« سخن چيني »
شايد سخن ارزانتـر ، باشد اگر آن بينـي
تا صحبت خود خواهي،نگذاري و بر چيني
آنها كه كنند صحبت،با طرز سخن چيني
بيدار كنند آنها را ، دورند زِ خدا بيني
هر فرد خدا بين شد ، نايد به سخن چيني
ياري دهد از صحبت ،بر مردم غمگيني
هر فرد كه خود بين شد، نايد به خدا بيني
بر دوش كِشد باري ، بيهوده و سنگيني
دلشادي ومسروري،كآن هست زِ خودبيني
از لطف خدا دورس، دارد دل غمگيني
بازار جهان جهلي است ،در كس نَبُوَد ديني
دين كز اثر عقلـس ، بايد زِ خـدا بينـي
آنها كه به خود خواهي ،باشند به بي ديني
هر جا به تو بر خوردن ،رد شو نتوان بيني
ديندار چه سنگينس ، با رتبه و تمكينـي1
باد سبكي بُردش ، آن را كه نـَبُد2 ديني
اي مـرد هنـرپرور ، گـر فارِس3 ميداني
دينداري اگـر سختس ، امروز چنين بيني
امروز اگر سختس ،يا زجر4 جهان بيني
فردا به جنان باشي ، آن راحتيَـش بيني
هر فردكه بي دين شد، باشد به سخن چيني
بر دوش خود افزون كرد ،بارِكج سنگيني
بشنو تو حسن از من ،گر شايق5 تمكيني
بر بند زبان خود ، از حرف سخن چيني
٭٭٭
1- شوكت- وقار- جلال 2- نبود 3- دلاور 4- آزار و اذيت 5- راغب
حسن مصطفایی دهنوی
بسیار بسیار عالی بامفهوم ومتین است
موفق باشید