سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        اصفهانِ خیال

        شعری از

        محمدرضا بهرامی

        از دفتر شور عشق نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۵ ۱۴:۳۳ شماره ثبت ۵۱۴۲۷
          بازدید : ۴۰۳   |    نظرات : ۱۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدرضا بهرامی

        صبح شد ، شب همه را قافیه سازی کردم
        پازل واژه فقط چیدم و بازی کردم
        بغض من شعر شد و چشم قلم گریان شد
        مشکل گریه ی پنهان شده ام آسان شد 
        با گلوی قلم از درد فقط داد زدم 
        آتشی بود که با آن دل خود باد زدم
        دفتر یاد تو در مکتب دل باز شده ست
        اصفهان گردی هر روزه ام آغاز شده ست
        دست در دست خیالت به خیابان رفتم
        گرچه یک روز هم از یاد تو آسان رفتم
        شهر انگار به دیوانگی ام میخندید
        در و دیوار! به نافم متلک میبندید ؟
        با همان حالت پر غصه ی بغض آلودم 
        تا بلندای خیال« صفه» را پیمودم
        وای از منظره ی نصف جهانم در دود
        بشکن ای بغض نکن راه نفس را مسدود
        همه ی« نقش جهان» را به دو چشمت دیدم
        «چل ستون» داشت تنم باز به خود لرزیدم
        هستی ام  مثل «مناری»ست که «جنبان» باشد
        مثل موهات که در باد پریشان باشد 
        «زنده رود» همه ی مهر و وفایت خشکید
        «پل خواجوی» دلم سخت به خود می لرزید
         آه... بی جاری عشقی که به او متکی ام
        هست محکوم فنا پیکره ی« آهــــــ»ـکی ام
        «سی و سه پل» زدی از روی دلم رد شده ای
        خوب من با همه خوبیت  ،چرا بد شده ای 
        این قدیمی که در این گوشه ی «شهرستان »است
        در غم عشق تو متروک شده ، ویران است 
        «کوه»دردم به دلم آتش و «آتشگاهـ»ـیست
        سردی ات پاسخ مهر من و آتش ، گاهیست
        چشم «جلفا»ی تو اینقدر نظرباز شده
        بی سبب نیست که پایت به «نظر »باز شده
        من فریب قد و بالای تو را میخوردم ؟
        باورت نیست که هر روز  برایت مردم
        توی هر بازی پر ترس و خطر افتادم 
        من که با نسل خود از دست تو بر افتادم 
        دلبری های تو با عشوه و طنازی بود 
        هرچه از عشق تو گفتی همه اش بازی بود
        آس دل دست تو افتاد ، و حکمم دل بود
        دست و دل باختم وباور آن مشکل بود
        پشت رایانه ی امید نشستم بِبَرم
        وای در بازی عشق تو چه آمد به سرم

        بازی عشق گزینش شد و استارت زدم !!
        به خیالی که همه مرحله ها را بلدم 
        پشت هم مرحله طی کردم و لبخند زدم 
        تا در آخر به همه مرحله ها گند زدم 
        غول سردی تو ناگاه به من ظاهر شد 
        دل من مُرد در این مرحله game over شد
        بازی باخته بهتر که رهایش بکنم
        حیف وقت است که بیهوده فدایش بکنم
        شاعر این صحنه که گفتی تو ، ندانیم کجاست
         «زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست»
        کو هنر ؟شد هنرم غرقه ی در بی هنری
        نقش من چیست مگر ؟ در بدری دربدری
        دست تقدیر مگر دشمنی ای با ما داشت
        «پی .اس»ام بود سفید و به سکوتم وا داشت
        نه فقط چشم من از عشق تو آبی دارد 
        «هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد»
        روزگاری  که شب و روز فقط  داغم کرد 
        به گمانم که شبی تار پدر عاقم کرد

        بسکه هی جز زدم و مرثیه خوانی کردم 
        همه را مثل خودم پاک روانی کردم 
        کاش میشد که دل از دست غم آزاد کنم
        من فراموش شدم تا که تو را یاد کنم
        مطمئن باش تو هم راه بجایی نبری 
        «ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری»
        محمدرضا بهرامی
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ۱۳:۵۳
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود
        بسیارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ۱۶:۱۱
        درود گرامی
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        خندانک
        منوچهر مجاهدنیا
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ۰۳:۳۷
        درود جناب بهرامی گرانقدر
        زیبا سروده اید با تشبیهات با معنا
        طنز ظریفی هم در سروده تان به چشم می خورد
        سلامت باشید و برقرار
        خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ۰۶:۱۹
        پازل واژه فقط چیدم و بازی کردم...............درودارجمند خندانک خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ۱۷:۱۲
        سلام جناب بهرامی عزیز
        بسیار زیبا بود
        قسمت دوم و سوم عالی خندانک خندانک
        درودتان خندانک
        یاسررشیدپور
        سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ۲۳:۱۵
        سلام استاد جان
        به به
        به به
        بسیار بسیار زیبا و دلنشین بود
        لذت فراوان میبرم از سروده های
        ناب شما
        قلمتان همواره نویسا داداشم
        🌺🌺🌺👏👏👏🌺🌺🌺👏👏👏🌺🌺🌺
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵ ۰۳:۲۷
        سلام استاد زیبابود
        اما سه بیت اول و چند مصرع در اواسط شعر را بیشتر پسندیدم
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0