سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      خونبها

      شعری از

      سیاوش آزاد

      از دفتر سیاوش نوع شعر چهار پاره

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۴۷ شماره ثبت ۱۱۰۳۶۴
        بازدید : ۱۱۱۵   |    نظرات : ۸۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سیاوش آزاد
      آخرین اشعار ناب سیاوش آزاد

      در لشکر دل آمد آتشکده ای رقصان
      گفتا که زنم آتش بر ساحل اندیشه
      گفتم که مکن با من اندیشه ی ناسخته
      گفتا که خلیلم من می برمت از ریشه
       
      چون باد وزان گشتم در خویشتن بیدم
      رفتم به عمیق دل اندر صدفی تیره
      آتش به کنار در من ماندم و نبضی کند
      رگ های مرا اره می کرد و بدم خیره
       
      آمد چو ز طور یم یک بارقه ای لرزان
      از خون هژبر او شد سنگ دل بی مار
      در فاصله ی مرگ قلب و مخ دیوانه
      در تنگ سر آرام افتاد کرور افکار
       
      شد جمله ی اعضایم در خوابگه اعدام
      انگار که بودی پوچ انگار که بودی هیچ
      بد یاخته ی آخر عاصی ز بر پرواز
      مشتیش بزد موبد شد جمجمه ی او گیچ
       
      حالا تو رد والا ای موبد بس دانا
      خوشحالی ازین هجرت در رقصی ازین هجران
      این پیکر می پرور شد سرکه و در دخمه
      بنهفته شود اما خون رز ازو جوشان
      ۱۹
      اشتراک گذاری این شعر
      ۵۶ شاعر این شعر را خوانده اند

      عباسعلی استکی(چشمه)

      ،

      سیاوش آزاد

      ،

      سید علی کهنگی (واسع)

      ،

      ابراهیم کریمی (ایبو)

      ،

      سارا رحیمی

      ،

      فاطمه گودرزی

      ،

      روح اله سلیمی ناحیه

      ،

      محمد باقر انصاری دزفولی

      ،

      مسعود آزادبخت

      ،

      رضااشرفی فشی

      ،

      الناز حاجیان (مهربانی)

      ،

      شیما جریده (شین بانو)

      ،

      مجتبی شفیعی (شاهرخ)

      ،

      مهدي حسنلو

      ،

      حسن مصطفایی دهنوی

      ،

      مهرداد عزیزیان بی تخلص

      ،

      محمدحسن پورصالحی

      ،

      مینا فتحی (آفاق)

      ،

      حوریا.د (شاهزاده خانوم)

      ،

      محمد فاضلی نژاد

      ،

      المیرا قربانی

      ،

      م فریاد(محمدرضا زارع)

      ،

      محمد علی رضاپور

      ،

      ملیحه ارجمند ( م الف باران)

      ،

      احسان باقرپور

      ،

      محمد قنبرپور(مازیار)

      ،

      زهرا آهن(ملکبانوی سیب)

      ،

      امين آزادبخت

      ،

      تکتم حسین زاده

      ،

      سید هادی محمدی

      ،

      اميرحسين علاميان(اعتراض)

      ،

      ابراهیم جلالی نژاد (نژاد)

      ،

      مهدی محمدی

      ،

      رقیه یاوری زاده(ازل)

      ،

      سعید نادمی (هزارویک )

      ،

      فروغ فرشیدفر

      ،

      حمیدرضاسیستانی تخلص آدم

      ،

      آرمان پرناک

      ،

      آذر مهتدی

      ،

      احمدی زاده(ملحق)

      ،

      شاهین زراعتی رضایی (آرمان)

      ،

      علیرضا شفیعی

      ،

      برین بهار

      ،

      علی ناب

      ،

      فاطمه بهرامی

      ،

      سعید صادقی (بیدل)

      ،

      علی شاهی تخلص(محزون)

      ،

      کیارش نخعی(کیا)

      ،

      دانا دادگر

      ،

      حمید فیروزآباد

      ،

      وحید محبی

      ،

      سروش اسکندری

      ،

      نصرت اله صفی زاده

      ،

      منوچهر فتیان پور (راد)

      ،

      نرگس زند (آرامش)

      ،

      سجاد غلامیان

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۰۸:۳۳
      درود بزرگوار
      جالب و زیبا بود
      "گیج"؟ خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۱۰

      سلام تشکر به جای گیج، گیچ آوردیم در لغتنامه هم آمده است که لهجه ای از گیج است
      درین آهنگ نیز گویا جمع نموده بین هر دو تلفظ لااقل من احساس کردم هم گیج قابل شنیدن است و هم گیچ و در فضای مجاز نیز دیدم برخی با گیج نوشته اند و برخی گیچ)
      هیچ تر از، هیچ تر از، هیچ تر
      خسته تر از، خسته تر از، خسته ام
      قفل ترین مغزِ جهان، در من است
      بسته تر از، بسته تر از، بسته ام
      ...
      گیج تر از، گیج تر از، گیج تر(یا به روایتی گیچ تر از گیچ تر از گیچ تر)
      هر دو جهان، دورِ سرم حلقه بست
      پوچ تر از، پوچ تر از، پوچ تر
      پُر شدم، از هرچه در این خانه نیست
      ارسال پاسخ
      مهرداد عزیزیان
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۵۲
      سلام جناب آزاد
      گاه گاه از شما میخوانم که از مخاطب میخواهید متامل شود در اثرتان.
      شما فکر میکنید انسان میتواند چیزی بخواند و کلا به آن فکر نکند؟
      اگر تامل مازاد یا تامل ویژه منظورتان است، متاسفانه کسی در ارسالی شما یا بنده یا دیگری تامل ِ فوق برنامه نخواهد کرد، چون دریایی از شاعران نامدار و پرآوازه و شهره وجود دارد که هنوز مخاطب دیوان آنها را نخوانده.اگر قرار باشد بر روی تاملِ ویژه سرمایه گذاری کند به سراغ آن شاعران خواهد رفت عزیز.
      اگر شاعرید ، وظیفه دارید حرفتان را در فرمتی ارائه کنید که لااقل دیگر شاعران آنرا بفهمند و به لایه های زیرین آن، اگر وجود داشته باشد، برسند.
      مکنونات شما آن موقعی ارزش خواندن پیدا میکند که بتوانید آنرا به صورت گفتار یا نوشتار به طرف مقابلتان تفهیم کنید در غیر این صورت امید نداشته باشید کسی بر روی آن ارزشگذاری کند.
      ارسالی قبلیتان در باب مفهوم یک سر و گردن از ارسالی جدیدتان بالاتر بود. البته حسن این ارسالی نیز در چهارپاره و موزون و مقفی بودنش بود
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۰۴
      سلام پاسخی در زیر نگاشتم امید که خیری درو باشد
      ارسال پاسخ
      سید هادی محمدی
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۱۶
      श्रूयतां वंशीगलाद्वंशीकथा

      कथ्यमाना विप्रयोगानां व्यथा ।


      वंशिकारण्याद्यतो मां लूनवान्

      सर्वलोकः कण्ठतो मे दूनवान्।


      तद्वियोगैश्छिन्नभिन्नं मन्मनः

      स्याद् ,यथोद्वेगं ब्रवीत्वेतज्जनः।


      येन केनापि स्वमूलाद्भ्रश्यते

      तेनभूयो योगमार्गोऽन्विष्यते।


      सर्वलोकाग्रे मया हाहाकृतम्

      दुःखितैरानन्दितैःसर्वैश्श्रुतम्।


      स्वप्रमाणैर्मित्रतां याताः समे

      मानसं मर्मालभन्तेमे न मे ।


      मद्रहस्यं मद्विलापे संस्फुटम्

      किन्त्वशक्तं कर्णयोरक्ष्णोर्युगम्।


      देहतो देही न दूरस्थः,परम्

      नास्ति मर्यादा स यायाद्दर्शनम्।


      वाचि वेणोर्नास्ति वातोऽग्निर्हितम्

      यस्य नैषोऽग्निर्मुधा तज्जीवितम्॥
      زهرا آهن(ملکبانوی سیب)
      زهرا آهن(ملکبانوی سیب)
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۲۸
      هر که این آتش ندارد نیست باد
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۴۱
      سلام بر جناب محمدی گرانقدر
      متشکرم که تشریف آوردید
      فاصله زبانی امان خیلی زیاد است ولی امیدوارم دلهایمان به هم نزدیک باشد

      من به لبخندی از تو خرسندم
      مهر تو ای مه آرزومندم
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۳۷
      سلام جناب سیاوش آزاد گرامی خندانک
      تو را بخدا با زبانی که با آن حرف میزنید شعر بسرایید یا بنویسید، این مسئله خیلی مهم بهترست که رعایت شود،
      اینگونه زبان شعری برای قرن پنجم،ششم میباشد، بنظرم مخاطب حق دارد که ارتباط درست و خوبی برقرار نکند. شرمنده بابت صراحت کلام🙏
      دوستانه و دلسوزانه عرض کردم. به قول معروف: فرزند زمانه خویش باشید. با ارزوی موفقیت برای شما، سبز باشید خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۲۸
      سلام متشکر پاسختان در ادامه آمده است
      ارسال پاسخ
      امين آزادبخت
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۲۷
      با سلام.
      پیرامون این اثر،آنچنان که در مصرع چهارم از خلیل صحبت می کند یک پرش به اسطوره را می توان در تفسیر رقصان مصرع نخست داشت .این یک سرنخ است برای امکان معنوی به شعر و چیزی که ما قادر به درک و تجربه درونی آن هستیم.ذهن ناگزیراست که به معنا بپردازد.برای من نوعی یک ارتباط بین رقص و ابراهیم را متصور می شود.چنانکه مرا از آن سیر و سلوک خود به ملتی دیگر می خواند.این ارتباط می تواند رقص در دیگر صورتهای زمان آنچنان در هند است منجر شود.حال آن که خلیل در موازی آن است.این خود یک جهان شمولیست و این ارتباط تا اینجا در شعر روشن است .و قابل قبول.
      سیاوش تلاش کرده تا با بهره مندی از اساطیر ادبی خود و احترام به اوزان ادبی و گریز از مصادیق زمانی خود،ارتباط تنگاتنگ اساطیری را در بعد درونی برای خواننده و مخاطب خود باز و همچنین آهنگین کند.اما سوال اینست که آیا مگر می شود بی اندیشه؟مسلما نه.چرا که چرا که اندیشیدن در چارچوبهایِ معناییِ همین اثر هم شده کمک می کند تا یاد بگیریم آنچه شاعر می خواسته پیرامونش حرکت کند را دریابیمو ارزشهای مثبتش را تشخیص دهیم.و به خاطر همین سیاوش با درک درست مخاطب همراه می شود و در مصرع سوم،محور نیندیشیدن را روشن می کند.حال آنکه واژگان دل و آتشکده و رقصان و خلیل و اندیشه و...به درستی معنایشان در مفهوم شاعر به کار نشسته اند و می توان از این بابت تفسیر به غیر آن برداشت نکرد.که زحمت آفرین و کاری سخت و بیهوده باشد.

      آیا نمی شد در دو بیت نخست آسمانِ درون را دریافت؟شاید نمی شد....همینست که صاحب اثر می کوشد دوباره بر طبلِ معنا بکوبد و در دو بیت بعدی باز به پرداختِ محتواییِ آنچه می خواسته بپردازد.این درون اما چگونه است؟آیا قدرت ماورایی دارد؟پاسخش را هنوز درنیافته ایم که شاعر به شرحِ درون خود می پردازد و می تازد و انتقاد می کند که نبضش کند می زند.پرداختهایِ زیبایِ این دو بیت در بکارگیری آرایه های ادبی به نظر می رسد برای خواننده قانع کننده باشد.

      پیرامون دوبیت سوم شاعر خود پرداختِ تفسیری ذیل نظرات بزرگان انجام داده که خود مشهود و زیبا می باشد.

      در دو بیت چهارم شاعر اینگونه آغاز می کند وقتی انسان به درون خود باز می گردد می بیند ازآنچه می پنداشته پوچتر است.هیچ تر است.اما چگونه؟چطور شد که به اینجا رسید....چطور شد که جمله اعضایِ او در این حالت فرمانبردارش نبودند(شد جمله ی اعضایم در خوابگه اعدام)و از این شرایط و خاصه این آشوبّ درونی گیج گشت؟از آن روشنگری که موبد برایشان انجام داد آنهم نه تمامِ آنچه موبد می دانست...تمامِ آنچه شاعر می توانست....مشتی.فقط مشتی.!

      با این تفاسیر فکر نمی کنم برای دوبیت آخر،خطی برای نوشتن باشد چرا که به نظر می رسد راه باز است و مقصود روشن.رقص نخست و آخر از زیباییهایِ ناپوشیده و پوشیده ی این اثر است و دوست دارم مخاطب هجرت پیوندش را دریابد.نیز هم اسطوره خلیل در دو بیت نخست با موبد امروز در دو بیت پایانی....

      آخر:
      مرگ را نمی شود درک کرد اما می توان یاد گرفت که تسلیم آن شد.

      از نگاه دوستان برای همراهی،
      با سپاسمندی
      خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۲۲
      سلام
      جناب آزادبخت مد ظله العالی
      درود بر شما نیک اندیش دوران که هماره به این بی قواره نظر مرحمت داشتید تاملات نیکنهادتان را مکرر باید مورد تدبر قرار داد و آموخت و گر چه این خرقه ی سبزتان بسی بلندتر از قامت ضعیفه ی نحیفه ی سیاهه ی حقیرست لیک این خود نوعی دستگیری و دعوت به تعالی است کما آنکه در نسک یزدان آمده تعالوا
      قرین عزت و غریق رحمت باشید
      ارسال پاسخ
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۴۴
      اثر به دل نشست.

      البته دوست داشتم پیرامون این بحثی که کهن و امروز را قیاس کرده اند ایضا کاربردش بحثی را باز کنم.مجالم نشد امروز.

      سر فرصت در همین صفحه اگر خدا بخواهد.
      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      امين آزادبخت
      پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۰۹
      هدف از سرایش شعر چیست؟
      پاسخ این سوال آنقدر طولانی و شیرین است که می توان پیرامونش روزها نشست و گفتگو کرد.از انتقال پیامی مهم به زبانی نظم گونه بگیر تا برگشت به معنا و ...حال اینکه این انتقال چگونه صورت بگیرد به شاعر بستگی دارد و اینکه این انتقال چقدر توانمند بوده است به دور نبودنش از قواعد و اینکه چقدر خریدار داشته است به مخاطبش و خوانش اثر.
      جالب است که هر ایرانی با خوانش حافظ و سعدی و مولانا و دیگر بزرگان به وجد می آید اما خاصا نباید مثل آنها بسراید.این خودش در نوع خودش خاص و حیرت انگیز است.پس ما چه کاری باید انجام دهیم؟البته منکر این نمی شوم که جامعه از این مقوله فاصله گرفته است و دیگر دوست ندارد اینچنین اشعاری سروده شوند.
      برای هر جامعه ای پاسداشت سنتهای نیک و پسندیده یک امتیاز محسوب می شود که دولتمردان آن جامعه مسئول مستقیم و حداکثری این پاسداشتند چرا که قدرت(رسانه و ...)دست آنهاست.هر سنتی یک واقعیت معنوی را بیان می کند که انطباقی نزدیک با طبیعتش دارد.بر کسی پوشیده نیست که سعدی یا حافظ یا مولانا(از این پس بزرگان شعر فارسی را پدر می نامم)یک اسطوره بوده اند.یک اسطوره شعر.و آنها کمک می کنند به روان ما که بدون ترس بدون احساس اشتباه در سرایش شعر به طریقشان شرکت کنیم.و به نظر می رسد این اشعار بزرگ همواره به نوعی از این پویش حمایت می کنند.حمایت می کنند که ما هم به مانند آنها شکارگر شعر ناب باشیم و مانند یک دوست یک خداوندگار راهنمای ما باشند.هنگامی که شعری سروده می شود قسمتی از وجود یک نفر،قسمتی از احساسش برای هدفی قربانی می شود پس تسکین دادن شاعر برای آنچه که کاری بزرگ محسوب می شود آنچه که راه پدر را نشان می دهد از طریق یک آیین(که همین نظرات دوستان منظورم است )یک حداقل است.شاعر با اشتیاق درون خود را اهدا می کند با این دریافت که که زندگی اش فراتر از هویت جسمی اوست و از طریق همین شعر است که بازگشت به معنا را رقم می زند.و این بازگشت به مخاطب پیوند می خورد.
      ببینید ما از همان دوران کودکی که به عنوان یک نوزاد به دنیا می آییم وارد دنیایی از نظم و اطاعت می شویم و به دیگران وابسته ایم.همه ی اینها را باید پشت سر بگذاریم تا به بلوغ برسیم.و البته نه با وابستگی بلکه با اقتداری مبتنی بر مسئولیت شخصی زندگی کنیم اگر نتوانیم از این مرحله عبور کنیم مبنای روان رنجوری را در خود داریم.سپس هنگامی که دنیای خود را به دست آوردیم باید آن را واگذار کنیم.و مرگ.مرگ فراغت نهایی است.و شاعر به نظر می رسد وظیفه داردبه اندازه ای که می تواند باید به مخاطبش در ترغیبش به معناگرایی و دوری گزینی از مفاهیم ظاهری کمک کند.حال اینکه ما میلیونها نفر شعر دوست داریم که ممکن است میلیونها سلیقه منحصر به فرد داشته باشند.
      باید به شعر "بله" گفت.و آن را همانگونه که هست باشکوه دید.زیرا یقینا این چیزیست که پدر خواسته است.البته من هیچ وقت منظورم به عنوان نتیجه نهایی این نیست که نباید برای شکل گیری هر گونه قواعدی که مربوط به این حیطه هست تلاش کردیا هر چیزی که به تلاش مربوط می شود.تایید دشوار است.مخاطبان شعری همیشه با شرط و شروط تایید می کنند.من شعر را تایید می کنم اگر نظام مند باشد.یا من شعر را تایید می کنم اگر به روز باشد.من شعر را تایید می کنم اگر هدفمند باشد و یا ....مشروط به آنکه همانگونه باشد که فلانی یا فلان استاد گفته باشد.اما نکته اینست که تایید شعر بدان گونه که هست دشوار است،و این چیزیست که پدر آن را صحبت می کند.بی شمار مثال هست.مشارکت در عجیبترین شعر یعنی عمل به این گفته است که شعر را زیسته ایم.و البته اضافه می کنم نیکمند اینست که با شهامت و شرافت به شیوه ای که درست است در شعر شاعر مشارکت کرد.نه از روی کینه شخصی،یا نومیدی یا انتقام جویی یا منیت و از این دست.مثالی را عرض کنم:یک روز در محضر یک استاد آواز بودیم.صدایی واقعا حیرت انگیز و زیبا داشت.قبل از اینکه هنرنمایی کنند مایی که مشتاق شنیدنش بودیم خواندیم.از زشت ترین صداها بگیر تا آوازهایی که لااقل گوش خراش نبودند مورد تایید و تعریفشان قرار گرفت و گفت مثلا تو بی خش می خوانی.تو بم می خوانی تو فلان و فلان خصلت خوب در صدایت هست.
      البته افراد زیادی هستند که رسالتی عظیم در این حوزه دارند و در همین سایت همواره تلاش می کنند و من بعضا دیده ام مورد تمسخر دیگر اعضا قرار گرفته اند.
      حوزه ی کاری و حوزه ی معنایی شاعر،قلمرو امر متعال پدر نیست.اما مشهود است تا از حوزه ی معنایی شاعر خارج می شویم وارد حوزه ی تقابل ها می شویم.کهنه و نو.قدیمی و جدید.نو و کلاسیک.کهن و معاصر.سپید و نیمایی.و یا همینطور بگیر برو تا آخر.انتها ندارد.و این یعنی هر چیزی در حوزه زمان دوگانه است.به نظر می رسد پیش پدر ،هر شعری زیباست و درست است.و هنرمندانه است.اما به ما که می رسد سوا می کنیم.فیلتر می کنیم و مانند اینها.
      یکی از چالشهای بزرگ در این حوزه تایید شعریست که در ذهن ما ناپسندترین است.(البته شاعر نپندارد که مقصود این اثر ناب است.من این اثر را دوست دارم)نمی شود گفت که تناقضها نباید باشند و اصلا در شعر یکی از آرایه های ادبی همین تناقض است.چطور است در دل یک شعر هست اما بین دو شعر نیست؟آیا تا کنون به ظرفیت ها اندیشیده اید؟مخصوص اینکه ظرفیت خودمان؟
      بحث برای گفتن و ادامه آن زیاد است.که نه طاقت خواننده است برای خواندن نه نگارنده برای نگارش.اما دوست داشتم پایان این گفتگو به اینجا ختم شود که چقدر خوب است تحمیل نکنیم.
      چقدر خوب است که بد و خوب نکنیم.
      چقدر خوب است کسی را دلخور نکنیم.
      و خدایا پناه به تو....الله اعلم.




      با سپاسمندی
      خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      چهارشنبه ۱ تير ۱۴۰۱ ۰۰:۲۳
      سلام متشکر از الطاف مضاعفه تان نکات گرانقدرتان نقشه راه خواهد بود ان شاء الله زنده باشید
      ارسال پاسخ
      سید علی کهنگی (واسع)
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۴۶
      عرض سلام و ادب خدمت شما شاعر نکته سنج و منتقد توانا،راستش صبح تا حالا چندین بار این شعر شما را خوانده ام و در حالتی عجیب هستم،با شناختی که از شما دارم ،شما به تمام زوایای شعری و زبان امروزی و اطلاعات عمومی خیلی بیشتر از این حقیر تسلط دارید،ولی این شعر را که خواندم آدم به یاد شعرهای قرن سه و چهار در زمان رودکی می افته،با زبانی سخت و لغاتی سخت،مثل،ناسخته،بدم خیره،یاخته ای،موبد،اندر،و بنهفته،حالا یا تفنن اینگونه سرودید یا شعر از شعرهای ابتدایی هست که شروع کردید به سرودن،چند تا ایراد معنایی هم به نظرم آمد که خدمتتان عرض می کنم،در بدن هر آدم یک دل بیشتر وجود ندارد و با وجود اینکه آتشکده خود نمی تواند حرکت کند یا حمله کند،چطور به لشکر دل شما حمله کرده؟تازه آتشکده خودش محل عبادت ادیان دیگران است چطور گفته من خلیلم،منظورتان از طور یم را نفهمیدم،طور را که همان کوه طور هست ،یعنی از کوه دریا یه برق امیدی لرزان آمد،حالا چرا لرزان،برق امید که همیشه موجب شادی و خوشحالی هست.دل بیمار صحیح است یا منظورتان همان بی مار می باشد؟قسمت چهارم را که اصلا متوجه نشدم،احتمالا به خاطر بی سوادی بنده هست که عفو بفرمایید،پیکر می پرور را هم متوجه نشدم،چطور جسدی را که در دخمه می گذارند تبدیل به می یا سرکه می شود،بیتهایی هستند که اشاره می کند به این نکته که از خاک من سبو می سازند،یا تاک می روید از خاک من،ولی مستقیم کسی اشاره نکرده که پیکر من تبدیل به می می شود،صائب می فرماید،یا سبو یا خم می یا قدح باده کنند،یک کف خاک ازین میکده ضایع نشود،یه شعری هم بنده چندین سال پیش شعری گفتم به این مضمون،هر که مرد از اهل دل جای دگر گل می کند،باده نوشی خاک چون گردد گلش مینا شود،با سپاس از لطف شما،انشالله بنده را عفو بفرمایید اگر ایرادم نابه جاست،و اون هم به خاطر بی سوادی بنده هست،قافیه ی هجران و جوشان را هم توجه ایی بفرمایید
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۱۳
      سلام بر جناب کهنگی مطالبی را در زیر نگاشتم نکات دیگری اگر مدنظر شریف است بفرمایید سپاس از حضورتان زنده باشید
      ارسال پاسخ
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۱۰
      درود آقای واسع گرامی خندانک
      قافیه (هجران) و (جوشان) چه مشکلی داره؟
      ارسال پاسخ
      سارا (س.سکوت)
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۴۴
      درود بر جناب آزاد
      زیبا بود قلمتان
      موید باشید وتندرست خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۳۱
      سلام متشکرم در پناه یزدان بی مانند مانا باشید
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۱۱
      جناب واسع با عرض سلام و تشکر از الطاف حضرتعالی و سپاس ازین که به منزل فقرا قدم نهادید
      انکسار نفس می فرمایید
      شعر امروز را به واقع چندان آشنا نیستم و در سده های پیش بل هزاره پیش تنفس میکنم این اثر را سوم یا چهارم خرداد امسال به قلم آوردم
      لشکری از دل نه، لشکری که به دل متعلق است دل یکی است مثل لشکر ایران یا لشکر توران
      در وادی خیال انتظار تطابق عینی وقایع نسبت به واقع را نباید داشت بنابرین اشکالی ندارد آتشکده ای چون جنگجویی حمله ور شود همچنین می توان آتشکده را مجازا همان موبد گرفت
      خلیل حالت استعاره ای دارد چنانچه ابراهیم بت ها را در هم می کوبید من نیز دل را در هم می کوبم
      طور هم اشاره به آن کوه و هم اشاره به تور
      چون اشاره به داستان حضرت موسی شده است بی مار را جدا نوشتم تا تناسب یابد با عصای حضرت که مار می شد
      بارقه امید نه چون فضای امید نیست در لغتنامه آمده چیزی که درخشنده باشد و مجازاً بمعنی روشنی و درخشندگی
      آتش کنار در آمده است بارقه ای ازو که لرزانست از جانب موبد به داخل لشکر دل وارد می شود بارقه و لرزان را آوردم برای تصغیر
      پیکر می پرور دو معنا دارد پیکر که می را می پروراند یا پیکری که او را می پرورانده است
      قافیه انتهایی فکر کنم ایطای خفی باشد
      فاطمه گودرزی
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۲۱
      درود بر جناب سیاوش آزاد
      شعرتان زیبا بود ولی سخت .که البته این زبان سیاوش است که ذهن را به چالش میکشد و زبان شعرش ،که برای فهمش باید ده خدا را از آموخت و تا قرنی عقب تر قدم زد شاید بتوان کلمات عمیقش را یافت،که این نیز خود عالمی دارد . درود بر شما .
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۵۳
      سلام گفت همدلی از همزبانی بهتر است
      در خاطرم هست که شما سپیدی سرودید و هر چه کوشیدم ملتفت نشدم و شما نیز سخن از فهم اثر این کمترین به میان آوردید کمی تلاش کردم از قرون ماضیه(شاید شش یا هفت) پیش آیم نشد و کنون سر از قرن سه و چهار در آوردم شما نیز اگر تلاش بفرمایید به گذشته قدم نهید شاید سر از آینده در آورید
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۵۳
      سلام بزرگوار
      دلنشین
      بسیارز یبا
      هزاران درودبرشما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۵۴
      سلام تشکر زنده باشید
      ارسال پاسخ
      روح اله سلیمی ناحیه
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۴۸
      درود جناب ازاد
      احتمالا جزء افراد معدود خواهان این رقم اشعار باشم
      گرچه از واژه های قدیم استفاده کردن را خیلی ها نمی پسندند
      اما هیچ واژه ای نمی تواند جایگزین واقعی داشته باشد
      مترادف و نزدیک به معنا چرا
      اما این اشعار ارتباطی با باستان است
      خوب است
      در چند مصرع اما کمی ضعف
      بی زحمت خلاصه وار مفهوم را بنویسید
      دلیل این شعر استفاده از این شخصیت ها و جمع بندی و خروجی مفهوم
      موبدان اگر اشتباه نکنم مغان مغ زرتشت بودند و خلیل نبی با بت پرستان و موسی و طور نمرود و فرعون همشونو دعوت کردی
      من منظورتان انسان در گذر تاریخ بود
      نتوانستم خوب درک کنم
      برا همین زحمت توضیح ساده گردن شماست
      موفق باشید
      🌹🌹🌹🌹🌺
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۲۷
      سلام متشکر از حضور شریفتان
      به نظرم شرح اثر را آن وقت از نگارنده بخواهید که آب ها از آسیاب افتاده اکنون منتظر قدوم دوستان هستم و طالب شنیدن نقد و نظرات و برداشت هایشان و اینکه از لابلای بحث ها زوایای تاریک اثر برای این کمترین روشن گردد
      بنابرین فارغ از اینکه بنده چه مقصودی در روان تاریک خویش داشتم خود در اثر متامل شوید و بیان فرمایید این اثر در مرآت وجودتان چگونه نمود یافته است
      مثلا فرمودید انسان در گذر تاریخ حقیر شاید بدین نکته درین اثر نیندیشیده بودم و حال ازین زاویه نیز میتوانم نظاره گر سیاهه خویش باشم
      ارسال پاسخ
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۵۰
      بله
      هر موقع شما صلاح دانستید همان وقت درست است
      و اینکه از نظر من
      شعر از از نظر نویسند که اکنون در جایگاهی از دانش و تاریه و مذهب قرار دارد
      نگرشی به مذهب داشته که چگونه در گذر زمان انسان بارها و بارها لشگری از خوب و بد را که ریشه در دل و افکار دارد گرداورده و جنگی در بین خیر و شر بوده
      مرا از اتشی که زدند نجات دادند مرا از طور نوا دادند مرا در مقابل نمرودها و فرعونها نجات دادند مرا از اتشکده و بت خانه ها
      از ستایش مهر و ماه و ستاره ها در پیچ و خم زمان ها بیرون کشیدندو بارها رهایی و عروج را بریده شدن و خروج را تجربه کرده ام هر انجایی که یادم دادند باید به اصل و عمق دل وصل شوم و ....
      و این خیرو نیکی است که هنوز هست در مقابل پلیدی و بدیها
      این برداشت من است
      هر چند من میدانم در برداشت ودرک ضعف دارم
      منتظر پاسخ شما هم هستم سیاوش اتش
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۴۸
      سپاس که درخواست مرا اجابت فرمودید و مرا میهمان اندیشه های خویش نمودید بمانید و باز سخن برانید
      مثل درخت تازه‌نشانده جوان بمان
      دور از هجوم و حمله باد خزان بمان
      روح اله سلیمی ناحیه
      پنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۴۰
      طاعت امر بود جناب ازادبا تمام احتیاط و دقت هستم تا دوباره رنجیده و قهر نکنید خخخ
      البته اینجا از ای و هواش اینجوریه
      هر وقت سخن و نظری کمی خلاف میل بزرگی شد وجودش از ما دریغ شد
      در بحث و نظرات باید بشدت فرمالیته باشی تا زود قهر نکننذ
      عین بچه های مهد کودکیم ما جماعت شعر
      کافیه اندکی در نظرات تفاهم نباشد
      زود تقابل و خیلی زود قهر
      جناب ازاد خود شما هم هستیدا یوقت فک نکنید فقط من سلیمی اینجوری زود رنج و قهرییم 😂😂😂

      وجود شما ارزشمند است حتی در جبهمه مقابل 🌹🌹🌹🌹
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۰۰
      سلام بنده آبدیده تر و پوست کلفت تر از این حرف ها هستم شما تمایل به تداوم بحث نداشتید و مرا به سکوت فراخواندید و الا تا صبح بر سر و کله هم خواهیم کوفت و خواهید دید با انتشار اثرتان اولین نفر که حاضری خواهد زد منم
      در مورد اثر نیز سخنی باشد در خدمتم متن اخیرتان را چندین بار خواندم احساس می کنم از زاویه ای نگرستید که من نگاه نکرده بودم
      ارسال پاسخ
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۱۵
      اتفاقا منظورم از بحث اخیر نبود جناب ازاد عزیز
      تجربه سه ماه قبل بود
      عدم تمایل بنده به بحث فقط و فقط بخاطر دیگر عزیزان بود
      چون برداشت ها منفی شده بود
      و احساس می کردند من در جدال تعصب هستم
      ولی نه بخدا من خیلی علاقه دارم دانسته های ضعیف هم را با راه و نمادهایی فزونی بخشیم
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۱۸
      امید که زاویه دید بنده هم مورد پسندتان باشد من واقعا دوست داشتم از دلیل و عللی که باعث شد این شعر را اینگونه رقم بزنید
      بدانم و امیدوارم در فرصتی مناسب پاسخی دهید
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۵۹
      سه ماه قبل نمی دانم دقیق مقصودتان کدام اتفاق است اگر مقصود غیبت اخیر است دلیل اصلی شروعش چیز دیگری بود و در ادامه مشغول مطالعه شعر که متعلق به قرون ابتدایی بود شدم و احساس کردم اگر وارد سایت های ادبی شوم ازان مطالعه باز می مانم و چون طبع آدمی تاثیرپذیرست این اثر ازان ادبیات کهن تاثیر پذیرفته است
      شیما جریده
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۲:۳۴
      سلام بر سیاوش جان آزاد
      زیبا بود شعرتون
      منو یاد شعرای شاهنامه که تو ادبیاتمون هست انداخت
      انقد که پر نکتن
      من بالاخره یه روز ، یه جایی قول یه شعر به زبان امروزی رو از شما میگیرم
      شاد باشین 🤍
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۲۷
      سلام
      متشکر از حضور منورانه تان
      درود بر استاد فردوسی بله درین اثر متاثر از ایشانم روح استاد متعالی باد
      پر نکته که فرمودید اگر مقصود شاهنامه است صحیح است ولی اگر مقصود این سیاهه روسیاه است از خدا خواهم چنین باشد
      در مورد قول فرمود :قول دادن کار ما بی خبران از فردا نیست
      موفق باشید
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۳۶
      برخی آثار حقیر به فضای معاصر نزدیک ترند

      هوا سرد است و من از پشت شیشه
      ببینم سایه ای را زیر باران

      گرفتم چتر را در دست و رفتم
      ولی او را ندیدم در خیابان
      ارسال پاسخ
      شیما جریده
      شیما جریده
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۲۲
      قول دادن دیگه ورد زبونه و فراموش کردنش زمان بر
      وگرنه شما همون سعی کنید بخونیدش
      بله ، پرنکته و سخت
      که نمیشه به راحتی باهاش ارتباط گرفت
      از شما به زبان امروزی هم خوندم
      ولی مدت زیادیه که فقط شعرای کهن میگید
      به هرحال من ارادت دارم خدمتتون و پای شعراتون میام
      که اگه زبان امروزی باشه ، راحت تر میشه ارتباط گرفت و لذت و برد 🤍
      حسن  مصطفایی دهنوی
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۷:۱۴
      سلام و درود
      بسیار زیبا است
      سربلند و پاینده باشید
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۴۲
      سلام متشکر روح پدر شاد
      ارسال پاسخ
      الناز حاجیان (مهربانی)
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۲۸
      سلام استادنیک اندیش جناب آزاد
      متاسفانه من یادِهیچ گونه شعری ازشاعران بزرگ نیافتادم باچنین بارخوانش
      شایدمن درشناخت شاعران وشعرخوانی کم بی دقت وبیسوادم
      امااین شعربرایم بسیارتصویرسازی داشت که باعث شدبارهابخوانم وازشماتشکرکنم بخاطراشتراک گذاشتنش
      من اکثرابااشعارفیلم توذهنم درست میکنم
      خداروشکربادقت خواندم ولذت بردم
      استادآزادبزرگ من شعری وکه نوشتیدباتصویرِپروفایلتون یکی دونستم
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۴۰
      سلام بر خانم حاجیان
      سپاس وافره بر درگاه قادر متعال که مجال مصاحبت با نیک اندیشان را درین محفل معزز ارزانی فرمود و شکر نعمای او را نتوان به جا آورد
      اگر توانسته باشم که کلامی به قلم آورم که مشابه بزرگان نباشد اعنی تقلید نباشد که کلاه خویش را باید به آسمانها فکنم و امید که نائل آیم
      متشکر که قدم رنجه فرمودید قرین عزت بمانید
      ارسال پاسخ
      مینا فتحی (آفاق)
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۰۳
      درود بر جناب سیاوش خان آزاد
      و اشعار خاص شان

      دست مربزاد عزیز
      بسرائید ب مهر

      خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۱۸
      سلام و سپاس از همراهیتان
      پرفروغ و در سرور باشید
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۰۳
      سلام بر آقای عزیزیان
      فوق متامل را متوقع نیستم شاید بیش تر مقصود آن بود که اثر را بخوانند و پس از آن برداشت خویش را بیان فرمایند گر چه اگر درودی بفرستند و یا در صفحه حقیر تشریف آورند و سخن نگویند نیز موجب خرسندی است
      شاعران کوچک جای شاعران بزرگ را تنگ نمی کنند خاطرم هست پیچک های کوچکی را گاه می چیدیم و گر چه چون گل های پر نکهت نبودند لیک نکبت نیز نبود و رائحه ای داشت که قاعدتا آن گلهای سترگ نداشتند حال چرا نسخه پیچک کوچک را در هم بپیچیم ضمن اینکه این حرف شما شاید همان حرف نوجویان باشد که وقتی حافظ و سعدی هستند چرا کسی درین عصر کهن بسراید
      مخاطب کهن دوست که جنس اصل را رها نمی کند هر چه کهن سرودید را در منقل بریزید
      دو نگاه فکر کنم باشد یک آنکه در فکر انتقال مفهومی به مخاطب باشد درین نگاه اصالت با شاعر است او می خواهد خویش را به دیگران عرضه کند و گرچه در ظاهر بنظر می رسد مخاطب محور است لیک به نگاه ادق مخاطب قربانی حدیث نفس او است
      نگاه ثانی آنست که شاعر قصد دارد اثر خویش را در مرآت مخاطب ببیند و نیز می خواهد مرآتی بسازد که مخاطب، خود را درو ببیند همان جلا و استجلا درین حال مهم نیست شاعر چه در نهاد و نهانش داشته است چون اکنون او خود پیاده ای بیش نیست و پس از نشر ، شعر دیگر ملک مشاعست
      درین نگاه حتی تلاش مخاطب برای درک نهان شاعر مطلوب او نیست(مطلوب به معنای آنچه شاعر در طلبش بوده و الا درجه ای از مطلوبیت به معنای چیز خوشایند را دارد)
      سید علی کهنگی (واسع)
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۱۳
      در مورد توضیحی که آقای عزیزیان فرمودند می خواستم مطلبی عرض کنم،خاطرم هست ده بیست سال پیش که خدمت استاد آشفته شهرضائی میرفتیم،(ایشان از شعرای بنام و معروف استان اصفهان بودند که معرف حضور تمام هنرمندان موسیقی و ادبیات می باشند)ایشان موقع نقد اشعار می فرمودند که شعر باید خودش گویای موضوع باشد و احتیاجی به توضیحی نداشته باشد،نباید شعر به گونه ایی باشد که شاعر دنبال شعرش راه بیفتد و برای همه منظورش را تو ضیح بدهد،با عرض ارادت خدمت شما و آقای عزیزیان بزرگوار
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۲۸
      سلام و تشکر از بیانات سرور معظم له
      با کمال احترام به جناب آشفته، حضرتعالی و سایر اعزه
      این سخن در مورد برخی از سبک های سخن صحیح است نه همه و الا اگر حرف ایشان مطلق باشد کثیری از بزرگان نیز زیر سوال می روند این شما و این مثنوی مرحوم مولانا قدس سره یا اشعار بیدل یا نظامی یا...
      گاه شعر را اگر جن و ملک و جمیع خلایق نیز جمع شوند نباید بتوانند به درکش نائل آیند
      البته مقصود حقیر این ضعیفه های عجوزه ای که حقیر نگاشتم نیست مقصودم کلی است
      ارسال پاسخ
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۱۲
      در ودی مجدد
      در مورد نظری که جناب کهنگی گذاشتند شعر باید خود گویای حقیقت موضوع باشد صدرصد درست
      اما
      شعری که بتواند حقیقت را بیان کند شعری دیگر است
      حقیقت در نظر هر شخصی جداست شعر چگونه می تواند برای هر شخصی حقیقت را برساند
      اینجا باید از شعر در گذرید از نظر عام
      شعری باید بسیار معناگرا و عارف تا حقیقت را بیان کند
      ما هنوز در شعر مثل خیلی چیزهای بیشترین درکمان همان درک نکردنمان است (فهمیدم که هیچ نمی دانم )
      🌹🌹🌹
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۳۲
      آیا مقصودتان این است که چون انسان های عامی هر یک از حقیقت درکی دارند و همان را حقیقت می دانند پس شعری که بتواند حقیقت را بنماید دور از دسترس است اینجاست که همانطور که حقیقت چنان ژرفنا دارد که هر کسی گوشه ای ازان را دید همان را اخذ می کند شعر نیز لازمست ژرفنا بیابد و چنان عمیق و پیچیده شود که هر کسی بتواند با آن همان سلوکی بکند که با حقیقت نمود ؟
      روح اله سلیمی ناحیه
      روح اله سلیمی ناحیه
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۰۰:۴۹
      انسانهای عامی نه عام انسانها همه انسانها
      هیچ کس نمی تواند بگوید حقیقت را اگاه است
      بله شعر نیز باید چنان عمیق باشد اما پیچیده نه
      عمیق خیلی فرق دارد با پیچیدگی
      المیرا قربانی
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۰۳
      جناب اقای سیاوش آزاد بزرگوار که در خدمت ایشان قبلا بوده ام با آرزوی موفقیت برای شما
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۳۴

      سلام متشکر از حضور شما ترجمه یکی از آثارم را در اوایلی که آمده بودم انجام فرمودید و مشوقی بود برای تداوم مسیر بنظرتان پیشرفت ملموس است؟
      ارسال پاسخ
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۱۲
      سلام آقای آزاد گرامی خندانک
      آتش به کنار در من ماندم و نبضی کند
      رگ های مرا اره می کرد و بدم خیره
      خندانک خندانک خندانک
      درود و آفرین بر شما خندانک
      زنده باشید خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۳۶
      سلام تشریف فرمایی شما را به سرای فقیرانه خیر مقدم گویم
      امان از آتشی که کنار در بود
      در پناه حی قیوم زنده باشید
      ارسال پاسخ
      محمد علی رضاپور
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۱۶
      سلام و درود
      جناب سیاوش
      در این کهن سرایی ها
      دگر از دست رفت
      البته هنوز راه نجاتی
      باقی مانده.
      به 115 بخش ادبی باید زنگ زد.
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۳۷
      سلام دران محفل بودم و شما به این محفل آمدید
      دو موردش فکر کنم معاصر باشد
      یک عمیق دل البته نمی دانم قدما جای صفت و موصوف را عوض می کردند یا نه
      فرمود
      گم بود در عمیق زمین شانه ی بهار
      بی تو ولی زمینه ی پیدا شدن نداشت

      دو ) یاخته به معنای سلول

      متاسفانه کار من از طبیب ادب گذشته است موبد از خدا بی خبر با مشتی آخرین یاخته مرا نیز از کار انداخت و اکنون در دخمه ای ترشیده و سرکه شدم شاید روزی شراب شدم و عقل و اندیشه ام بازگردد
      ارسال پاسخ
      محمد قنبرپور(مازیار)
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۳۳
      سلام جناب آزاد خیلی خوشحال دوباره میبینمت
      دلتنگ رویت بودم اما در مورد این شعر باید بگم:
      جل الخالق
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۲۴
      سلام بر جناب قنبرپور
      اوایل پنجره ای سبزی گشودید و امیدوار شدم نقدهای تند و تیزی را از شما شاهد خواهم بود و لیک دولت مستعجل بود باری سپاس از حضور و آیا اجمال را تفصیل نمی دهید و شگفتی های اثر برایتان را تشریح نمی فرمایید؟
      نصیب من بود آیا ز فضل و دانش تو
      جلی و خالق و دیگر چه هیچ جل الخالق
      ارسال پاسخ
      زهرا آهن(ملکبانوی سیب)
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۴۱
      درود بر شما جناب سیاوش آزاد

      گزینش نام شعر بسیار زیبا بود، به شخصه سروده‌هایی که پیوندی با شخص شاعر دارد برایم معنای بیشتری دارند.
      در باب محتوا هم باید بگویم تعابیر زیبایی دارا بود گرچه که روی‌گردانی شما از زبان گفتار فعلی کمی به مذاق من خوشایند نیست. ولی به طور کلی زیبا سروده‌اید

      پایدار باشید خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۱۱
      سلام متشکر که مرا مفتخر به حضور انور نمودید
      سپاسمند الطافتان هستم
      زبان را چگونه هزار و صد سال پیش آورم؟
      در همان بافت کهن این اثر خلاقیت و نوآوری ای داشت یا کلیشه ای بود؟ چون گویا خوانده بودم اثر، کهن باشد اشکالی ندارد ولی سعی باید کرد کهنه نباشد یعنی آنچه دیگران گفته اند را تکرار نکنیم
      شما فکر کنم معتقدید زبان نیز نباید کهن باشد ؟
      ارسال پاسخ
      زهرا آهن(ملکبانوی سیب)
      زهرا آهن(ملکبانوی سیب)
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۰۴
      درودی دیگر بار
      بله در اینکه در این سروده نوآوری شده بود در به کارگیری اسطوره‌های کهن، تردیدی نیست.
      در مورد زبان شعر هم باورمندم اثر باید به گونه‌ای باشه که بشه دوره‌ی سرودن اون رو تشخیص داد. البته فکر می‌کنم آرکائیسم لزوما گزنده و زشت نیست و بسته به مهارت سراینده میتونه زیبا و دلکش هم باشه اما زیاده‌روی در به کار گیری واژگان کهن در دید من چندان پسندیده نیست.

      ببینید مثلا در جوان‌ترهایی که میشناسم شخصی مثل تتلو محبوبیت داره. راستش اولش این مساله برایم قابل هضم نبود تا اینکه با این هوادارا هم صحبت شدم. نکته مشترکی که همه بهش اشاره داشتن این بود که قابل فهم حرف میزنه، مسائل و دغدغه های ما رو میگه و...
      درسته که بعضی آثار این شخص از مرز اخلاق و ادب گذشته ولی نکته‌ای که هواداراش میگن جای تامل داره. منظورم اینه که باید بتونیم جاذبه قابل درکی برای مخاطب ایجاد کنیم
      اعراض بیش از حد از زبان گفتار دافعه ایجاد میکنه. به عنوان کسی که به شدت به شعر و ادبیات علاقه دارم گاهی شعر برخی شاعران رو بخاطر افراط در کهنه گرایی ازش میگذرم و حتی تا آخر نمیتونم بخونم که ببینم چی میخواسته بگه، دیگه قطعا کسی که تو فضای ادبی نباشه طاقتش از من نوعی کمتر هم خواهد بود.
      شاید بگید که من برای دل خودم مینویسم ولی به نظرم این پذیرفته نیست چون هنر یه وجه اجتماعی داره و توجه به خواست مخاطب هم باید در کاربرگ هنرمند باشه

      ببخشید که زیاده گویی کردم

      پایدار باشید خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۳۹
      سپاس از نکات ارزنده ای که بیان فرمودید
      سیاوش آزاد
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۲۵
      سلام بزرگی گویا فرمود: من هفتصد سال دیر به دنیا آمدم
      بله او نیز کهن سرا بود
      ولی بنده هزار سال قبل اگر به دنیا آمده بودم در بهشت زبانی ام مستقر بودم تصور اینکه بین مردمی زندگی کنیم که به زبان کهن سخن می گویند هم زیباست ولی درین زمانه به دنیا آمدم و دچار دوگانگی هایی که فرمودید هستم و امید که بتوانیم در گام اول شعر کهن را مصیطر کنیم و در گام دوم زبان کنونی رایج بین مردم را نیز کهن کنیم به امید طلوع آن روز
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۸:۳۷
      معذلک کوشش هایی برای معاصر سرودن داشتم و گویا فایز نشدم مثل

      پروانه ای کنار شمع نشست
      فوت کرد
      آتش گرفت

      یا


      باید گریست
      بر آتشی
      که خاکستر را می بوسد
      ارسال پاسخ
      ابراهیم جلالی نژاد (نژاد)
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۴۰
      سلام
      درود برشما
      سرودید دلنشین، ز زیبا قلم
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۰:۴۹
      سلام متشکر زنده باشید
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۳۸
      سلام و احترام جناب سیاوش عزیز
      بسیار عالی بود
      البته گفتن از زبان شعر و دوری از محتوا کمی ظلم است به اثر ،و باید گفت اثری فوق العاده بود ولی(حالا) زبان امروزی است،(اکنون) شاید بهتر بیاید
      نکته ای کلی من باب شعر عرض می کنم
      هر شعری (با رعایت اصول و قواعد عروض و وزن) لیاقت یک فرصت را دارد ،اینکه الان به شعر خرده بگیریم شاید درست باشد اما مطمئنا تمام موضوع نیست ،،،،بلکه گذر زمان ممکن است همه چیز را بر وفق شعر و یا حتی شاعر پیش ببرد ،
      با تقدیم احترام
      خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۱۸
      سلام متشکر از حضور مطالبی در زیر نوشتم حال می ماند پاسخ دادن به اخوی محترم که نمی دانم چگونه باید محبت هایشان را پاسخ دهم
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۱۵
      سلام متشکر که آمدید و بهره مند نمودید
      در شاهنامه سترگ گاه خطاب چنین است
      بدو گفت شاها ردا بخردا
      بزرگا سترگا گوا موبدا
      در آن مصرع مدنظرتان نیز بنده از همین شیوه سعی کردم تقفی نمایم
      در مساله نو بودن حالا در بافت اثر و نیز خود اشاره کرده بودم که یاخته در معنای سلول نیز جدید است و گویا فرهنگستان معادل یابی نموده است اگر التفات نماییم که این اثری کهن است که در قرن پانزدهم و برای مخاطبان این قرن گفته شده است(سوالی از یکی از دوستان مشابه شما پرسیدم و فحوای پاسخش فکر کنم همین بود) از سویی لغات اینچنین نیست که قابل تفکیک صددرصد به کهن و نو باشند بلکه لغت تولد می یابد سیر و تحول می یابد و روزی احیانا می میرد اگر کسی اثری بگوید در بافت زبانی قرن پنجم حال از واژه ای استفاده کند که در قرن ششم تولد یافته است یا لغت در پنجم تا ششم تحول معنایی یافته است درین فرض نظر شما چیست؟ از طرفی دیگر اگر سره و خالص طلب باشیم مستلزم آنست که فرد مسلط بر تمام لغات فارسی از ابتدا تا الان و تحولات و مرگ و تولدهایشان باشد که لااقل بنده چنین تخصصی ندارم
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۳۹
      سلام مجدد ،
      بنظرم این مورد و این تکنیک را باید با گذشت زمان و پذیرش های مخاطبین و نیز مقبولیت آن ،بررسی کرد
      اگر جذاب باشد روند پذیرش نیز سریعتر خواهد بود و حتی باب استفاده از آن در سخنان و اشعار باز می شود
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۴۶
      سلام متشکر
      رقیه یاوری زاده(ازل)
      يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۵۱
      سلام و عرض ادب

      واقعا زیبا بود

      درودتان باد

      خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۰۰
      سلام متشکرم زنده باشید
      ارسال پاسخ
      سعید نادمی (هزارویک )
      يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۵۳
      درود بر شما ... مثل همیشه عاااالی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۲۸
      سلام متشکر موید و منصور باشید
      ارسال پاسخ
      حمیدرضاسیستانی  تخلص آدم
      سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۴۸
      درودبرشمازیبا سرودید
      ماناوسرافرازباشید
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۴۷
      سلام زنده باشید
      ارسال پاسخ
      آرمان پرناک
      سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۳۴
      سلام و عرض ارادت
      چارپاره ی بسیار زیبایی قلم زدید
      مانا باشید خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۵۱
      سلام بر جناب پرناک عزیز
      اخوی دیروقت آمده اید و اکتفا به زیبا بود کردید و رفتید
      لیک سیاوش را حضور دوستان بای نحو کان هدیتی بس نکوست و متشکر
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      پنجشنبه ۲ تير ۱۴۰۱ ۲۰:۰۸
      سلام و درود فراوان خدمتتان جناب آزاد گرانقدر
      چهار پاره ای زیبا و قوی خواندم از قلم محکم تان
      و برای تان آرزوی سربلندی و پیشرفت در تمامی عرصه های اختیار میکنم درود بر شما خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۰۵
      سلام متشکرم
      پیامتان نیز دیدم و ممنون مدتی از یاران دور بودم زنده باشید
      ارسال پاسخ
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۲۱
      درودتان خندانک

      موفق باشید خندانک خندانک
      سیاوش آزاد
      سیاوش آزاد
      جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۱۶:۳۰
      سلام متشکرم
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0