سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        برای تو

        شعری از

        علی چناری

        از دفتر افق نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۸ ۲۲:۲۲ شماره ثبت ۷۶۸۲۰
          بازدید : ۴۹۴   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی چناری
        آخرین اشعار ناب علی چناری

        آماده ام...
        هر چند هُرمِ نفس هایم در گردشِ این روزگار به شمارش و بانگ تپش های قلب بر سینه ام فقیر
        هر چند قدم های من کوتاه باشد و جاده رسیدن به تو ناهموار
        من و نگاه عاشقم هم عهد میشویم در این برهوت لم یزرعِ عشق
        در این خشکسالیِ عاشقانه ها
        تا تو را از دلِ سراب ها بیرون نکشیم دل به هیچ آبادی و هیچ چشمه ساری نخواهیم داد .
        ما هم مسیر میشویم حتی اگر کویر وجودمان در حسرت جرعه آبی عطش را فریاد کشد تشنگی را آواز ، ابرِ چشمانِ آسمانیت را هیچگاه به بارانی آشنا نخواهیم داشت .

        روزها رویای تو را دارم شب ها رویای تو...
        نه نور خورشیدی یاد تابش نگاهت را از صفحه چشمم طاهر ، نه وجود ظلمتی بر پیکره درخشانت در قلب من تاریک
        تو ، حسرت ستاره ها را معلوم داشتی افسوس ماه را مشهود
        و دریغا به حال آسمانی که معرفت نور را نداشت
        داشت اگر
        چون تویی را
        به زمینیان وانمیگزارد

        زمین گوهرش واضح شد ، وجود تو ظاهر...
        تو کجای این سرزمینِ پر از خاک و دود پنهان بودی که لطافت عطر بهاریت به مشامِ نوروز تبارم نمیرسید
        تو خورشیدِ کدام منظومه ایی که سیاره تنهای وجودم از پرتو پاک نگاهت محروم بود .

        و خدایم عجیب بخشنده است...
        نَه شب بود نَه روز
        نه نور آنچنان تا افق ها دیده شود
        نه ظلمتی که چشم ، چشم را نبیند
        هر چه بود ، کمی قبل از سَحر ، آنجا که پیامدارِ آسمان سرودِ نیایش را آواز داد
        بازیِ نور بود ، در بازتاب عشق و بندگی ، شفقی نگاهم را نشانه داشت ، عجیب...
        چشمانم مست شد...
        از این طلوع فجر
        از این صبح صادق
        از این حضور نور در ظلمت
        دستانم به آسمان بلند شد و دعای بنده ایی به گوش عرشیان رسید
        از موجِ بلند این نیایش تبسمی به لبان مقربین نشست
        و همهمه ایی بالادستیان را فرا گرفت
        ناگهان بانگِ عاشقی از درگاه معرفتِ خدای عالمیان ، گوش عرشیان را خوش داشت و فرمود :
        " عطا شد آنچه باید "

        علی چناری
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        همایون طهماسبی (شوکران)

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۸ ۱۶:۰۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        جمعه ۱۵ شهريور ۱۳۹۸ ۱۴:۰۱
        درودتان
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0