درود مجدد به استاد بزرگوار و نورچشمم جناب حاج محمدی عزیز
ممنونم از این که بنده را با این بیت زیبا نواختید.
بی تردید جنابعالی یکی از کسانی هستید که در تخصص و تشخیص مسائل و قواعد مربوط به عروض و قافیه کم نظیرید و این نه تنها تعارف معمول نیست بلکه با توجه به مسائلی که مطرح کردید این امر هویداست.
اما به رسم پیشکش هر چند که زیر به کرمان بردن است یا درس پس دادن، مسئله ای مطرح شده است در باب نابسامانی هایی که به المعجم جناب شمس قیس وارد کرده اید بد نیست مسائلی را از نو در کنار هم مرورکنیم.
و اما علت آن که جمله بحور را بر پنج دایره مختلف نهادند آن است که از این بحور بعضی بود که اجزاء آن به تقدیم و تاخیر ارکان از چند بحر دیگر بیرون می آمد و بعضی بود که اجزاء آن از یک بحر بیش بیرون نمی آمد و بعضی بود که ترکیب اجزاء آن با ترکیب اجزاء دیگر بحور مناسبتی نداشت و از این جهت اعضاء آن از هیچ بحر دیگری مخرج نمی شد .
و اما فایده آن که دایره را از میان دیگر اشکال هندسی برگزیدند و موضع بحور گردانیدند آن است که فک اجزاء بحور از یکدیگر در دایره آسان تر از آن دست دهد که در دیگر اشکال و فک آن است که دیگر اجزاء بحر طویل را مثلا از بحر مدید بیرون آری و این معنی صورت نبندد الا به نقل جزوی یا رکنی از اول یک وزن به آخر آن یا رد چیزی از آخر به اول آن و شکل دایره خطی است متشابه الاجزاء ، هر نقطه که از آن فرض کنی آن را هم سر دایره توان گفت و پایان دایره هم شاید دانست و از این جهت چون بیتی بر محیط آن نویسی در خواندن آن از هر حرف که آغاز کنی به دور به همان حرف باز توان رسید بی نقل چیزی از اول آن به آخر یا رد چیزی از آخر آن به اول و فایده فک بحور از یکدیگر آن است که مبتدی را معلوم گردد که این بحر از همان ارکان مرکب است که اخت اوست .
المعجم فی معائیر اشعار العجم مطبعه مجلس سال 1314 شمسی ص 56 و 57
و اما در جایی دیگر از همین منبع
حذف: در فعولن، فعو باشد، فَعَل به جای آن بنهند و فعل چون از فعولن برخیزد آن را محذوف خوانند.
استدلال نبی هادی را بررسی بفرمایید. فعول فع لن منطقی تر خواهد بود یا فَعَل فعولن؟
و یا در مورد استدلال
مفاعلاتن ، زحاف ((موقوص مرفل از بحر کامل))
بررسی بخشی از المعجم دوباره یاری خواهد کرد:
در مورد تکلفات بارد بعضی از عروضیان که هزج را سه بحر کرده اند ( سالم ) و مکفوف و اخرب؟
برای آن که بحر، اسم جنسی است از کلام منظوم که تحت آن انواع اوزان است و هر نوع را به صفتی معرف گردانیده اند تا بدان صفت از یکدیگر ممتاز باشند.
... و فک در عروض آن است که اجزای بحری از اجزای دیگری بیرون آوری چنان که هیچ تغییر به اسباب و اوتاد و فواصل هیچ یک راه نیابد.
... و اگر شایستی که دو نوع شعر را در دایره یی نهند که هیچ یک از قرین خویش مفکوک نگردد پس در وجود دایره هیچ فایده نبودی.
اما این رسم رایج شده است که یک وزن را در یک مصرع دوبار استفاده کنند. چنان چه خود بنده هم "فاعلاتن مفاعلن فعلن" را در بعضی از غزل هایم دوبار در یک مصرع به کار می گیرم ولی آیا این باعث می شود که دایره ای جدید رسم شود و بحری جدید ابداع گردد؟
در مورد مفاعلن فع هم چنین مسئله ای وارد است ولی ایجاد بحری جدید با اسمی جدید استدلالی بیهوده خواهد بود و پیچیدگی و دشواری بی حاصل همراه دارد.
و در ادامه باز هم از المعجم جناب شمس قیس
و هر بحر که مثمن آن خوشاینده و مستعمل است در دایره مثّمنات باید آورد و مسدس آن را مجزوء آن دانست تا بدین تطویلات خنک و تکلفات ناخوش احتیاج نیفتد.
عزت زیاد
اردتمند - وحید سلیمی بنی بیست و یکم امرداد 1397
زیبا و دلنشین بود
مزین به نقد نافذ استاد سلیمی عزیز