« ديد بشر »
ديد بشر ، مي بُوَد از كردگار
تا نـگرد ، قدرت پروردگار
گر زِ خدا ، بـر تو تفضل نـشد
چشم تو بسيار بگيرد غبار
روشنس آن حكمت پروردگار
در نظر آدم شـب زنـده دار
هر كه شب و روز ، به تقوا بُوَد
حكمت حق ، را نگرد آشكار
پند و نصيحت بُوَد آن حكم حق
هـر كه شنيد ، او بـشود رستگار
هر كه نصيحت بـكند ، خلق را
بـر همه دارد ، شرف1 افتخار
آنچه نـدارد ، به بـرت2 اعتبار
لازمت اَر شد،چه خوش آيد به كار
آنچه به چشم تو ،بگرديد خوار3
يا كه نـدارد ، به برت اعتبار
تا كه تو محتاج بگشتي بر آن
بهـر تو نيكو شود ، اسباب كار
تعريف فروشنده نـيايد به كار
نـزد خريدار نا خواسته بار
تا گِـره در كار كسي ناخورد
آن به نصيحت ، نـشود رستگار
در هنـرستان اديب4 هنـر
پند و نصيحت ، بُوَدش اعتبار
در بـرِ دانا دل سنجيده كار
لطف خدا هست،هميشه چو يار
واجبس از حكمت پروردگار
پند و نصيحت، بشر آرَد به كار
آنكه به راحت گذرد زندگيـش
نـي زِ خطر دانـد و نـي از ظفر
كار جهان را نَـبُوَد اعتبار
زجر5 دهد ، بنده ي پروردگار
زجر جهان،هر كه فزونتـر چشيد
در اثـر زجـر ، شـود هوشيار
اي حسن آن پند و نصيحت بگو
يا بـنويسش ، كه شود يادگار
٭٭٭
1- مرتبه- قدر 2- پيش تو 3- حقير- بي ارزش 4- دانشمند- فرهنگ آموز 5- آزار- اذيت
حسن مصطفایی دهنوی