سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      خورجین

      شعری از

      پژمان بدری

      از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۰۰ شماره ثبت ۷۹۶۰۲
        بازدید : ۷۶۳   |    نظرات : ۲۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر پژمان بدری

      نوای
      " چنگ دل آهنگ دلکش میزند
      ناله عشق است و آتش میزند
      قصه دل دلکش است و خواندنیست
      تا ابد این عشق و این دل ماندنیست"
      فضا را به آغوش کشیده
       
      عزیزتر از جانم جلوه گاهِ جمال،جلوتر بیا
      می خواهم برای آخرین بار
      درونِ استشمامِ شمیمِ نفس هایت غوطه ور شوم
      "گلوله گلاب" چشمانت را غلاف کن
      به اندازه ی کافی
      از تیر و ترکش خشونت
      رنج برده ایم
      پس اشک نریز
      تا توان رفتن داشته باشم
      من از جنگیدن
      در حیات مرگ نمی ترسم
      فقط می دانم
      قنداقِ غمِ فراق تو
      در جبهه ی جهاد؛
      پشتِ خاک ریزِ دفاع هم،
      بیشتر از هر سلاحی
      بر دوشم سنگینی می کند
       
      اتوبوس های گِل گرفته
      رثایی سوزناک سر داده اند
      که وقتِ وداع بودن است
       باید بروم
      خداحافظ
       شفیعِ شعفِ من
      برای زنده بودن
      نگران نباش
      اگر بازگشتی در کار نبود
      خیالِ لبخند و
      لبخندِ خیالت را
      در خورجین آخرتم گذاشته ام
      تا دوباره با آن
      به آغوشَت رجعت کنم...!!
       
      پ-ن:
      تقدیم به همه ی آنهایی که بی ادعا رفتند....
       
      به گفتة قرآن در دو آية 154 سورة بقره و 169 سورة آل عمران شهيدان زنده اند.

      در سورة بقره ميفرمايد: وَلاَتَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ َتُ بَلْ أَحْيَآءٌ وَ لَـَكِن لآتَشْعُرُون و به آنها كه در راه خدا كشته ميشوند، مرده نگوييد! بلكه آنان زنده اند ولي شما نميفهميد.

      در سورة آل عمران ميفرمايد: وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ َتَا بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون اي پيامبر! هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند.
       
      شعر داخل گیومه توسط استاد محمد‌علی مجاهدی متخلص به پروانه سروده شده سروده ای که  مداح معروف جناب کویتی پور بخشی از آن را در زمان جنگ زمزمه کرده است.
       
      خورجین
      پژمان بدری
       
      ۵
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۰۲
      درود جناب بدری ارجمند خندانک

      چقدر زیبا و مصوّر و ارزشمند سرودید در وصف شهیدان همیشه جاوید خندانک

      حسّ و حال ما را برد به سالهای دور سنگر و صلوات.

      به یاد همه‌ی شهیدان به ویژه‌ پسرعمّه‌های شهیدم نجاتعلی طالعی و ابوالقاسم برزگری و به یاد همکلاسی دوران بچگی‌ام، شهید رضا رنجبر، بغضی در گلو نشست و اشکی فروچکید. خندانک

      چند سطری از کتاب دل‌نامه‌ها و آفرین‌نامه‌ها تقدیم می‌کنم به روان تمام شهیدان راه حق:

      عشق، آتش‌وار است و با آبدستیِ تمام، آراسته‌سخن و خوش‌كلام، عاشق را سوی خويش آوا می‌كند و شهيد، شورنده‌ای است شوريده‌حال؛ كه گلبوسه از لبان آتشين عشق می‌نوشد! شوريده‌حالی است شيدا؛ كه «ركعتان عشق» را، از شط خون قامت بسته‌است! شيدايی‌ است شيفته؛ كه آيت «مَن عشقته» را با خامه‌ی خون تفسير بنموده‌است! شيفته‌ای است عاشق‌ نام؛ كه عاشق‌پيشه و آتش‌جان، خرمن‌ خرمن، وجودش را، در آتش عشق بيكرانه‌ی مطلقِ محبّت سوزانده، و با خوشه خوشه‌ی پروينِ پاره‌های پيكر خویش، پهن‌دشتِ پريشانی را پر بنموده است!
      در وصف شهيد و شهادت و شرح شهامت‌ها؛ شجاعت‌ها؛ پايمردی‌ها؛ مردانگی ها؛ بزرگی ها؛ سترگی ها و جاودانگی های شهيدان، هرچه گفته آید، باز هم نمی‌توان قطره‌ای از عظمت اين پاكان خدايی را بازنمود. در وصف سرخیِ راه و سرسبزیِ ايمان شهيدان، هر يادی بر زبانِ دل جاری گردد و هر سِروادی بر جانِ دل ساری شود، باز هم جای سخن باقی است؛ سرايش می‌ماند و واژه‌ها در نمايشِ شكوهِ شهيدان درمی‌مانند.
      توصيف شهيد و شهادت را بايد، در سروده‌ها و عاشقانه‌های عشق آموخت و در گل واژه‌های قاموس بي‌كرانه‌ی ايمان، جستجو نمود!
      وصف شهيد و شهادت را بايد، در خون‌نوشته‌های گلگونِ تاريخ خواند!
      وصف شهيد و شهادت را بايد، در سنگ‌نوشته‌های تختِ جمشيدِ آرامگاهِ جاويدِ آزادمردانِ شهيد، نجوا نمود...
      ***
      شهيد! تو آيينه‌افروزِ آيينِ آزادی؛ آيينه‌پردازِ آيينه‌ی شادی؛ آيينه‌پيرای آبگينه‌ی آبادی و آيينه‌زدای آژينه‌ی آسيابِ عشق بودی؛ كه دل به آسيانه‌ی ايمان دادی؛ آستين بر آلودگی‌ها افشاندی؛ و جانِ آسمانی‌ات را، از آسيبِ هر چه آلايش و آلودگی است، عاری گردانیدی!
      ***
      تو شتابان، از اين بيابانِ بگداختـه؛ و بـرهوتِ تافته، بگذشتی و در بـرابـرِ آن بـارگاهِ بـاشكوه، بـاد و بروت بينداختی؛ بادِ وجود، بر بـاد دادی؛ از بوته‌ی بلای «قـالـوا بـلی»، سـربلند بـرآمـدی و برای هميشه، بلندنظر و بلندی‌نگر، از نردبان‌پايه‌های بلندی بالا رفتی و بر اوجِ بُرج بزرگِ آزادگی برآمدی!
      ***
      تو پاليزبانِ پامچال بی پاييزی! تو پاليزبانِ پرشيان عشق و پرهيزی! تو خود پاليزِ بی‌پاييزِ پَرْسياوشانِ پاكيزگی هستی كه: هيچگاه، پوسيده؛ پژمرده؛ پژمران؛ و پژمان نخواهی گشت؛ و پيوسته، پدرام؛ پوينده؛ پويا و پرتوان، پژوهان پَرتوِ پُرسوی نور و شور و سرور خواهی ماند!
      ***
      توصيف ترش و شيرينِ تمثال مرگت، از تيرِ زبان و تبرِ بيان برنمی‌آيد؛ مرگت، تَرنگ خون است و تُرنگ جنون! مرگت، تاسّف نيست؛ تهنيّت است! مرگت، تقدّسِ يک فرياد است و تاكيدی است بر تكامل ايمان!
      ***

      تــو در جـغرافيای جادويیِ جنون، با جان‌فشانی، سبزترين جلگه‌ی ايمانی! تو در جغرافيای جادويیِ جنون، با خون‌فشانی، جوشنده‌ترين جوششِ جانی؛ جاری ترين جانِ روانی؛ و جوان‌ترين جوانه‌ی ايمان!
      ***

      تو چابک‌سوارِ دشت چلچله‌هايی؛ كه با چيرگی، تنگ بر چارگامه‌ی احساس بربستی و با چيره‌دستی، چوگانیِ عشق را برنشستی و با چربدستی، چوگان‌بازِ پيروزِ محبّت گرديدی!
      ***

      در آن هنگامه ی آتش و جنون، تو خزانه‌دارِ خزانه ی خون بودی... در آن هنگامه ی آتش و خون، خسته‌خسته، زخم های تنِ خداجويت، در جویی از خون شناور بود... در آن هنگامه ی آتش و جنون، گرمای خویِ خون می خروشید؛ خورشيد خون، از خاور جنون پرمی گشود و دشتِ خاطرت را، گـرم از پـرتـوِ پـرشـرارِ محـبّت می نمود... هنگامه ی جنـون؛ آتـش و خـون، بـود و بـود؛ تـا روحِ خوش‌بويت، به سرچشمه‌ی جاویدِ خورشيد رسيد و عروجی پرشکوه را، آغاز نمود! آری؛ رخنه‌ی رخيصِ اين خاک، تو را در خور نبود؛ خورشيدِ جانت، به خرگاه اخضرِ افلاک پركشيد؛ و تو با خـاطری آرام، در آغـوشِ گـرمِ مطلقِ خـوبرویِ ازلی غنـودی و جامِ درخشانِ جانت را، از غبارِ خستگی‌ها زدودی!

      زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل‌نامه‌ها و آفرین‌نامه‌ها (توصیفی از شهید و ترسیمی از خط سرخ شهادت) خندانک
      خندانک خندانک
      یاد و خاطراتشان تا هماره جاوید خندانک
      تا همواره‌ها پردیس الهی زیبنده‌‌ی مقام شامخ و پرشکوهشان باد خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۲۰
      سلام بانو
      این شعر یکی از رئال ترین شعرهای منست که تمام سعیم را کرده ام فضا را در کلامی ساده معماری کنم اگر قدری ناراحت شده اید عذرخواهم
      خداوند روحشان را قرین آرامش کند آشنایان و دوستانِ شما را که بی شک آنها زنده تر از ما زندگانند
      کسانی که از خاکشان لاله می دمد و کنار حوض کوثر بر مسند شاهی مروت و مرام تکیه داده اند
      این بند از کتابتان وصفی شاهنامه وار از آن بزرگ مردان جاویدست سپاس که این صفحه را لایقِ کاشته ی خود دانستید...
      همیشه از این دلگیرم که آن همه اسطوره در هشت سال دفاع مقدس رفتند ولی چرا در جامعه ی حال حاضر به فراموشی سپرده شده اند و کسی فیملی در خور کتابی یا به هر شکلی از آنها یاد نمیکند...

      اروپاییان میروند یک شخصیت تخیلی میسازند و برای اینکه تاریخشان و فداکاری سربازانشان را نشان دهند هزاران فیلم راجع به آن میسازند
      ولی ما..........................

      دلگیرم
      دلگیر... خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۰۲
      زنده باشید به مهر جناب بدری ارجمند!
      بسیار دلنشین و ناب سرودید رئال‌ترین احساسِ زلالتان را.
      می‌ستایم اندیشه‌‌ی پاک و اخلاصی را که نسبت به شهیدان دارید.
      درست می‌فرمایید. خیلی در حق شهیدان کوتاهی شده‌است. یکی از کارهای نوشتاری من، نوشتن خاطرات شهیدان است. نقل قول‌هایی که در مصاحبه با خانواده‌ی شهیدان می‌شنوم، با تمام وجودم حس می‌کنم که پاک‌ترین و بی‌ادعاترین انسانها بوده‌اند. هدفم از نگارش کتاب دل‌نامه‌ها و آفرین‌نامه‌ها این بود که مروّج فرهنگ ایثار و شهات باشم. در مقدمه‌ی کتاب هم توضیح داده‌ام که این کتاب می‌تواند منبع پژوهش درس آرایه‌های ادبی باشد و تحقیق برای یافتن معنی واژگان.
      البته واژه‌نامه در پایان کتاب آمده است. ولی همین‌ که دانش‌آموز نگاهی پژوهشی به کتاب بکند، خود به خود جذب فرهنگ ایثار و شهادت خواهد شد.
      🌷🌷🌷🌷
      بخش‌های پراکنده‌ی دیگری از کتاب دل‌نامه‌ها و آفرین‌نامه‌ها تقدیم به شهیدان راه حق:

      هنوز هم می‌توان از استخوان‌های به‌جای مانده در زيرِ خروارها خاکِ جنوب، پاره‌های پيكرِ گل را بوييد!🌷
      🌷هنوز هم می‌توان از شميمِ خوشِ مشهدِ خوبِ جنوب، بوی دلاویزِ عشق را احساس نمود!🌷
      🌷هنوز هم می‌توان از صدای خروشِ رودهای جنوب، رود و دستانِ دعایت را شنود!🙏🌷
      🌷من با آیاتِ صداقتِ صدايت، آشنا هستم!🙏
      🌷من تو را، در صميميّتِ وصيّت‌هايت می‌شنوم...🌷
      ***
      تو، شاه‌مقصودیِ عشق را با شـاه‌بـانـگِ شوق تسبيـح می‌نمودی و عشّاقِ دل می‌سرودی!
      تو در بزمِ صداقت،
      دُردِ دَرد محبّت نوشيدی!
      تو در رزمِ شجاعت،
      دَرعِ دین و قداست پوشيدی!
      ***
      تو در آيينِ آسمانیِ عشق،
      اتقانِ ايمان؛ اتمامِ عرفان؛
      و اجابتِ سبزِ دعا بودی؛
      و با ايثارِ جان،
      خویشتن را،
      بخشنده‌ی آزادی بنمودی!
      ***
      تو در دریایی ترین شهرآشوبِ دل،
      دُرّ دل آشوبی سُفتی؛
      و در گویاترین دبستانِ دل،
      به دستوریِ آن دلبرِ دلسِتان،
      داستانِ دلشدگی گفتی!
      ***

      در شكـوهِ شـامخِ شــوق، شــور و شعفـی شـورانگيـز، شهـريـاری می‌كرد؛ شمشادِ قامت تو، پيشگاهِ پرشكوهِ شوق را پيشانیِ شيفتگی در سجود بود؛ تو با شوريدگی، از پرشيان‌های پريشانی، شاسپرم‌های شيدايی می‌بوييدی؛ و از شمعدانی‌های پُرشرارِ نور، شررِ شور را در شعله‌ای سركش می‌ديدی؛ و به شكرانه‌ی آشفتگی، شاه‌مقصودیِ عشق را با شـاه‌بـانـگِ شوق تسبيـح می‌نمودی و عشّاقِ دل می‌سرودی!
      ***
      در جاریِ سرخِ محبّت، سينه‌ات سودايی و سوزان بود؛ سرايشِ سبزه‌بهار سودايی، از صدای صداقتِ سينه‌ات جاری است؛ هنوز هم مشکِ سـارای ستـايـشِ سوره‌های سبحانی، در سبزدشتِ سينه‌ات ساری است...
      ***
      جاریِ احساس و محبّت و معنویّتِ تو، هماره روشن و شاد و دلنشین بود؛ و تو، هيچگاه از عشق بدان دلبرِ مطلق؛ و آن آويژه‌ی راستين، دژم نگرديدی!
      ***
      تو نيازِ تَرِ لحظه‌های ناب زمان بودی! تو با راز و نيازی راستيـن، رازِ ضميـر را بر آن نگار نـازنيـن و پـُرنـاز، ‌نمـایـانـدی! تو شیواییِ مزمار پُر راز و رمز رستگاری را سرودی و زيبايیِ زمزمه‌ی زمرّدینِ احساس را، ساز بنمودی!
      ***
      شهید! تو را در سر، رؤيای رسيدن به نهايتِ معنویّت بود؛ تو را در دل، اندیشه‌ی دیدارِ رخسارِ حقیقت بود؛ تو را در جان، اشتیاقِ وصالِ آن پـری‌رویِ مطلق بـود...
      ***
      دلبر تو را ديدار نمود؛ و تـو، رايع و رسا، سرود رسيدن سـردادی؛ سِـروادِ وصال خواندی؛ و رباعياتِ عارفانه‌ی عرفان سرودی! تو، لایقِ سرور بودی!
      ***

      و به فـرجـام: دريـای ديـدار، سينه گشود؛ آن يارِ عيّار، پرده از رخ بزدود؛ و رحمانیّتِ مطلق، با تمامِ مهربانی و کمالِ عطوفت، به قلب مشتاقت روی گشود...
      زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل نامه ها و آفرین نامه ها🌷🌷🌷
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۳۹
      سلامی دوباره
      این راهی که شما در پیش گرفته اید مقصدی نیک پاداش آن ست که با روشنن دلی همان شهیدان مسیرش چراغانی ست

      لذت میبرم از این کلام میخوانم خندانک خندانک خندانک

      با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم

      که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان

      حافظ

      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۲۱
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و شورانگیز بود
      در وصف شهدای گلگون کفن خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۲۲
      سلام

      دوست داشتنی ترینی دوست داشتنی خندانک خندانک خندانک
      مخلصات
      ارسال پاسخ
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۰۵
      خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۰۵
      سلام شاعروادیب گرامی قوالعاده زیبا بود
      قلمتان همیشه توانا
      درپناه خدا
      درود برشما
      رمايد: وَلاَتَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ َتُ بَلْ أَحْيَآءٌ وَ لَـَكِن لآتَشْعُرُون..چون در راه کمال مرگ ونیستی وجود نداردبهترین مرگ مرگ اننخابی میباشدنه مرگ حیوانی «کلّ شیء هالک إلا وجهه»
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۲۴
      سلام باقر العلوم

      سپاس از بودنت و آیه ات...
      چه بگویم که نگفته هم پیداست که شیرین مرام ترینی خندانک خندانک
      چاکرات خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      شعله(مریم.هزارجریبی)
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۱۹
      درود شاعر گرامی
      سوژه ی شعر و خود شعر هر دو عالی بودند
      مانا باشید
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۲۵
      سلام بر شعله ترین

      چه بگویم اگر کمال الملکی بود از مهربانی های تو نقش ها میکشد خندانک خندانک خندانک
      مخلصین
      ارسال پاسخ
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۰۶
      خندانک
      ارسال پاسخ
      اعظم قارلقی
      يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۲۸
      تقدیم درودها با احترام خندانک خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۵۵
      سلام بر سن سی مروت دوست

      چه بگویم که اگر نیچه بود پیش فلسفه ی کلام و نگاهت تعظیم میکرد خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      قانع تهرانی
      يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۱:۲۹
      درود بر شما خندانک خندانک خندانک
      شهیدان زنده و جاویدند و ما بین هستی و نیستی دست و پا میزنیم خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۵۶
      سلام بر قانع ترین
      چه بگویم به دم مسیحاییت ما نیز کمی جان گرفتیم خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهتاب ایزدسرشت (مه)
      يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۰۷
      خندانک خندانک
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۵۶
      سلام
      چه بگویم که خود از این گلها خوش دل تری خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      فروغ فرشیدفر
      يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۵:۱۱
      سلام ودرود...
      شعر بسیار زیبایی بود...بخصوص این بخش:
      " اگر بازگشتی در کار نبود
      خیالِ لبخند و
      لبخندِ خیالت را
      در خورجین آخرتم گذاشته ام
      تا دوباره با آن
      به آغوشَت رجعت کنم...!!"

      قلمتون پرتوان⚘⚘⚘⚘👏👏
      پژمان بدری
      پژمان بدری
      دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸ ۱۸:۰۳
      سلام بر فروغ زمانه

      یکی از المانهای مهم شعر نو سپید و موج نو پایان بندی آنهاست که باید با کوبش هرچه تمام تر به پایان برسد همیشه آخر هر کاری بیشتر در یادها می ماند

      خلاصه چه بگویم اگر بارنی میبارد برای پابوس تو می آید خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0