سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        حال مدینه بد است انگار.....

        شعری از

        نصیر حسنی

        از دفتر برای مادر سادات نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲ ۱۰:۱۲ شماره ثبت ۲۴۴۹۴
          بازدید : ۶۱۰   |    نظرات : ۲۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        دل خونی است در این شهر

        همین شهر پر از درد

        همین یثرب نامرد

        که بعد از سفر ختم رسل، خواجه لولاک

        به خود دید

        چه بلوای غریبی و ...

        چه دودی؟ چه شراری؟ چه سپاهی؟ چه هجومی؟

        که تو گویی به در خانه کافر زده‌اند ... (استغفر الله ربی و اتوبوا علیه)

        این همه مستان لبالب شده از شربت دنیا

        همه‌شان هیزم و آتش به کف و دست دگر قبضه‌ی شمشیر

        و در حنجرشان نعره‌ی شیطان ....

        *

        دل خونی است در این شهر

        در این شهر و در این خانه‌ که از شعله‌ اثر مانده به دیوار و درش

        و درش از شرر شعله چنان سوخته ....

        تا در بزنی

        گردی از آن سوخته در، بر سر و دستت بنشیند

        نه! مزن در!

        که در این خانه یکی بستری و محتضری هست

        و دور و بر او دخترکی هست

        مزن در! که اگر باز صدای در این خانه برآید

        دل اطفال ز سینه به در آید

        تو مزن در! که در این خانه گل یاس شکسته ثمری هست . . .

        مزن در! که در این خانه به دلها شرری هست

        که مادر! همین بستری و محتضر خانه‌ی حیدر

        ز همه روی گرفته

        و روی نیمه‌ای از ماه رخش پرده کشیده

        نه توانی است به جانش که به پا خیزد و ...

        نایی، که زند شانه موی دخترک سوخته‌جانش

        نه قراری ز غم غربت یارش

        و روی چادر مادر

        اثر از ضربه‌ی پایی است

        که تنها پسری با خبر از غصه‌ی آن است

        *

        دل این خانه گرفته‌است

        همه خسته و غمگین

        همه زانوی غم در بغل و گوشه‌نشینند

        و فقط بانوی خانه

        به لبش خنده‌ای از جنس رضایت!!!

        چه شده؟

        این چه صدایی است؟

        که سردار عرب میخ به چوبی بزند

        و همه محو پدر! بین حیاطند

        و این چیست که می‌سازد علی

        در وسط خانه

        دری تازه به جای در افروخته؟ نه

        شبیه است به تابوت و ...

        ز لاهوت فغان می‌رسد از عرش نشینان

        که چه بغضی است میان دل طفلان

        *

        نفس مادر سادات چه تنگ است و

        دل از خانه و کاشانه و اطفال بریده است و

        هوای سفری تا ابدالدهر به سر دارد و

        ای وای که یک دختر دلریش و دل افروخته

        با بقچه‌ای آمد و گشود

        و کفن‌ها ...

        یکی از آن خودش

        دیگری از آن پدر

        آن یکی از آن حسن

        وای حسینم!

        کفنی نیست مگر؟

        پیروهنی! بافته‌ی حضرت حنانه و در تنگ غروبی پر دود

        یک طرف یک حرم غرق شرار و ...

        همه سو دخترکان گرم فرار و ....

        وَ به غارت رود از آن تن صد چاک

        همان پیروهن بافته‌ی ام ابیها

        که اثر دارد از آن جذر و مد نیزه و شمشیر و سنان

        وای امان از دل مادر و امان از دل خواهر

        و امان از دل صد چاک پیمبر ...

        *

        سفری تا ابدالدهر!! نه!!

        که مادر برسد باز دوباره

        برسد بر سر سقای به خون خفته و بی دست

        کنار یل سرمست

        همان ماه که منشق شده از ضرب عمودی و ...

        به چشمش که چو دریاست

        ز کین تیر نشسته است

        *

        برسد مادر دلخسته به قد خم و پهلوی شکسته

        به زمانی که نشسته‌است پلیدی به روی سینه‌ی شاهی

        و به کف تیغ گرفته است

        و چشمش شده از کفر لبالب

        و بیائید و بیائید ملائک

        و بگیرید دو چشمان گل یاس علی را

        که نبیند ز قفا ...........

        ((اگر چه هیچ نمیدانم از شعر و شاعری و بخصوص از شعر سپید اما با همه‌ی بی مایگی تقدیم شد به مادر سادات به مناسبت این ایام))

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0