مرزهای دل من نقشه ی چشمان توست
آخرت درد من دیده ی گریان توست
بغض تو دردی که نه مرگ آور است
جذبه ی عشقی است که در جان توست
باد صبا پیرهنش بوی وصالت دهد
بر دل زارم که چو کنعان توست
منطق عاشق شدن موجب این می شود
فلسفه ی زندگی گرمی دستان توست
علم طبابت کجاست کشف جدیدی کند
قرص شفای دلم غمزه ی پنهان توست
راز بقا امشبی مستندش از من است
شرط بقای منم رجفه ی زلفان توست
لیلی و مجنون گذشت قصه ی تاریخ ما
در پی افسانه ی خاطره افشان توست
معنی لذت نویس در لغت دهخدا
خیره شدن روی آن چهره ی خندان توست
راه به سمتت برم جاده خراب است بیا
یک نگهت سوی من مشعل دهقان توست
این دل دربندی ام از چه بترسانی اش
هرچه شکنجه اش کنی عاشق زندان توست
همچو سلیمان شدی بر دل مردم سوار
از ته دل این دلم قالی کاشان توست
جنگ جهانی به پاست در طلب کوی تو
این دل مجنون ببین رستم دستان توست
درس روان گویدم از خود قادر سخن
بر دل من قدرتش لحظه ی ایمان توست
در پس دل دادگی می گذرد از پسر
گو به خلیل هر چه هست لایق قربان توست
قصه ی شعرم بخوان عجزو نیازم ببین
شاعر این قصه ها دست به دامان توست
وادی ایمن تویی این دل ایمن طلب
در پی آن امنیت بی سرو سامان توست
حکم ولی در جهاد واجب شرعی بود
لیک دلم عاقبت گوش به فرمان توست
شیخ بگفتا به من وقت اجابت کی است
وقت قنوتم دلم طالب و خواهان توست
وحی نمودی به من اقرا به نام دلت
قاری رویت شدم روی تو قرآن توست
علت و معلول که هیچ قدرت معبود تویی
جلوه ی زیبائیش علت و برهان توست
لحظه ی قحطی غم عین زلیخا شوم
دل پی لبخند تو یکسره نالان توست
بقچه ی این مسافر در ره عاشق شدن
تغذیه ی فی سبیل فکر دو چشمان توست
ابراهیم حیدرزاده (مسافر)
به شعر ناب خوش آمدید
سروده زیبایی را هدیه آوردید
موفق باشید