سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        بی خبر

        شعری از

        محمدزمان احمدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸ ۲۰:۳۲ شماره ثبت ۷۹۷۳۳
          بازدید : ۵۶۴   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدزمان احمدی
        آخرین اشعار ناب محمدزمان احمدی

        بی خبر از همه ی عالم و آدم شده ام
        بی تو انگار که در عمق زمان حل شده ام
        پشت این پنجره ها هیچکسی فکر تو نیست
        پشت این پنجره اما با تو من درگیرم
        عشق خوب است ولی دوری تو ویرانیست
        بی خبر از منی و حال دلم بارانی ست
        گهگداری که تو از کوچه ما میگذری
        چشم بی روح من از دور تو را میبیند
        همچو یوسف شده ای،همه ی شهر به دنبال تو اند
        وای بر من که همه شهر رقیبند و کسی با من نیست...
        محمدزمان احمدی
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۷:۰۹
        خندانک
        سلام خندانک
        خوش آمدیدبه جمع ما خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۰۱
        به شعر ناب خوش آمدید خندانک خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۰۰
        سلام و عرض ادب بزرگوار
        تقدیم به شما

        فرهاد...............

        اى دريغا كز زمان تنها به ما فردا رسيد
        كو رسيد اما چه سودى زو شب يلدا رسيد

        با تو هر دم يار ديرين واژه ‏ام منظور بود
        بى تو اى محبوب خوبان جمله بى‏ معنا رسيد

        جان و دل ار سوخت از سوداى افيون بود و چشم
        چون نظر افكند و نوميد عاقبت اينجا رسيد

        يا رب اين غوغاى بر جا مانده از تقويم چيست؟
        كين زمان در پاى گلها سايه‏ ى يغما رسيد

        دل چه خوش بود از سبويى از مى پيمانه‏ اى
        سنگ جهلى چون شكست پيمانه را صهبا رسيد

        بس كه بر دل وعده‏ ى امروز و فردا داده ‏ام
        دل بهر گل مى‏ رسد گويد كه آن رعنا رسيد

        خار دوران را به چشمم گر نهادند جاهلان
        دم فرو بستم به عزلت گفتم از دانا رسيد

        جام پاكى را به سر كش باصر از لطف خداى
        اين بود پيمان او كو از لب زيبا رسيد

        باقر رمزی باصر

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0