سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        (( .. ماهِ ایوان - ماهِ کیوان.. ))

        شعری از

        شادان شهرو

        از دفتر بهشتِ نیمایی : نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰ ۰۴:۳۷ شماره ثبت ۱۰۶۲۲۲
          بازدید : ۲۳۴   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        .
        .
        رفته بودم لب ِ بام ...
        تا زیارت بکُنم خالِ سیاهی که به لب دارد مـاه , ..
        و .. هوایی بخورم .

        بر سَر ِ سُـفره ی شب
        همه حاضر بودند اِلا مـاه

        در پِیِ روئیت رویـش حیـران
        کوچه پس کوچه ی شب را گشتم
        پاره اسب و وَشق و پیکان را...
        حوت را...
        میزان را , .. تا به ثُریا گشتم .

        سَر ِ آخر ,  ناچار ...
        مُلتَمس , روی به عقرب کردم
        گفتم ای ماه کجایی به خُدا تب کردم

        نه که از رَشکِ ثُریا , نهان کردی روی
        نکُند لج کردی ...
        نه که چون حاجی خرپول که همسایه ی ماست ...
        سفر ِ حج کردی ...
        تو کجایی به درآ
        نکُند بر سَر ِ راه ِ شیری ...
        گشت ارشاد  گرفتست تورا

        هیچ مُشتاق نخواهد ز تو سرپیچی کرد
        خنده ای از نزدیک
        خنده ای پُر ز ِ نشاط ازلی
        از حیاط بغلی
        همه ی رشته ی گفتار مرا قیچی کرد .

        گرچه از خنده ی مجهول مُکدر گشتم
        لیک چون برگشتم :

        ماه را موی پریشان لب ِ ایوان دیدم
        کُفر را شاهد ایمان دیدم
        رفتن و آمدن جان دیدم
        ناز در نرگس فتان دیدم
        بید را عاشق و لرزان دیدم
        خویش را واله و حیران دیدم

        نفسم , ساز ِ مُخالف می زد
        خوره ای  , دین و دلم را می خورد
        بُهت از پلک ترم می بارید

        گفتم ای لرزه ی بر قامت بید
        گفتم ای فتنه ی در چشم ِ سیا

        حاضرم اینکه به جانم بخرم دردت را
        خوب بُگذاشته ای بر سَر ِ کار ...
        آسمانگردت را .

        گرچه موهای تو دارند رفاقت با باد
        تاکسیدرمی گشتم ...
        تا نگاهم به نگاهت افتاد
        خُشک کردی پا را ...
        دلدارا ...
        مو بپوشان و نلرزان مارا .

        مسند ماه به کیوان باشد
        نه به ایوان باشد

        نکُند رشکِ ثُریا زمینگیرت کرد
        جانِ من
        رَحم بِکُن
        نکُنی نابودم

        دیدمش پاورچین
        رفت دامن برچین
        داخل ِ خانه و در پُشت سر ِ خود در بست
        به صف ِ خاطره هایم پیوست
        خنده ها کرد به این عشق هَوَس آلودم

        گفتم ای ماه نَرو...
        گفتم ای ماه بِمان ...
        گفتم ای ماه بخند ...

        ای که نیلوفرِ مُرادبِ دلِ زارِ منی
        تا به کِی در پِی آزُردن و آزار منی
        دلبری , عارضه ای هست که در خونت هست
        عشق , تاوان ِ دلی هست که مَجنونت هست

        عشق در ذات خود البته قداست دارد
        آتشی نیست که بادش ببرد خاکستر
        با توام ای دلبر
        با تو ای افسونگر
        بعد ازین ...
        بعد از این خواب ندارم دیگر 

        گرچه ای ماه ِ زمینی , .. امشب ...
        از سَر ِ لُطف به من تابیدی .
        گرچه ای ماه ِ زمینی , .. امشب ... 
        به دل ِ ساده ی من خندیدی

        بخدا...
        به خدایی خدا...
        به غریبی غریب الغُربا ...
        روزی از آن لب ِ لعل تو نمک می گیرم
        شده با دوز و کلک می گیرم
        من تقاص ِ دل ِ خود را ز ِ فلک می گیرم

        آمدی از فلکم زار به زیر آوردی
        رفتنت نیست به جُز نامردی
        منتظر می مانم
        میدانم
        منتظر می ماند
        گوش ِ ایـوان به قدمهای تو تا برگردی .
        .
        .
        ....................................................................................

        شادان شهرو : ✍️ فروردین1391/ بروجن.
        دوستی , خاطره ای را برایم تعریف کرد که بعدها آنچه از آن در یادم مانده بود را  بن مایه ی جند منظومه نیمایی قرار دادم.  که به ترتیب شامل نیمایی های زیر می باشند:
        1- ماه ایوان - ماه کیوان
        2- بی تاب
        3- سمفونی طوفان
        4- نکاه مشکوک
        5- رفتم از یاد تو هم
        6- فراموشم نخواهی شُذ
        ........................................................................................................
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰ ۰۸:۳۱
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        موثر و رخوش آهنگ
        موفق باشید خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ۲۳:۰۱
        درود و سپاس بیکران جناب استکی عزیز
        به لطف می نوازید بزرگوار
        مهرتان را سپاس
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۴۰
        درود بر شما جناب شهرو

        بسیار زیبا و استادانه و بدون نقص

        قطعا از مفاخر ادبیات فارسی هستید

        قلمتان نویسا

        خندانک خندانک خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ۲۳:۱۱
        درود جناب محمدی عزیز
        زیبایی در نگاه عیب پوش شماست
        خیلی خوش آمدید بزرگوار
        قطعآ از شاگردان مفاخر ادبیات هستم ، و بدون شک هنوز هم می توان در کلاس مفاخر ادبیات ، از رودکی تا نیما ، درس های زیادی را آموخت و به تجربه نشست و پاس کرد ،

        قلم خوش نقش شما را دوست دارم و سپاسگوی قدم رنجه ی شما نیز هستم خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۵۰
        سلام بر دوست و استاد گرانقدرم

        شادان شهرو

        ای که نیلوفرِ مُرادبِ دلِ زارِ منی
        تا به کِی در پِی آزُردن و آزار منی
        دلبری , عارضه ای هست که در خونت هست
        عشق , تاوان ِ دلی هست که مَجنونت هست


        قلمت ستودنیست


        درود بر شما،استاد نازنین.

        جای سیاوش در این صفحه خالیست.که این اثر را بخواند.

        با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ۲۳:۴۲
        درود بر امین عزیز
        نگاه سخاوتمند شماست که ستودنی ست

        چون شما را دوستار نیما و نیمایی میدانم ، ترجیح میدهم از نیما برایت بنویسم،.

        نیما میگوید: هر کسی به اندازه ی فکرش، کلمه دارد .
        و کلمه، زاییده ی فکر است،
        شعر ، ( بر حسب موضوع) سبک کلماتش عوض می شود .باید دریافت که کدام کلمات به کار شعر وزین می خورند و کدام کلمات به کار شعرهایی که از حیث معنیِ عالی و شاعرانه چندان وزنی ندارند . باید دید که" شعر" برای کدام طبقه و با کدام زبان ( زبان عوانم یا زبان خواص) نوشته شده است. با زبان هر کس که حرف می زنید ، کلمات خاص زبان او را استعمال کنید ، وحشت نداشته باشید از آوردن کلمات عوام، وقتی از عوام می سرایید. باید هر معنی را به لباس خودش پوشاند، کلمه، طرز بیان ، فرم ، و همه چیز ، وقتی که معنی ع ض شد ، عوض می شوند .

        امین جان، ممنونم از مهربانی ات خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ۱۴:۴۲
        سلام شهروی شادان و عزیز، عاشقانه زیبایی بود و اگر انتقادی های پیش پا افتاده را با بیان معمولی به آن چاشنی نمی زدی زیبا تر هم می شد. در مورد نجومیاتش نمی دانم که هر چقدر عمیق تر و بر بنیاد نجوم سنتی استوارتر باشد عمق و زیبایی آن در نظر اهل دانش و فن که بنده جزو آن ها نیستم جلوه عالیتری خواهد یافت. دعوت می کنم مهربانی بنده را هم بخوانید و ایراداتش را گوشزد فرمائید.
        شادان شهرو
        پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰ ۰۰:۰۴
        درود و سپاس جناب نیکی گران ارج
        خیلی خوش آمدید جناب
        و سپاس از توجه و حضور ارزشمند و نکاتی که به مهر نگاشته اید.
        وشق و پیکان و حوت و عقرب و .. همان نام های سنتی هستند . در مورد طرز بیان معمولی این شعر که به آن درست اشاره فرمودید ، باید بگویم که از ابتدا قرار بود این نیمایی با زبان ساده و معمولی و کمتر درگیر ترکیب سازی و طرز بیان خاص سروده شود ، به هر حال کسی که در خلوت شب روی پشت بام رفته تا با ماه درد دل کند ، زبان درد دل کردنش معمولی و عامیانه است ، نیما میگوید متناسب با پرسوناژ ، زبان را بخدمت بگیرید ، و از همه مهنتر اینکه شاعر باید هنرپیشه ی خوبی باشید و بتواند در نقش هر پرسوناژ ظاهر شود ، یعنی یک شاعر هشتاد ساله باید بتواند در جلد یک جوان بیست ساله برود و از چشم او به جهان بنگرد و با احساس او ، حس کند و با کلمات او بیان کند ، در این نیمایی هدف ما فرستادن یک فیلسوف به روی پشت بام نبود، که اگر این هدف را دنبال می کردیم ، طرز بیانمان می بایست متناسب با نگرش و تفکر یک فیلسوف می بود ، فیلسوفی که تعریفی نو از آنچه حس می کند ارائه میدهد ، نیمایی بالا بهمراه چند نیمایی دیگر برای رده ی سنی جوان سروده شده ،

        باز هم سپاس ویژه که با تامل می خوانید خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0