سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        خالی

        شعری از

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        از دفتر سپید مشق های آلاله سرخ دوازدهم نوع شعر موج نو

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۲۱ شماره ثبت ۴۹۴۲۱
          بازدید : ۱۷۳۹   |    نظرات : ۱۷۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        گاهی ، مسخره می کنند
        سرودهایمان ،
        که خالی ست
        از تق تق پاشنه ی وزن و عروض!
        مگر نمی دانند
        دستِ دلمان می نویسد؛
        سبک ، بی وزن ،بی ریا
        فکر می کنید 
        کار آسانی ست 
        دل هایمان را خفه کنیم؟
        ...از ما بگذرید
        اجازه دهید
        کمی هم،
        روزگار سادگی مان را
        تقلا کنیم !
        آلاله سرخ-مرداد95 
        ۱۳
        اشتراک گذاری این شعر
        ۵۹ شاعر این شعر را خوانده اند

        آرزو محمدزاده

        ،

        طاهره حسین زاده

        ،

        جلال مهدوی

        ،

        احساس حسینی

        ،

        سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        نیره ناصری

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        خدابخش صفادل

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        هوشنگ زاهدی

        ،

        ابوطالب زارع

        ،

        امیر اصفهانی(دلقک)

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        زهرا ضیایی(روح الغزل)

        ،

        علی اصغر اقتداری (حرمان)

        ،

        مهدی صادقی مود

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        لمیا سبتی پور

        ،

        علی غلامی

        ،

        حسین راستگو

        ،

        علیرضا کاشی پور محمدی

        ،

        منوچهر مجاهدنیا

        ،

        مهناز نصیرپور

        ،

        اله یار خادمیان(صادق)

        ،

        نسیمه سحری

        ،

        جواد مهدی پور

        ،

        مرتضی حاجی آقاجانی

        ،

        نجمه طوسی (تینا)

        ،

        علی ناصری(عین)

        ،

        ایـّـوب ایـّـوبی

        ،

        ریحانه منصوربخت

        ،

        مجنون ملایری

        ،

        مجید اسکندری

        ،

        محمد دهقانی هلان

        ،

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        ،

        علی صادقی(صادق)

        ،

        مهدی رستگاری

        ،

        حبیب رضایی رازلیقی

        ،

        تکتم آقابالازاده

        ،

        همایون فتاح متخلص به رند

        ،

        وحید سلیمی بنی

        ،

        شریف شریفیان

        ،

        ابومجتبی دامغانی

        ،

        جهانشاه تاج مرادی

        ،

        یاسر رشیدپور

        ،

        مسعود مالمیر

        ،

        حسام الدین مهرابی

        ،

        يدالله عوضپور آصف

        ،

        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)

        ،

        حسین شفیعی بيدگلی

        ،

        صابرخوشبین صفت

        ،

        محمود انصاری

        ،

        میمسین

        ،

        کاوه دره شوری

        ،

        محمد علی نعمتی (حقیر)

        ،

        سعید داوری

        ،

        ایرج محرم پور

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۲۴
        سلام این کامنت یک دیدگاه است!! خندانک اصرار رعایت وزن و قافیه در شعر معاصر و نسل های جدید بمانند دست گرفتند پدری متعصب !دست فرزندش را که سالها فقط در یک مسیر از سر خوف و ترس که مبادا گمراه شود!! حال ببنید این طفل از تاریخ مشروطیت و تحولات سیاسی ادبی ایران گرفته تا عمر نیما و احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و منوچهر آتشی به نقطه‌های اوج شعر معاصر ایران رسیده چقدر سن دارد؟
        اما این پدر متعصب هنوز دست این کودک را نمی خواهد رها کند!! خندانک ﭖ. ﻥ:

        ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﻏﻠﺐ ﻣﻮﺍﻗﻊ، ﺗﺮﺱ ﻫﺎ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻟﻮﯾﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺗﺎ ﺍﻣﯿﺪ.خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۰۲
        متاسفانه یکی ازاشتباهاتی که بیشتر ادیبان
        وبخصوص استادان قدیمی وپیشکسوت ما مرتکب میشند
        تعصب بی جا روی شعر کلاسیک واهنگینه تاجاییکه که اشعاربدون وزن وقافیه را نثر می دانند وباوجودداشتن تخیل وتصاویر محکم وعاطفه حتی اون رو شعر نمی دانند
        واشعارکلاسیکی رو که هیچ بارمعنایی درستی ندارند وگاهن اندیشه ی محکمی هم پشتش نیست را فقط می پسندند چون اهنگینه وبه قول ما گیشتنگ گیشتنگش خوبه
        جنگ بین نو وکلاسیک همیشه بوده وهست ولی تاکی؟
        چرا باید نظر وعقاید خودرا بر دیگران تحمیل کنیم
        چرا اجازه نمی دهیم هرکس هرجور که دلش می خواهد اسبش را در عرصه ی ادبیات بتازاند وچرا قضاوت را نمی گذاریم بر عهده ی مخاطبان واقعی وآیندگان؟
        چرا این قدر تعصب وشاخ وشونه کشی ؟!!!
        مگر درعرصهی ادبیات جای کسی تنگ میشود اگر هر شاعری با زبان وادبیاتی که دوست دارد حرف دلش رابزند؟!!
        حال مخاطب می خواهد بخواندیا نخواند دوست داشت می خواند دوست نداشت گوشه ی کتاب خانه ها خاک می خورد واین ضرری برای ادبیات ندارد
        درست است که شعر سپید هم قوانینی دارد وهر نثری رانمی توان شعر گفت
        اما هرشعر اهنگینی هم شعر نیست همیشه
        گاهی اشعار کلاسیکی را می خوانیم که وزن وقافیه اش جور ومحکمه اما هیچ لذتی خواننده ازش نمی بره
        جداازاینکه اندیشه ی نویی هم پشتش نیست
        اما چون ذهن ما کلام اهنگین رو بیشتر دوست داره ناخوانده شاید بردل بنشینه ولی به یک شعر سپید حتی نگاهی گذراهم نندزیم وردشیم وبگیم اینا شعر نیستند نثرند چون وزن وقافیه ندارند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
        ومثل بعضیا بگیم شعر فقط غزل وبس!
        جدا ازاینکه به تفاوتها باید احترام گذاشت
        باید بدانیم هر انسانی ظرفیتی داره
        هرانسانی استعدادش یه حدواندازه ای داره
        نمیشه از همه بخواهیم مثل هم بنویسند!
        نگاه وجهان بینی هرانسانی بسته به شرایط زندگیش
        به دنیا متفاوته وباید به اندیشه های پاک احترام گذاشت جدا ازبحث شعر وشاعری حال باهرزبانی که بگویند
        بسیاری ازبزرگان جهان حتی یک کلمه شعرهم نگفته اند اما همان جملات ساده ونثرگونه شان همچنان درذهن مردم باقی مانده ودست به دست منتقل میشوند واندیشه هایشان ماندگارشده وبسیاری ازشاعران کلاسیک سرای ما کتابهایشان راباید زیر خروارها خاک دفن کرد چون به هیچ دردی نمیخورند
        چقدرخوب است اگر که تشویق بلدنیستیم بکنیم لا اقل ایراد نگیریم واگرهم عیب شعری را می گوییم با زبانی نرم ترولطیف تر وبدون غرض باشه
        بارها دیدم اساتید میان زیر اشعار سپید وحرفهایی می زنند که
        واقعن ناراحت کننده است
        باوجوداینکه واقعن هم اشعارخوبی اند
        واون قدرشان اشعار سپید راپایین می اورند که شاعر دلسرد میشه ازنوشتن آخه مگه جای کی تنگ میشه؟
        اگر شعربدون وزن وقافیه بگند؟!
        چه ضرری داره فوقش یه مشت کاغذ باطله میشه دیگه
        چرا این قدر همدیگر را می آزاریم با حرفها وتعصبات بی جامون
        یادمان باشد غیر از هنر وطر ز نوشتن هرکسی این خواست خداوند واخلاق ورفتارو شعور انسانی هر شاعر ونویسنده است که اور ابزرگ می کند ............
        گاهی یک جمله ی کوتاه ازیک شاعرگمنام روزها ذهن ودلمان را درگیر می کند وبرجان ودلمان می نشیند اما
        گاهی یک طوماربلند وهزاران بیت شعر کلاسیک هیچ چنگی به دل نمی زند خندانک خندانک
        وشعرخواهرخوبم لاله هم بیان همین درد امروز ادبیات بود که
        ازسالها پیش ادامه داشته ودارد و ای کاش پایان پذیرد
        نمی گم اشکالات اشعار را نگیم اما روی شعر کلاسیک هم مانور ندیم فقط وبها بدهیم به تمام اشعار چه نو وچه کهنه
        به هم یادبدهیم بهتر سرودن را
        قوانین واصول را نه اینکه اصرارداشته باشیم بر یک قالب خاص
        نمی گم خدای نکرده فقط به به وچه چه کنیم وعیب اشعاررا نگیم اما دعواهم نداریم باهم سر قالبها وسبکها!!
        دریک شعر غیراز از سبک وقالب
        بهره گیری از عنصر عاطفه و خیال تصویرسازیهای بکر وتروتازه ومهم ترازهمه اندیشه ورسالت اون شعر مهمه
        البته ناگفته نماند که سخنم با شخص خاصی نیست
        روی صحبتم اول به خودمه بعد به دوستان واستادانم
        وعذرخواهم اگر کمی پرگویی کردم!








        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۲۵
        خندانک سلام آلاله بانو

        صبحت نور از تابش ِ لبخندِ ایزد حضور

        در تایید دلسروده تان تقدیمت از دل و جان :

        شعرم به شرابِ کهنه مانَد
        تلخ است ولی اثر نماید

        زندانی ِ قافیه نگردد
        بی حاشیه جاده درنوردَد .....

        درپناه امن الله
        خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۵۳

        گاهی ، مسخره می کنند


        سرودهایمان ،


        که خالی ست


        از تق تق پاشنه ی وزن و عروض!


        مگر نمی دانند


        دستِ دلمان می نویسد؛


        سبک ، بی وزن ،بی ریا
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ای جونم خواهریییییییییی خندانک خندانک خندانک
        قربون دل صاف وساده و عاشقت برممممممممم خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فکر می کنید


        کار آسانی ست


        دل هایمان را خفه کنیم؟
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ..از ما بگذرید


        اجازه دهید


        کمی هم،


        روزگار سادگی مان را


        تقلا کنیم !
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیارزیبا بود
        گرچه درپشتش کنایه ی تلخی بود
        من پیشنهاد می کنم
        کمی شخصی ترش کنی تا شاعرانه تر ونرم ترشه زبانش
        بار اعتراضی اش کمی خنثی ترشه ولطافتش بیشتر

        مثلن اینجوری

        برمن خرده نگیر


        اگر سرودهایم ،


        خالی ست


        از تق تق پاشنه ی وزن و عروض!


        چه کنم وقتی


        دستِ دلم


        اینگونه


        سبک ، بی وزن وبی ریا

        می نویسد!!


        نه کار آسانی نیست


        خفه کردن این دل

        بگذار


        کمی هم،


        روزگار سادگی ام را


        تقلا کنم !
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۰۲
        متاسفانه یکی ازاشتباهاتی که بیشتر ادیبان
        وبخصوص استادان قدیمی وپیشکسوت ما مرتکب میشند
        تعصب بی جا روی شعر کلاسیک واهنگینه تاجاییکه که اشعاربدون وزن وقافیه را نثر می دانند وباوجودداشتن تخیل وتصاویر محکم وعاطفه حتی اون رو شعر نمی دانند
        واشعارکلاسیکی رو که هیچ بارمعنایی درستی ندارند وگاهن اندیشه ی محکمی هم پشتش نیست را فقط می پسندند چون اهنگینه وبه قول ما گیشتنگ گیشتنگش خوبه
        جنگ بین نو وکلاسیک همیشه بوده وهست ولی تاکی؟
        چرا باید نظر وعقاید خودرا بر دیگران تحمیل کنیم
        چرا اجازه نمی دهیم هرکس هرجور که دلش می خواهد اسبش را در عرصه ی ادبیات بتازاند وچرا قضاوت را نمی گذاریم بر عهده ی مخاطبان واقعی وآیندگان؟
        چرا این قدر تعصب وشاخ وشونه کشی ؟!!!
        مگر درعرصهی ادبیات جای کسی تنگ میشود اگر هر شاعری با زبان وادبیاتی که دوست دارد حرف دلش رابزند؟!!
        حال مخاطب می خواهد بخواندیا نخواند دوست داشت می خواند دوست نداشت گوشه ی کتاب خانه ها خاک می خورد واین ضرری برای ادبیات ندارد
        درست است که شعر سپید هم قوانینی دارد وهر نثری رانمی توان شعر گفت
        اما هرشعر اهنگینی هم شعر نیست همیشه
        گاهی اشعار کلاسیکی را می خوانیم که وزن وقافیه اش جور ومحکمه اما هیچ لذتی خواننده ازش نمی بره
        جداازاینکه اندیشه ی نویی هم پشتش نیست
        اما چون ذهن ما کلام اهنگین رو بیشتر دوست داره ناخوانده شاید بردل بنشینه ولی به یک شعر سپید حتی نگاهی گذراهم نندزیم وردشیم وبگیم اینا شعر نیستند نثرند چون وزن وقافیه ندارند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
        ومثل بعضیا بگیم شعر فقط غزل وبس!
        جدا ازاینکه به تفاوتها باید احترام گذاشت
        باید بدانیم هر انسانی ظرفیتی داره
        هرانسانی استعدادش یه حدواندازه ای داره
        نمیشه از همه بخواهیم مثل هم بنویسند!
        نگاه وجهان بینی هرانسانی بسته به شرایط زندگیش
        به دنیا متفاوته وباید به اندیشه های پاک احترام گذاشت جدا ازبحث شعر وشاعری حال باهرزبانی که بگویند
        بسیاری ازبزرگان جهان حتی یک کلمه شعرهم نگفته اند اما همان جملات ساده ونثرگونه شان همچنان درذهن مردم باقی مانده ودست به دست منتقل میشوند واندیشه هایشان ماندگارشده وبسیاری ازشاعران کلاسیک سرای ما کتابهایشان راباید زیر خروارها خاک دفن کرد چون به هیچ دردی نمیخورند
        چقدرخوب است اگر که تشویق بلدنیستیم بکنیم لا اقل ایراد نگیریم واگرهم عیب شعری را می گوییم با زبانی نرم ترولطیف تر وبدون غرض باشه
        بارها دیدم اساتید میان زیر اشعار سپید وحرفهایی می زنند که
        واقعن ناراحت کننده است
        باوجوداینکه واقعن هم اشعارخوبی اند
        واون قدرشان اشعار سپید راپایین می اورند که شاعر دلسرد میشه ازنوشتن آخه مگه جای کی تنگ میشه؟
        اگر شعربدون وزن وقافیه بگند؟!
        چه ضرری داره فوقش یه مشت کاغذ باطله میشه دیگه
        چرا این قدر همدیگر را می آزاریم با حرفها وتعصبات بی جامون
        یادمان باشد غیر از هنر وطر ز نوشتن هرکسی این خواست خداوند واخلاق ورفتارو شعور انسانی هر شاعر ونویسنده است که اور ابزرگ می کند ............
        گاهی یک جمله ی کوتاه ازیک شاعرگمنام روزها ذهن ودلمان را درگیر می کند وبرجان ودلمان می نشیند اما
        گاهی یک طوماربلند وهزاران بیت شعر کلاسیک هیچ چنگی به دل نمی زند خندانک خندانک
        وشعرخواهرخوبم لاله هم بیان همین درد امروز ادبیات بود که
        ازسالها پیش ادامه داشته ودارد و ای کاش پایان پذیرد
        نمی گم اشکالات اشعار را نگیم اما روی شعر کلاسیک هم مانور ندیم فقط وبها بدهیم به تمام اشعار چه نو وچه کهنه
        به هم یادبدهیم بهتر سرودن را
        قوانین واصول را نه اینکه اصرارداشته باشیم بر یک قالب خاص
        نمی گم خدای نکرده فقط به به وچه چه کنیم وعیب اشعاررا نگیم اما دعواهم نداریم باهم سر قالبها وسبکها!!
        دریک شعر غیراز از سبک وقالب
        بهره گیری از عنصر عاطفه و خیال تصویرسازیهای بکر وتروتازه ومهم ترازهمه اندیشه ورسالت اون شعر مهمه
        البته ناگفته نماند که سخنم با شخص خاصی نیست
        روی صحبتم اول به خودمه بعد به دوستان واستادانم
        وعذرخواهم اگر کمی پرگویی کردم! خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک








        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۲۵
        درود بانو
        بسیار زیبا و متفاوت خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۳۸
        این بحث کلی ست (سروده های من نوعی ).ضمن اینکه از خرده هم گذشته .این روزها بحث داغ اشعار کلاسیک و نو در کارگاه ها وانجمن های حقیقی ومجازی بالا گرفته.تب داغی که گویا فعلا قصد فروکش ندارد.گاهی شاهد اعتراضی شاید سنگین تر هم از سوی نوسرایان هستیم .خواستم تا دراین محفل ادیبانه گفتمانی دراین مورد داشته باشیم.در یکی از نقدهای پست وبلاگها کمی در اینمورد بحث شد .خوش حال خواهم شد نظرات استادان وکارشناسان عزیزرا در این مجال بخوانیم.(دوستان واستادان که همیشه به دلانه هایم لطف داشته و در فضاهای مجازی هرجا که منتشر کردم غیراز محبت وتشویق چیزی ندیدم.بسیار اشعار کلاسیک را دوست دارم و بویژه غزل آن هم از نوع حافظ وبعدهم شعر نو بخصوص سپید های معنا وزیبا گرایانه.)
        نیره ناصری نسب
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۳۳
        امروز در گیر و دار جهان آشفته و پرسروصدا آدمی محتاج آرامش است . شتاب انگار جزو ذات بشر است و گریزی از آن ندارد .
        آدمی پناهی می خواهد تا از این شتاب ها در آسایش باشد کسی گل میکارد کسی نقاشی می کند کسی داستان می نویسد و عده ای هم شعر می گویند . نوشتن مقدس است قلم از شمشیر می تواند تیزتر باشد شاید صدها گفتار جای دو بیت شعر را نگیرند و تاثیر نگذارند . نوشتن می تواند گمراهی بیاورد و می تواند هدایت کند . بستگی به اندیشه نویسنده و خواننده دارد . کسی دلی دارد آشفته و در اندیشه هایش حرفهای نابی ولی نمی داند چگونه آن را بر صفحه سفید جاری کند و هنگامی که می نویسد کلماتش جابجاست و باید بازنگری شود ولی نمی توان به اندیشه اش خرده گرفت چون راه یافتن به درون هر کس کار سختی است او بهترین را در افکارش جای داده احساسش زیباست و با او حرفها میزند فقط نتوانسته روی کاغذ درست بنویسد . درست نوشتن را باید بیاموزد مانند راه رفتن . آیا همه در بچگی راه رفتن بلد بودند؟ یا کم کم یاد گرفتند ؟ و بسیاری در بزرگسالی دونده ماهری شدند .
        فردی که نوشته ای را می نگارد و به عنوان شعر نوشته اش رد میشود باید در کنارش مادری کنیم دستش را بگیریم و شیوه راه رفتن بیاموزیم . ما به پاهایش ایراد نمیگیریم ما راه رفتن را می آموزیم . در یکی از دیدگاهها استادی ، زیبا فرمودند : ما شعر را نقد می کنیم نه اندیشه های شاعر را . نقد کردن افتخاری برای بیان نیست بلکه آموزش بیان است .
        من معلمم و تمام شاگردانم را با تشویق همراهی می کنم نه تشویق بیجا بلکه تشویق اثرگذار . هیچ چیز جای تشویق را نمی گیرد ولی نمی گویم شعری که جای کار دارد فقط تشویق شود . باید با تمام شناخت خود مشکل او را گفت و به ادامه کار تشویقش کرد با زبان نرم و لطیف . هر کس برای خود درونی پراحساس دارد و نوشته و نگاهش قابل احترام است . وقتی پروردگار به حضرت موسی گفت به سمت فرعون برو فرمود با زبان لیّن و نرم سخن بگو و یا به پیامبر بزرگوارمان هم همین گونه که اگر مهربان نبودی از اطرافت پراکنده می شدند.
        ما با احساس انسان روبه رو هستیم نه فقط با چند دست خط و نوشته .. پشت هر شعری که در فضای مجازی فرستاده می شود انسانی نشسته است با درونی که ما از آن آگاهی نداریم که در آن چه می گذرد .
        سروده استاد مهربانم آلاله جان نشان از دغدغه اوست که با رنجی همراه است و بسیار گفته هاست تا هر کدام چگونه قلم بزنیم .
        استادان بزرگواری هستند که هر روز زحمت نقد شعر دوستان را می کشند و جای سپاسگزاری دارد . اینجا فضای مهر است و به مهر به هم خواهیم آموخت .
        پوزش از اینکه نوشته ام طولانی شد .
        برای همه آرزوی سربلندی و پیروزی دارم همیشه بخوانید و بیاموزید
        سپاس خندانک
        جواد مهدی پور
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۴۹
        سلام و عرض ادب محضرتان استاد گرامی خندانک خندانک خندانک

        لذت بردم از شعرتان

        به نظر اینجانب
        شعر از نامش پیداست هر قالب ادبی که همراه با احساس درونی گوینده یا سراینده باشد تحقیقا شعر است و باید بر قاب دل حک کرد و بارها و بارها خواند
        قدر مسلم این ست که قالب های شعر ی مختلف و گاه متفاوتند و هیچکدام بر یکدیگر ارجحیت ندارند الا در انتقال پیام که همان حرف های " دل " باشد
        شعر مجرایی ست برای عبور و گذر حرف های دل در طول زمان که هرگز کهنه نمی شود و نخواهد شد
        اشعاریی که حرف دل را به نحو احسن بیان کرده اند ( صرف نظر از قالب شعری ) در طول تاریخ ماندگار شده اند چون بر دل خواننده نشسته اند .



        درود های فراوان نثارتان استاد مهربانم
        زنده باشید

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید سلیمی بنی
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۲۴
        درود بر بانو لاله ی عزیز
        با اجازه ی شما دوباره از نو " شعرتان " را یکبار دیگر مرور می کنیم .
        گاهی ، مسخره می کنند
        سرودهایمان ،
        که خالی ست
        از تق تق پاشنه ی وزن و عروض!
        مگر نمی دانند
        دستِ دلمان می نویسد؛
        سبک ، بی وزن ،بی ریا
        فکر می کنید
        کار آسانی ست
        دل هایمان را خفه کنیم؟
        ...از ما بگذرید
        اجازه دهید
        کمی هم،
        روزگار سادگی مان را
        تقلا کنیم !
        آلاله سرخ-مرداد95
        *****
        البته قصد و منظورم چیست ؟
        اگر از بیرون معرکه نگاه کنید ، چه می بینید ؟ نوسرایی که احتمالا به خاطر سبک نوشته هایش به سخره گرفته شده ، و دارد درد دلش را با بیان خودش به مخاطب القا می کند .
        به کسانی که رسمیت شعر را فقط در محدوده ی قواعد و اصولش می دانند ولاغیر می گوید شما به کار خود برسید و بگذارید ما هم کار خودمان را بکنیم .
        آیا نویسنده دارد با بیان منحصر به خودش می گوید که اگر چیزی می نویسم به خاطر دلم هم که شده آن را جزء شعر تلقی کنید و شاعر بنامیدم ؟
        آیا تقاضایی دارد که همراه با ادب و البته عجز به مخاطب منتقل می کند ؟ این گونه نوشته های را در دسته ی شعر قرار دهید و نویسندگانش را هم جزء شعرا قلمداد کنید ؟
        *****
        و اما مشاهده و بیان . اندکی تامل بفرمایید :

        زمزمه ایست در درونم
        دو سالی است
        که درختان باغ
        قبل از شهریور
        رخت و لباس عوض می کنند
        قرار نبود لباس زرد
        بپوشید تا
        تابستان ترکمان نکرده


        آیا " من " خواسته ام مشاهداتم را بیان برای دیگران ابراز کنم و از ابزار چیدن واژه ها به شکلی که مطلوبم است بهره برده ام . آیا فقط برای این که " من " به موردی توجه کرده ام که شاید هزاران دیگر هم آن را دیده اند ولی فقط " من " آن را نوشته ام ، تفاوتی دارم با دیگران ؟ یعنی من شاعرم و بقیه شاعر نیستند ؟
        *****
        اما موردی دیگر بانو
        " دیدگاه زیبایی شناسی ومعناگرایانه "
        آیا مرجعی را می توانید ارائه دهید که این عبارت شما را کاملا توضیح بدهد تا یکی مثل بنده بتوانم از رویش بخوانم و بفهمم این عبارت کلی گویی است یا قواعدی دارد ؟
        اگر کلی گویی است که پس هر کسی برای خودش می تواند تعریفی از " دیدگاه زیبایی شناسی ومعناگرایانه " ارائه بدهد با توجه به خصوصیات شخصی و فردی اش و اگر قواعدی دارد مکتوب بفرمایید تا ما هم مطالعه کنیم و بیاموزیم .
        البته ظن بنده به این است که " دیدگاه زیبایی شناسی ومعناگرایانه " مختص افرادی است که فقط خود پذیرفته اند که زیبا شناسی را بلدند و بر معناگرایی واقف اند و باید آن ها را به عنوان مرجع شناخت و پذیرفت و تابعیت کرد .
        به هر حال باید پذیرفت که هر کس آن چه را دلخوه اوست مکتوب می کند و هر اسمی را که دلخواهش باشد به آن نوشته نسبت می دهد و تمامش خراب می شود بر سر اسمی که " شعر " نام گرفته . و از این راه تا به حال گریزی نبوده و پس از ازین هم . ا... اعلم
        عزت زیاد
        وحید سلیمی بنی
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۳۴
        درود دوباره به همه ی دوستان عزیز
        این هم هدیه ای از یک کلاه نمدی
        امیدوارم بپسندید و حمل بر جسارت نباشد

        نفاق شاعر ما بین تهی و مذمومست
        نفاق هر چه که باشد همیشه محکومست

        به عهد و دور تجدد که شعر نو گویند
        زبان محکم سنت قوی و محتومست

        چه عافیت طلبی ای حقیر هذیان گو
        که نثر غیر مقفی ضعیف و معدومست

        هر آن که باز بخواند عروض و علم بیان
        کلام او عسل است و زبان او مومست

        مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
        ببین عروض چنین است و شعر معلومست
         آرزو محمدزاده
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۱۴
        درود بر شما
        بسیار زیبا بود خندانک
        جلال مهدوی
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۳۷
        سلام
        بسیار عالی
        نیره ناصری نسب
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۸
        درود بر خواهر مهربان و استاد بزرگوارم

        برخاسته از دلی پاک و بی آلایش

        می آموزم از کلام نابتان

        سربلند باشید مهربانم خندانک خندانک خندانک
        ابوطالب زارع
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۰۳
        مگر نمی دانند


        دستِ دلمان می نویسد؛


        سبک ، بی وزن ،بی ریا خندانک خندانک
        امیر اصفهانی(دلقک)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۵۵
        خندانک
        هوشنگ زاهدی
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۲۴
        درود بر بانوی رحیم زادۀ عزیز و گرامی
        سروده ای زیبا بود .نفس فرمایشات درربار بانوی عجم بزرگوار مجموعاً منطقی و قابل پذیرش میباشد سراینده ای که مکنونات قلبی خویش را بهر طریق بیان میدارد محترم میباشد حال چنانچه ایراداتی در آن مشهود بود اساتید محترم جهت رفع آن باید همکاری نموده و وی را راهنمایی نمایند ولاغیر . نکته ای را که مهم و قابل عرض میدانم توجه بنظرات عزیزان توسط مسئول ذی ربط میباشد . اکثراً مشاهده میگردد فردی نظری را ایراد میدارد که نه تنها مردود بلکه سمی و مهلک میباشد و مقام مسئول با عنوان اینکه عقاید مورد احترام میباشد بردباری نموده و آنرا درج مینماید
        که چنین امری اشتباهیست بس عظیم فردی که چنین وظیفۀ خطیری را عهده دار میباشد موظف است یکایک کلمات را تعمقاً بررسی نموده وسپس آنرا در صورت محترم بودن قابل اعتبار و احترام بداند چرا که تفاوتیست فاحش فیمابین نظری ویرانگر و عقیده ای آبادگر آنچنانکه اختلافیست در آزادی و بی بند و باری
        سلامت و سرفراز باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۳۲
        امروز در گیر و دار جهان آشفته و پرسروصدا آدمی محتاج آرامش است . شتاب انگار جزو ذات بشر است و گریزی از آن ندارد .
        آدمی پناهی می خواهد تا از این شتاب ها در آسایش باشد کسی گل میکارد کسی نقاشی می کند کسی داستان می نویسد و عده ای هم شعر می گویند . نوشتن مقدس است قلم از شمشیر می تواند تیزتر باشد شاید صدها گفتار جای دو بیت شعر را نگیرند و تاثیر نگذارند . نوشتن می تواند گمراهی بیاورد و می تواند هدایت کند . بستگی به اندیشه نویسنده و خواننده دارد . کسی دلی دارد آشفته و در اندیشه هایش حرفهای نابی ولی نمی داند چگونه آن را بر صفحه سفید جاری کند و هنگامی که می نویسد کلماتش جابجاست و باید بازنگری شود ولی نمی توان به اندیشه اش خرده گرفت چون راه یافتن به درون هر کس کار سختی است او بهترین را در افکارش جای داده احساسش زیباست و با او حرفها میزند فقط نتوانسته روی کاغذ درست بنویسد . درست نوشتن را باید بیاموزد مانند راه رفتن . آیا همه در بچگی راه رفتن بلد بودند؟ یا کم کم یاد گرفتند ؟ و بسیاری در بزرگسالی دونده ماهری شدند .
        فردی که نوشته ای را می نگارد و به عنوان شعر نوشته اش رد میشود باید در کنارش مادری کنیم دستش را بگیریم و شیوه راه رفتن بیاموزیم . ما به پاهایش ایراد نمیگیریم ما راه رفتن را می آموزیم . در یکی از دیدگاهها استادی ، زیبا فرمودند : ما شعر را نقد می کنیم نه اندیشه های شاعر را . نقد کردن افتخاری برای بیان نیست بلکه آموزش بیان است .
        من معلمم و تمام شاگردانم را با تشویق همراهی می کنم نه تشویق بیجا بلکه تشویق اثرگذار . هیچ چیز جای تشویق را نمی گیرد ولی نمی گویم شعری که جای کار دارد فقط تشویق شود . باید با تمام شناخت خود مشکل او را گفت و به ادامه کار تشویقش کرد با زبان نرم و لطیف . هر کس برای خود درونی پراحساس دارد و نوشته و نگاهش قابل احترام است . وقتی پروردگار به حضرت موسی گفت به سمت فرعون برو فرمود با زبان لیّن و نرم سخن بگو و یا به پیامبر بزرگوارمان هم همین گونه که اگر مهربان نبودی از اطرافت پراکنده می شدند.
        ما با احساس انسان روبه رو هستیم نه فقط با چند دست خط و نوشته .. پشت هر شعری که در فضای مجازی فرستاده می شود انسانی نشسته است با درونی که ما از آن آگاهی نداریم که در آن چه می گذرد .
        سروده استاد مهربانم آلاله جان نشان از دغدغه اوست که با رنجی همراه است و بسیار گفته هاست تا هر کدام چگونه قلم بزنیم .
        استادان بزرگواری هستند که هر روز زحمت نقد شعر دوستان را می کشند و جای سپاسگزاری دارد . اینجا فضای مهر است و به مهر به هم خواهیم آموخت .
        پوزش از اینکه نوشته ام طولانی شد .
        برای همه آرزوی سربلندی و پیروزی دارم همیشه بخوانید و بیاموزید
        سپاس خندانک
        زهرا ضیایی(روح الغزل)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۳۵
        درووود بر خواهر عزیزم ، آلاله ی جانم
        فدای شما وصفای قلبتان بشوم
        الحق که درست فرمودید

        درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۲۱:۰۲
        درود سرکار خانم رحیم زاده عزیز
        ما مسخره نمی کنیم ولی تق تق پاشنه های وزن و قافیه را بیشتر دوست می داریم خندانک

        در شعر کلاسیک چون معیار و میزانِ سنجش دارد راحت تر می توان شاعر را از غیرِشاعر تشخیص داد.

        قشنگ بود و حرف حساب خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۲۱:۵۸
        درود سرکار خانم رحیم زاده بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        امیر اصفهانی(دلقک)
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۲۳:۵۶
        خندانک
        حسین راستگو
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۵۴
        درود بر شما
        بسیار زیبا نوشتید،

        اجازه دهید


        کمی هم،


        روزگار سادگی مان را


        تقلا کنیم !



        تقدیم شما، الهام گرفته شده از نوشته ی بسیار زیبا و جالب شما
        حرف دل مهر دل به خود دارد
        می شناسد کسی که دل دارد
        ای کسانی که می شناسیدش
        کودکی نامه ای خجل دارد...
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۸
        درود بر شما
        زیباسروده اید
        خندانک خندانک خندانک
        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۲۶
        درود بر آلاله ی سرخ ناب

        من نمی گم زیبا بود من میگم عالی بود
        چون حرف دل منه

        از وقتی که توی بداهه سرایی ها شرکت می کنم و دارم کلاسیک میگم بال پرواز شعر سپیدم بسته شده
        وزن و قافیه خیال آدمو تا حدود زیادی محدود میکنه
        دست کم برای من اینطوره که از بس سختگیر شدم
        دیگه مثل قبل نمی تونم با خیال راحت سپید بنویسم

        قبول دارم که هر نوشته ای شعر نیست و ناراحت میشم که واقعا نوشته هایی که هیچ تصویر و تعریف تازه ای ندارن
        شعر خوانده بشن
        ولی زیادی هم درگیر اصول بودن ذوق آدمو کور میکنه آدمو از حرف دلش دور

        در آخر سپاسگزارم آلاله ی سرخ زیبانویس خندانک خندانک خندانک
        اله یار خادمیان(صادق)
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۱۲
        سلامو درود بر شما تلاشگر و کوشا باشی

        شکستن قافیه و وزن عروضی برای این بوده
        که شاعر بتواند پیام را را حت تر به مخاطبانش
        برساند چون اعتقاد بر این بوده که ارایه ها
        دست و پا گیرند سوال این است که شعر های
        امروزی به هر سبک و سیاق ایا پیام را رسا و رون تر
        کرده است یا اینکه با کلمات بی اصل و اساس
        پیام را با مشکل بیشتر رو برو ساخته است
        اگر شعر های امروز به هدف و نیت ان ابداع کنند
        گانش رسیده یانه ، بنده گر چه خودم تمام قالب هارا
        می پسندم ودوست دارم و کار می کنم اما ارزش هر نوشته و سروده ای
        چه کلاسیک و چه امروزی در پیام و پیا م رسانی و روانی آن می دانم هر نوشته ای با پیامش ارزش پیدا می کند همانگونه که انسان با سخنش ارزش پیدا می کند وگرنه اگر پیام کننگ و نارسا و ناهماهنگ و قطعه قطعه باشد
        در هر قالبی که باشد ارزشمند نیست
        اما این را باید دانست که شعر کلاسیک چون داری ریتم و وزن
        و موسیقیایی می باشد در زوق ها بهتر می نشیند حتی اگر کسی مفهوم را درک نکند

        اما در شعر های امروزی اگر پیام روشن و روان نباشد هیچ اثری بر مخاطب نمی گذارد چه به خواهیم چه نخواهیم

        عزیزان و دوستانی که در قالب ها ی نو و سپید کار می کنند
        روانی و پیام و یکدست بودن را فراموش نکنند


        دو تکه چوبی که

        باپیرهنی کهنه

        شکل آدم گرفته ای

        کلاه سرت گذاشتند

        که کلاغها

        تو را آدم فرض کنند

        وگرنه خودت هم
        این رامیدانی

        نه شایدخودت هم
        این را ندانی
        که به کارت گرفته اند

        شب و روز بر مزرعه ای

        که بودو نبودش
        تورا سود و ضرری نیست

        مترسک

        الهیار خادمیان صادق
        جواد مهدی پور
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۴۸
        سلام و عرض ادب محضرتان استاد گرامی خندانک خندانک خندانک

        لذت بردم از شعرتان

        به نظر اینجانب
        شعر از نامش پیداست هر قالب ادبی که همراه با احساس درونی گوینده یا سراینده باشد تحقیقا شعر است و باید بر قاب دل حک کرد و بارها و بارها خواند
        قدر مسلم این ست که قالب های شعر ی مختلف و گاه متفاوتند و هیچکدام بر یکدیگر ارجحیت ندارند الا در انتقال پیام که همان حرف های " دل " باشد
        شعر مجرایی ست برای عبور و گذر حرف های دل در طول زمان که هرگز کهنه نمی شود و نخواهد شد
        اشعاریی که حرف دل را به نحو احسن بیان کرده اند ( صرف نظر از قالب شعری ) در طول تاریخ ماندگار شده اند چون بر دل خواننده نشسته اند .



        درود های فراوان نثارتان استاد مهربانم
        زنده باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        علی ناصری(عین)
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۱۲
        باسلام واحترام
        زیبا آموزنده خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ریحانه منصوربخت
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۴۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۰۲
        با سلام بانو بسیار عالی مثل همیشه موفق باشی
        محمد دهقانی هلان
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۵
        درود ها خواهر ..
        و
        سقف که ترک بردارد
        فرقی نمی کند
        چه ظرفی زیرش می گذاری
        قطعه
        سپید
        کلاسیک

        .....


        خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۱۷
        در خاطرم شعری می گویم
        که تنها بر وزن تو باشد
        قافیه ها خفه می شوند
        در بی وزنی تو خندانک
        مجید اسکندری
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۴۰
        خندانک خندانک درود
        احمد رشیدی مقدم (گمنام)
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۶:۴۴
        بادرود فراوان به سرکار خانم رحیم زاده

        حقیر اصلا از شاعری وشعر مختصر اطلاعی که از وجود اساتید سایت پیدا کردم هیچ اطلاعی ندارم ؛ اکنون هم بعلت ضیق وقت گذرا به اظهار نظرهای سروران توجه کردم ؛ بعرض میرسانم نظر استاد خانم عجم وسرکار خانم نیره ناصری وهمچنین جناب آقای خادمیان وبطور کلی همگی قریب به یک محور میچرخد ؛ از نحوه این بحث جالب خیلی خوشحال شدم به امید آنکه جامه عمل بپوشد ؛ دست حق نگهدار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حبیب رضایی رازلیقی
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۲۲:۳۴
        سلام استاد بانو

        عالی بود تامل بر انگیز
        مانا باشید خندانک خندانک خندانک
        همایون فتاح(رند)
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۲۳:۳۶
        باعرض ادب وسلام بمحضرتون
        عارضم خدمتتون خواهر گرامی هرکسی سبک و سیاق خودشو داره ومن میدانم چی شما رو وادار بنگاشتن این سروده کرده که البت تو شعرتون مشهوده ولی مبادا خدای ناکرده این اراجیف روی شماتأثیر بگذاره که در نتیجه روی شعرتون اثر منفی میذاره بنظر برادر حقیرتون زمان سرودن رو خالی کنید درونتون رو از جریانات و در واقع زوم کنید روی موضوعات شعریتون شما تواناییهای والایی دارید در سرودن خوب البت عرض کردم به سبک و سیاق خودتون همینطور که من و دیگری هم هر کی برای خودش خاصه و سبک خودشو داره چون جهان جهان تنوع هستش وتکثرهیچکس مثل بغل دستیش نیست البته در همنوعان عرض میکنم یعنی انسانهاچون با موجودات دیگه بیشک تفاوتها بسیاره ونمیتونه تفاوت نداشته باشه.وقتتون زیاد گرفتم موید باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        شریف شریفیان
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۵۰
        لاله وقتی زیاد شد
        شقایق را سر نمی برند
        چشم نرگس را چه
        هرکسی آمده تا ساز خودش را بزند
        سلام سرکار بانو رحیم زاده خواهر گرامیم
        همیشه ارادتی خاص به حضرت عالی داشته
        ودارم چه کسی و چه موضوعی شمار رنجانده
        نمیدانم و طی این چند سالی که خواننده آثار
        فاخر شما بودم و هستم شما را این گونه بر آشفته
        ندیده بودم هر سراینده ای با هر سبکی محترم است
        جسارت بنده را ببخشایید خندانک
        ابومجتبی دامغانی
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۱۰
        سپاس بانو زیبا سرودی خندانک خندانک خندانک
        یاسررشیدپور
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۲۶
        بسیار عالی
        درودتان باد🌹🌹🌹
        مسعود مالمیر
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۰۱
        زیبا ، شایسته و دلنشین لذت بردم بانو درود ........... خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۳۳
        احسنت خواهر گرامی
        علاوه بر شیوایی
        موضوع و مفهوم کلامتان بسیار صحیح بود...
        درود بر شما...
        یدالله عوضپور    آصف
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۴۹
        آلالۀ سرخ رادرودی و سلامی
        بسیارخوشحالم
        که درحضور مجددم پس از غیبت نسبتا طولانی بخاطر عمل چشم،
        زائر دلانۀ موثرتان هستم.
        پیشتر در این مورد مفصل قلم فرسایی نموده ام.لذا لازم نمی بینم واگویه را.
        شادباشید و استوار بمانید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۰۷
        سرکارخانم رحیم زاده، بانوی گرامی، سلام علیکم.
        ............................................................................
        .....مگرنمی دانند،
        دستِ دِلمان می نویسد....
        سبک، بی وزن، بی ریا.......
        ............................................
        گلایه ی ادیبانه ایست........، وخواندم تمامی نظرات را....بادقِّت.......دوست داشتم بدانم.....دراین میدانِ مباحثه......چند مَرده حلاّجند ........مدّعیان....
        اینکه می گویم مدعیّان.........بدان جهت است که بعضی ازماها........(که شاید خودم هم ازانها باشم)......فقط وفقط....ردیف کردنِ چند کلمه ، بدنبالِ هم....که شاید هیچ سنخیّتی ازهیچ نظرباهم ندارند را.......بنام
        ِ شعر....ارائه می دهیم....که اگردرباره ی ان ازخودمان هم توضیح بخواهند.....درجواب عاجزیم........چون، آنچه نوشته ایم، تنها چیزی که نیست.....همان شعرَست.......ویا نظر جناب سیّد حاج فکری را، درموردِ این(پدرمتعصّب) اصلاً قبول ندارم وقویّاً بانظرِ ایشان مخالفم.........حقیقت انست که چندین سال است........انواعِ سُروده ، با نام های ...نو.....آزاد....سپید....نیمایی وووووو
        ، درصفحاتِ کتابِ شعر،....جایی برای خود بازکرده اند........می سرایند.....ومی خوانند......مگرمی شود کتمانشان نمود....ویا نادیده گرفت.......شک نیست که عدّه ای....متشاعر....که نه کلاسیک را می دانند ونه، غیرکلاسیک رامی شناسند.......بی اجازه....پای درین عرصه گذاشته........ومی بافندمُهملاتی را وخیلی هم ...کاسه ی داغترازآشند.......فکرمی کنم دریکی ازکتابهای مرحوم صادقِ هدایت خوانده باشم(سالهای دور....)که:صفحه ای رابا،مداد می نویسند.......، پاک کُن به دست گرفته......ازوسط وعمودی......قسمتی راپاک می کنند....ودوستونِ باقی مانده را(شعرنو)می خوانند........اگرهم ایرادی برآنها گرفته شود.....خواهند گفت که ما، درست نوشته ایم....این شمایید که قدرتِ درکش راندارید.(البته چیزی قریبِ به این مضمون، چون خیلی سالَ ست که آن راخوانده ام....)........وصد البته....عدهّ ای هم هستند که یک بیت، حتّی یک بیت....کلاسیک نمی توانند بنویسند........، کتابها دررَدِّ آن می نویسند..........،
        هنرِ سُرودن....نعمتی ست خداداد.......(این چیزی ست که بنده بارها عرض کرده ام).........درطّیِ سالیان....وبنابراقتضا......شکل وقالبِ آن، دستخوشِ تغییراتی شده....وباید همه را، درکنارِ هم....منطقی ومعقول ومستدّل....پذیرفت......به شرطِ آنکه، هرکس، هرآنچه می سُراید هم،.....منطقی ومعقول باشد و.....درقالبی بگنجد.........ظرافت ها.....وتخیلاّت هم .....به جای خود......
        ببخشید ازتاخیرم....که ............وموفق باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علی   صادقی
        پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۲۴
        سلامی مجدد..............
        نظرات ونقدهای خوبی خواندم ...درست وبجا...
        ((......... بیان در قالب شعر ..فرقی نمیکند ..سپید کلاسیک نیمایی...
        برای شاعر آزادی به ارمغان دارد.........
        درودتان باد ./
        حسین شفیعی بيدگلی
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۰:۴۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۱۹
        سلام استاد
        درودها بر شما
        برقرار باشید.
        خندانک خندانک خندانک
        محمود انصاری
        شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۸:۵۷
        سلام، درودها خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        کاوه دره شوری
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۵ ۲۲:۵۵
        عالي بود لذت بردم
        موفق باشيد خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد علی نعمتی  (حقیر)
        چهارشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۵ ۰۶:۴۸
        مگر نمی دانند
        دستِ دلمان می نویسد؛
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محشره......اقیانوسی از معناست خندانک خندانک خندانک خندانک
        سعید داوری
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۵۰
        آنچه خواندم سفره ی دل بود و بس
        لاجرم زیباست بانو هر چه هست
        شعر نو ، نیمایی و حتی سپید
        هر چه باشد حرف دل بر دل نشست .
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۵۹
        سلامـ و درود بانو...
        در این سایت هیچ گاه تمسخری ندیدمـ...
        شعری که عاطفه را تحریک کند به سمت غم و شادی و تداعی گر حس نابی شود شعر است...
        فرقی بین کلاسیک و نیمایی و سپیدنیست ...مگر شاملو سپید نمیگفت؟!
        گروس عبدالملکیان گلستانی کاشته با سپیدانه های کوتاه خود...
        پس نباید شعر سپید را دست کم گرفت
        هر چندگاهی بعضی اشعار سپید قلبمـ را به درد می اورند و حس میکنم چقدر شاعر مخاطب را دست کم میگیردکه هر چیزی را میخواهد جای شعر و احساس به خوردمخاطب دهد...

        ..منـ بهشت را
        در تنهایی دیده امـ..
        تو با هرم کدامـ مرداد...
        اینگونه در جهنمـ امیخته اے ..
        داغیت را...؟!
        که هزاوانـ رود و چنار را...
        در خود خشکانده.
        و تن ترد تو را رویانده است..
        .
        احساس حسینے
        .
        البته من شاعر سپید نیستم عذر میخوام اگر ضعیف بود بانو...
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0