دوباره

به روی نگارم سلامی دوباره
که پیمانه گیرم به جامی دوباره

ره آورد عمری سکوتی به لبها
به نامش گشایم کلامی دوباره
من از قعر ظلمت به نوری رسیدم
سحر می تراود ز شامی دوباره
سرودی ز عشقش ادیبانه بخشد
به معنای شعرم قوامی دوباره
چو مُشک ختن بوی عطرش برآید
تر و تازه گردد مشامی دوباره
قد سرو نازش نگینی به بُستان
چو کبکی خرامد به گامی دوباره
سرِ حلقه دارم به آویزگوشم
که ارزان بیابد غلامی دوباره
به پاداش خدمت ز درگه بگیرم
به نیکی نشانی ز نامی دوباره
سروش ازل مانده در جان هستی
که فرزانه دارد پیامی دوباره
صلائی دهد بانگ عشقی که آرَد
از این خواب غفلت قیامی دوباره
منم چون هلالی ز هجران رویش
مَهَم کِی برآید تمامی دوباره
بهاران درآید خزان هم سرآید
که حسنش ندارد ختامی دوباره

سلام بزرگوار
عالی وزبیا ودلشین سرودی بود
درود برشما

سرِ حلقه دارم به آویزگوشم
که ارزان بیابد غلامی دوباره

درود بر شما
بسیار زیباست. فن و هنر و احساس، همه پخته.