سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    افسانه راستین

    شعری از

    علی احمدی (حادثه)

    از دفتر حس خاموش نوع شعر مثنوی

    ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۹۶ ۰۱:۵۰ شماره ثبت ۶۲۸۴۲
      بازدید : ۶۱۱   |    نظرات : ۴۷

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

    این که می گم قصّه و افسانه نیست
    با قلبِ هیچ آدمی بیگانه نیست
    عین حقیقته خدا شاهده
    همون خدایی که می گن واحده
    حکایت شکست قلب مَرده
    صداقته ، آره یه ریزه سرده
    توی محلّهٔ گلهای لاله
    روزای گرم و شبای بهاره
    کنار خونمون یه معبدی بود
    دختری داشت دور از هر چی بدی بود
    دختر همسایه ما نجیب بود
    چشمای آبیش به دلم قَریب بود
    دیوار به دیوار اتاق عشقم
    من بودم و فقر بود و رقیب بود
    غروب می شد پُشت کلاس درسش
    چادر مشکی و حیا و ترسش
    می گفت سلام خوبید؟ مادر چطوره؟
    آبجی قراره شُله زرد بیاره؟
    هفتهٔ بعد تولّده خونمون
    آقا بابک میای به آشیونمون؟
    ریاضی و هندسه وای چه سخته
    نامه ای که داده بودی رو تخته
    جواب بابام منفی و اَخمش به راست
    مامان ولی می گه همه چی روبراست
    حرف می زد سُست و شکسته بَسته
    تو رویاهاش دیدم دلش شکسته
    می گفت : توی اما زاده دخیلم
    چند ساله که به پای تو اسیرم
    طلعت خانوم ، جادوی ماتم داده
    پیرزن تَه کوچه سَم داده
    یکی می گه چیز خوره این دختره
    یکی می گه با همسایش می پّره
    سخته برام این جوری حرف شنیدن
    سخته برام دیگه تو رو ندیدن
    بازار مردونگی ها چه سرده
    دزدکی حرف زدن برام یه درده
    چیزی بگو رفع کسالت بشه
    خیالم از عاشقی راحت بشه
    * * *
    وعده وعید می دادم و پُر غرور
    داد می زدم چشم حسود بشه کور
    فردا همون آش و همون یه کاسه
    بعله برون اونم در مغازه
    قصّهٔ عشق و عاشقی درازه
    غُصّهٔ تنها موندنام فَرازه
    آی آدما بیاین قرار بذاریم
    یارمونو هرگز تنها نذاریم
    * * *
    دخترک قصّهٔ ما امید داشت
    از عفّت و آبرو کم نمی ذاشت
    زیبایی و شکوه و تازگی داشت
    توی نگاش دلیلِ زندگی داشت
    اراده و اِفاده رو یه جا داشت
    از دار دنیا چیزی اون کم نداشت
    با اینکه قلبم تو دلش غم می کاشت
    برای من هیچ موقع اون کم نذاشت
    * * *
    چی بگم از کجا بگم جماعت
    از عاشقی بد می کشم خجالت
    لعنت به فقر و ننگ و تنگدستی
    که عشقمو داد به رقیب دو دستی
    یه روز غروب دیدم توی کوچمون
    آیینه و شمعدون می برن با گلدون
    چراغونی کردن روی تیر و تخته
    آب پاشیدن رو هر چی سنگ سخته
    شادی و هورا و یه دنیا احساس
    دیدم همش رقصه و ساز و آواز
    کِل کشیدن کف زدن و خندیدن
    آه اِی خدا با قلب من جنگیدن
    عشق منو به تاریکی سپردن
    روز و شبام شد دیگه غصّه خوردن
    حِسّمو با طناب ناله بستن
    از خدا غافل و خدا پرستن
    * * *
    پیر بشین به پای هم الهی
    دور باشین از اشک و غم و تباهی
    گُل می زنم رو آسمون نگات
    برو عزیزم دست خدا به همرات
    من بودم و فقر بود و رقیب بود
    عروس تو مجلس خودش غریب بود
    دارن میان دود کنید اسپند و عود
    چشم حسود کور و سیاه و نابود
    بادکنک و تار و دَف و کمونچه
    حنا بیارید ، لباس عقد و خُنچه
    کوچه دیگه کوچه نبود جَنان بود
    بابک چقدر ، بی سر و زبان بود
    می رقصیدن رو تابوت تنهایی
    می خندیدن به سرنوشت واهی
    من بودم و غَمباد و بُهت و سکوت
    یهو یکی گفت بکش کنار زود زود
    سلامتی عروس ‌خانوم و دوماد
    دست بزنید همگی بشین شاد‌شاد
    گلوم پُر از سِیل شکستگی بود
    نوجوونیم اسیر خستگی بود
    چه لحظهٔ تلخ و مبارکی شد
    اون موقع که نگاهمون یکی شد
    دوماد کمی خودش رو جابجا کرد
    عروس خانوم سرفهٔ نابجا کرد
    مادر عروس دلش رو داد بَر باد
    پدر دوماد یخ زد و داشت می افتاد
    توی نگاهش یهو ویرون شدم
    رفتم و از نظرها پنهون شدم
    به گوشهٔ خلوت خود جَهیدم
    از کنار پنجرمون می دیدم
    گونهٔ خیس و خندهٔ بیخودی
    ازدواج اِجباری و نَمادی
    * * *
    گذشت اون روز پُر آشوب و درد
    هیچّی دیگه دردمو درمون نکرد
    کوچهٔ ما دیگه قناری نداشت
    کسی دیگه اقاقیا نمی کاشت
    روز و شَبا تو کوچمون یکی شد
    جسم و روانم پُرِ تیرگی شد
    یه روز رسید بدتر از اون روز تار
    خورشید اومد مریض و زرد و تب دار
    صبح خروس خون صدای جیغ و داد
    تو کوچمون صدای داد و فریاد
    یکی می گفت : خیانته دلیلش
    اون یکی گفت : کسی شده اسیرش
    بقّاله گفت : خودش رضایت نداشت
    نونوا می گفت : شوهر بی مایه داشت
    پیرزنا می گفتن از بخت بد
    کوچیکترا گریه می کردن از درد
    فکر می کردم که توهّم زدم
    پریده عقلم یا شاید جن زدم
    کِشون کِشون خودمو رسوندم به در
    یکی می گفت خدا شدیم در به در
    تو کوچمون چراغ و تَنبور نبود
    لباس عقد و خُنچه و سور نبود
    هَمهَمه و پلیس و آتش و خون
    چهره های درهم و زار و گلگون
    خودشه پلاک هفته این قیل و قال
    سربازه گفت رییس اومد خبر دار
    خدا من که پامو کنار کشیدم
    تو لاک زخمیه خودم خزیدم
    چی می بینم تابوته یا که تخته
    خدا ذلیلتم نکن که سخته
    سخته نداری عشقتو بگیره
    حکایت شکنجه و زنجیره
    سخته لباس عقد یارِ غارت
    کفن بشه ، خزون بشه بهارت
    کوچه دیگه کوچه نگو جهنّم
    محلّهٔ درد و سیاهی و غم
    پیر شدم ، رو زانوهام نشستم
    گریه امونم نمی داد ، شکستم
    نعره زدم خدا هنوز جوونه
    بذار وجودش تو دلم بمونه
    بمونه تو تنهایی زمونه
    چشاش برام آواز عشق بخونه
    خدا بیا جان منو تو بردار
    جان نگارمو براش نگهدار
    خدا به حُرمت اقاقی نکن
    میخونه رو بدون ساقی نکن
    سخته چشام نمی بینه کوچه رو
    نگیرش از من این گل پونه رو
    سخته به جهل آدما پیر بشی
    اوج جوونیات زمین گیر بشی
    سخته که تو آبجی بگی به عشقت
    سخته یکی بیاد تو سرنوشتت
    سخته دوست دارم دیگه نشنوی
    تو شادی ها مثل گلا نَشکُفی
    سخته بگیرن ، ببرن ، ببندن
    به عشق تو شب تا سحر بخندن
    سخته اسیر فقر و ننگ بودن
    سخته دل از ناز نگاش رُبودن
    سخته ریاضی و جبر و هندسه
    سخته نباشه ، هی بشی وسوسه
    سخته که تو یک شبه عاشق بشی
    یه چشم بهم زدن تو فارغ بشی
    سخته با یک دنیا عشق و دلخوشی
    نمونی و یار وفادار نشی
    سخته تو مجلس عقد نگارت
    یه نامه باشه تنها یادگارت
    نامه ای که نوشته بود پُر شرار
    دوست دارم بابک ، خدا نگهدار
    سروده : بابک حادثه
     
    بر اساس واقعیت شاهرود تابستان 1380
     
    ۱۳
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۱۸:۴۸
    درود بزرگوار خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۰۱:۴۶
    درودهاااااااااا بیکرانه بر شما استاد مهرتان جاودان خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۴۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۰۷:۴۹
    آی آدما بیاین قرار بذاریم،

    یارمونو هرگز تنها نذاریم...


    خندانک خندانک خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۴۳
    عرض ادب و احترام مهربانوی پاک دامان
    هر گونه نیکویی که در اثر بنده مشاهده نمودید یقین بدانید قسمتی از حسن دید حضرتعالی بوده ......مهرتان مانا قلمتان نویسا
    ارسال پاسخ
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۰۸:۳۲
    خندانک خندانک خندانک
    سلام برادرخوبم خندانک
    بسیارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۴۵
    عرض صادقانه ترین سلام از ارتفاع بلندترین درود
    زیبایی صرفا در دید پاک شما نهفته است به دامان ایمن پروردگار می سپارمتان
    ارسال پاسخ
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۰۹:۴۳
    خندانک خندانک خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۲۰:۵۷
    بنده نوازی فرمودید یا حق
    ارسال پاسخ
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۴۹
    خندانک
    ارسال پاسخ
    حمیدنوری(احمد)
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۲۸
    درود دوست گرامی
    جناب احمدی
    بسیارزیبا سروده ای
    بهره مند شدیم دست مریزاد
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۲۰:۵۷
    عرض ادب و شاد باش به حضورتان سرور گرامی لطف دارید یا حق
    ارسال پاسخ
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۵۰
    خندانک
    ارسال پاسخ
    علی رفیــــعی وردنجانی
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۱۷:۱۶
    سلام و عرض ادب
    زیبا بود
    موفق و پیروز باشید خندانک خندانک خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۲۲:۲۸
    نور چشم عزیزم و بنده روسفید خداوندگار بزرگ جناب رفیعی گرانقدر بنده نوازی فرمودید....بمانید هماره به مهر...‌...حادثه
    ارسال پاسخ
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۵۰
    خندانک
    ارسال پاسخ
    صحبت  پارکی ( صُبی )
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۱۷:۵۸

    شاعر گرانمهر
    جناب احمدی عزیز
    با سپاس از خلق این اثر زیبا و ارزشمند
    متشکرم
    سلام
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۲۲:۲۴
    نور چشم عزیزم سرور ارجمند استاد پارکی گرانمایه من حقیر که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم ...مهرتان مانا....کلکتان نویسا....نامتان ابدی..........حادثه
    ارسال پاسخ
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۵۰
    خندانک
    ارسال پاسخ
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ۰۴:۲۸
    بیکرانه مرحمت نمودیدمهربانوی معظم سرکار خانم بافقی پاک سرشت ....درودتان بیکرانه باد تا منتهای افق
    مهدی صادقی مود
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۲۲:۱۶
    سلام جناب احمدی گرامی
    قشنگ بود و داستان را خوب روایت کرد
    برقرار باشید
    خندانک خندانک
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۵۰
    خندانک
    ارسال پاسخ
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۴۸
    استاد صادقی گرانقدر بنده نوازی فرمودید سپاسمند شما هستم مانا باشید به مهر خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    فریبا غضنفری  (آرام)
    شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ۲۲:۳۶
    چقدر دردناک بود،

    کاش دل هیچکس بی همدل نشه خندانک
    درودتان خندانک خندانک خندانک
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۵۰
    خندانک
    ارسال پاسخ
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ۰۴:۳۱
    مهربانوی گرامی و استاد ارجمند
    اگر مهر و محبت شما و چون شمایی نبود امروز در جوار خاک سرد از این همه درد پوسیده بودم و قلمی و خطی به یادگار نمی ماند ...از خداوند درخواست میکنم مراقب من باشد تا حرفی را بیجا روایت ننمایم ........آمین....حادثه
    ارسال پاسخ
    باقر رمزی ( باصر )
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۱۱
    سلام و درود بر شما عزیز فرهیخته خندانک خندانک
    استفاده بردم خندانک خندانک
    امیدوارم کماکان موفق و موید و منصور باشید خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    يکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۵۰
    حضرت عالی پیام خداوند بودی برای بنده
    به خدا جناب رمزی نیک میدانی که چه میگویم ......درودهاااااااااااا بابت صفحه آرایی و عکس های مرتبط با موضوع اشعارم در وبلاگ نیز مجدد تشکر مینمایم .......بنده نوازی فرمودید گرانقدر
    ارسال پاسخ
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ۰۴:۳۶
    استاد رمزی درود
    بسیار شرایط جسمی ناسالمی داشتم پوزش میطلبم دیر عرض ادب نمودم ...استاد در وبلاگ نگاه میکردم آب شدم از خجالت والله بی هیچ شکسته نفسی و ریایی عرض میکنم آن القاب را هرگز در من بیمقدار یارای حمل نباشد من واقعا کوچکتر هستم از نسبت چنین الغاب بزرگ و محترمی ......خیلی بنده نوازی فرمودید واقعا الکن السان و خجل الاحوالم ......حادثه
    ارسال پاسخ
    مینا رسولی
    پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۶ ۰۰:۱۷
    سلام و عرض ادب خدمت شما اقای احمدی بزرگوار
    حرفی برای گفتن نمی ماند وقتی قلمتان خودش دست واژه ها را میگیرد و
    خط به خط پرسه میزند
    عالی و زیبا و حقیقتی تلخ
    ماندگار بمانید
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۶ ۰۹:۴۰
    بنده نوازی فرمودید خانم رسولی گران ارج
    سپاس بیکران
    ارسال پاسخ
    فتانه خزاعی ( دلدیدار )
    جمعه ۱۱ آبان ۱۳۹۷ ۰۰:۰۸
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک پر کشش و رسا سرودید خندانک خندانک خندانک خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۷ ۱۷:۵۸
    پر بار خوانده اید استاد خزاعی والامقام مهرتان را سپاس ...البته این شعر رو دقیقا زندگی کردم و با جزییات نگاشتم این نصف اثر اصلی هم نیست ...سپاس بی کران از توجهتون خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    کبری یوسفی
    دوشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۷ ۲۳:۰۵
    سلام بزرگوار
    بسیار عالی سروده اید خندانک خندانک خندانک
    درودتان خندانک خندانک خندانک
    عاقبتت بخیر باخانواده خندانک خندانک خندانک
    درپناه حق پایا باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷ ۰۹:۴۶
    عرض ادب بیکران و سپاس بی مر از مهر بی حصرتان مهر بانو یوسفی والاقدر درودهااااااااااااااااا خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مجید شیاسی  مجید
    سه شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۷ ۱۹:۴۳
    سلام درود برشما
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷ ۰۹:۴۷
    استاد شیاسی مجید بزرگمهر از همراهی صمیمانه و هماره حضرتعالی سپاس گزارم والاقدر درودهاااااااااااااااااااا خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    همایون طهماسبی (شوکران)
    سه شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۷ ۲۰:۵۲
    سلام و درود بر دوست عزیزم جناب حادثه گرامی
    بسیار زیباااااااااااااااا و متاثر کننده
    قلمتان جاری
    خندانک خندانک خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷ ۰۹:۴۷
    عرض ادب داداشم جناب استاد طهماسبی نازنین زیبایی عنصر جدایی ناپذیر دیدگان والای شماست نازنین خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    عارف افشاری  (جاوید الف)
    دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱ ۰۲:۴۲
    در این شعر به این بلندی و زیبایی حتی اگر هیچ قائده و قانونی را هم رعایت نمیکردید بازهم میگفتم فوق العاده است خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۰۷
    درود والاقدر دوست خردگرای بنده جناب عارف
    هرگز خودم را درگیر قاعده و قانون و اصول نمی نمایم گرامی
    خیلی قبل تر صحبتی داشتیم در این زمینه . اصول توهمی
    بیش نیست . یه نفر یه روزی یه چیزی رو باب نموده و بعد جمعی
    هم خوششان آمده و به آن نام اصول دادند . نه ملزم نیستم چیزی
    را رعایت نمایم . تا دم مرگ بر این مهم مصمم خواهم بود . سرایش
    الهامی است که ریشه اش را دقیق ما نمی دانیم چیست و هر آنچه هم
    گفته اند تخیلاتی بیش نیست . بر چیزی که منشا آن برایمان روشن نیست
    چه اصل و اصولی ؟؟؟؟ جدای این ما کلا فراموشمان شده هر انسان
    شناسه ای است که هرگز و هرگز تکرار نخواهد شد . این یعنی هر کدام از ما
    می توانیم یکاصل و اصول منحصر به فرد داشته باشیم و متاسفانه نمی دونم این چه شوق سیاهی است که تا پای جان از یه حرفی و نظری در
    قرن ها قبل دفاع می نماییم . این مرده پرستی این تعصب پوچ زندگی ما را
    در چاله انحراف بزرگی انداخت افسوس . درودتان باد گرامی
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مولود سادات عمارتی
    سه شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱ ۱۲:۴۹
    درود
    چقدرکامل و غم انگیز
    خدارحمتش کنه این نگارو
    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱ ۱۹:۵۵
    درودتان باد والاقدر چشمه این درد هرگز نخواهد خشکید

    ممنون از همدردی والاقدر شما بدرود خندانک خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    زلیخا رامیار،امید سحر
    چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۱ ۰۷:۰۱
    سلام وعرض ادب واحترام خندانک
    درود بر شما ،بسیار زیباست والبته ناراحت کننده، تا جایی که میتوانم بگویم که :( ای کاش بر اساس واقعیت نبود )


    علی احمدی (حادثه)
    علی احمدی (حادثه)
    سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۵۷
    سپاسمندم استاد عزیزم . خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0