار ناب سعید صادقی (بینا)

      صدای ارسالی شاعر:
      ...
      میدانی 
      راستی میدانی
      چرا روح در قالب تن در قفس است؟!
      و من و تو 
      یک من و چند هزار تو 
      شادمانه به پرواز می اندیشیم؟!
      میدانی؟!
      ای تو ای من ای من ای تو 
      میدانی؟
      آری بسی زندان ها که بر احوالمان عزم رهایی می بخشند!!!.
      زندان تن 
      و پرنده ی پرستو وار روح 
      در قفس مرغ باغ ملکوت که چند روزی قفسی ساخته را تحمل میکند،
      و یک سوال محکوم بر همیشه ی زندگی
      آیا به بعد از آن اندیشیده ای؟ 
      دیگر تنی نداری و هرچه هست حس حضور است.
      چه حالی داری؟
      تو؟
      نه من؟
      تو نه من؟
      ای من ای من ها! چه حالی داریم
      انگار زمانه ما را بد جور غافل از این نهایت حتمی کرده است.
      بعد از مررررگ 
      این سروده ی شادمان 
      چه به روزمان می آید
      بزرگوار یاد مرگ هراس انگیز است؟
      هرگز از مرگ نهراسیده ام، به یاد شاملوی بزرگ 
      (هرگز از مرگ نهراسیده ام
      اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
      هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است
      که مزد گورکن
      از آزادی آدمی
      افزون تر باشد)
      یاد مرگ هراس انگیز است یا یک سرود شادمان از رهاییست؟
      بگذار باز بگویم
      من نرسیدم به بیرنگی
      بیرنگ از زیبایی
      بیرنگ از قد بیرنگ
      از سن سال مال فرزند پسر پدر
      بیرنگ از دنیا!! 
      آه آه آه ای همسفر چه بگویم 
      یکصد سال پیش دخترکان زیبا روی میزیستن
      که چونان مروارید بر سینه ی دنیای وجود میدرخشیدند.
       کجایند؟ چرا صدایشان نمی آید؟ صدای پای نازنینشان نمی آید؟
      آه ای همسفر
      رشید پسرکانی خوش سیما
      بر دل هر دختری رعشه می انداختند. کجایند؟
      حال دنیا با آنها چه کرد؟
      و من و تو را چگونه عاقبتی است؟
      به من بگویید هدف چه بود؟
      لختی زیستن پر مشقت و اندک؟ اندک؟ اندک؟...
      بگو هفتاد سال بگو نود سال بگو صد سال اندک؟
      زبان به نکوهش باز نمی کنم
      و اما چه بسیار فریاد باید برآورد
      که چه بد منزلگاهی است برای ماندن
       
      آنجا که سهراب ها
      آنجا که شاملو ها
      آنجا که سعدی ها 
      آنجا که مولانا ها
      آنجا که حافظ ها
      آنجا که احمد های بزرگ

      آنجا که بزرگوار ها، عزیز ها محکوم به فنا بودند.
      چه بد منزل گاهی هستی ای دنیا!!!
       
      پس اگر مقصد را نه اینجا که دل بیقرار را التیامی نیست و نه این ناکجا آباد که ویرانه ای نا آباد است که در جای دیگر باید جستجو کرد چه همراه خود کنیم؟
       
      سوال حتمی من از شماست! ...
      __________________
      به سال ۱۳۹۷ 
      نویسنده متن، نوازنده ، میکس و گوینده متن سعید صادقی
      ۶
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۶
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و پر معنی است خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۹
      سلام چناب استکی عزیز خندانک
      خیلی ممنونم بزرگوار خندانک
      لطف فرمودید خندانک
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۵۲
      درود فراوان ادیب فرزانه جناب صادقی ارجمند وبزرگوار 🌷
      بسیار زیبا وپر محتوا همراه با صدای گرمتان جلوه ای خاص به شعر بخشیده 🌷
      قلمتان مانا صدایتان جاودانه 🌷
      مسرور ومستدام 🌷
      در پناه حق 🌷
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۰۶
      سلام و عرض ادب
      جناب معینی عزیز و فرزانه
      و گرامی خوشحالم که بر دلتان
      نشست و امیدوارم که همیشه
      سالم و تندرست و پاینده باشید بزرگوار

      استادِ همربانی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      غلامرضا مهدوی (مهدوی)
      سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳
      ای من ای من ها! چه حالی داریم
      انگار زمانه ما را بد جور غافل از این نهایت حتمی کرده است.
      بعد از مررررگ
      خندانک
      درود بر شما
      خندانک
      موفق باشید
      خندانک
      خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۲۲
      درود بر شما جناب مهدوی خندانک خندانک
      سعادت آشنایی با اشعار شما را نداشتم
      حتما سری خواهم زد

      درود بر حضورتان خندانک

      ارسال پاسخ
      مریم کاسیانی
      چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۰۹
      باعرض احترام و گل آرایی🌺🌺🌺🌺
      رشید پسرکانی خوش سیما
      بر دل هر دختری رعشه می انداختند. کجایند؟

      رشید مردانی پای‌دار که بذرِ محبت‌شان
      دردل هر دختری گل‌ناز می‌کاشت....


      بنظرم شاعرانه تر هست

      پیشنهاد من است
      بدلیل نداشتن تمرکز شرحی بر دلیل پیشنهادم نگذاشتم ببخش🙏🏻🌹🙏🏻
      سعید صادقی (بینا)
      پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۲:۲۷
      سلام و عرض ادب
      راستش این نثر ادبی
      کلا برام خیلی جذابیت تغییرات نداره

      البته تیکه ی زیبایی رو گلچین کردی
      که امیدوارم دیده ی دانا برچیند اگر لازم باشد

      من هم لذت بردم از این ترسیم زیبا
      ولی کلیت ماجرا بقدری برایم مهم است
      که پرداختن اینچنین به موضوع و دوباره
      بازنویسی خوب خیلی دغدغه ام نیست.

      ولی خیلی خوشحالم که باز اومدی و خواندی به مهر
      و دیدی به نجابت و باش به نور خندانک خندانک خندانک
      مرضیه نوریخانی(آشنا)
      پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۰۲
      درود شعرتون دلنشین و زیباست. خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۴۶
      بینهایت سپاس
      از حسن نظرتان خندانک خندانک
      سرکار خانم نوری خانی
      ارسال پاسخ
      سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۴۷
      درود جناب صادقی ارجمند
      اندیشه های والایتان ستودنیست .
      اجرای زیبایی نیز داشت .
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


      وآدمی را دو رو ح است
      یکی روح جان ودیگری روح ذات

      هر گاه جان ،ذات را سوار باشد
      ذات را اسیر نفس کند
      هویت الهی خود را ازدست داده
      و خوی حیوانی می گیرد .

      که سرگردانیست و آمدو رفتن مکرر
      تا هویت الهی خود را باز یابد
      جای جان در سراست و
      ذات در دل آدمی ...

      ____________________________ خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۰۵
      سلام و عرض ادب و احترام
      خانم قشقایی گرامی

      همواره پای کامنت های شما آمدن
      وسوسه ی بحث و کلام مرا در بر میگیرد
      تا بر بال دو اندیشه رها گردم و آسایش یک فرجام پاک

      اما چندی میخواهم تنها تفکر کنم به آنها
      خیلی ممنونم از شما و متن زیبای ارسالیتان

      _________________________ خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0