سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      دل

      شعری از

      امين آزادبخت

      از دفتر يلدا نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰ ۲۰:۳۶ شماره ثبت ۱۰۵۱۴۱
        بازدید : ۸۰۶   |    نظرات : ۷۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر امين آزادبخت

      دل
       
      این اثر را به چشمِ چپِ روباه تقدیم می کنم.
       
       
      من امشب با دلت یک گفتگویی در نظر دارم...
      پریشان خاطر و مست!
      پیِ جایی ،مکانی،
      یک سکوتی در پسِ کنجی...
      قراری در همین جا،با دلت دارم!!!
       
      بگو رمزِ نگاه عاشقان در هم،
      نگاهِ اشتیاقُ صبرُ غمهایِ تنیده در پیِ وصلی،دوایی،یک شبی باهم!
      چیست رازش؟
      بگو با من،منِ سرگشته چون مجنون!!!
      دلم پرخون و خود شیدا...
      دلم از عاشقی رسوا...
      بگو تا من بگیرد گردنم گردون!
      بگو لعلِ لبِ عاشق، چه رنگین است؟
      چه حلوایی پسِ این بوسه شیرین است؟
       
      هست با من دلی رعنا،
      چو سرو خوش قد و بالا...
      بگو گر هجرتم باشد از این بُستان خوش رخشان!
      چگونه بایدم باشد؟؟؟
       
      دو چشم دیده را من چون نگه دارم،
      به هنگامی اسیر یک خمِ ابروی او پیوسته در دامش گرفتارم؟؟؟
       
      توانم نیست یک دم!
      بیا بگذر از این سِرَت،
      نمایان کن همین امشب،همین یک شب،
      و این راز نهاده سر به مهرت را هویدا کن!!!
       
      من امشب چون شبای(شبهای)دیگرم ای وای...
      نبوده هرگزم خوابی و یک رویا!
      دریغ از مخملین خوابی که باشد تا سحر آرام،
      نیاید گریه غافلگیر،پسِ آرامشِ چشمانِ آتشبار...
      می رود غلط غلطان،
      گهی غفلت،گهی حسرت!
      گهی عصیان از این هجرت!!!
      گهی یک گوشه لبخندی و بی علت!
       
      ببین این قصه طولانیست،
      بیا بنشین مگردان روی...
      بیفکن رخت خود را مصلحت اینست....
      فراق یار نازک دل،
      عجب دارد تمنایی،
      ندانستم که راهش اینچنین است....
      اگر سویی تو را خواهد،
      وز آن سو راهِ تو هر چند باشد سخت!
      دو پای رفتنت زنجیر باشد سخت!!!
      هم آوای دو پای رفتنت باشد تن خسته،
      لبِ خشکت زبان خواهد بخیساند و نتواند!
      به یکباره چنان می افکند آتش به جان خسته ات انگار...
      نه لختی بوده ای خسته،
      نه خاموش از لب تشنه!!!
       
      و این قصه زِ هر سویش بخوانی پیچ و خمهایش تو را گویی برد با خود،
      بدانجا که بهاری باشد و ابری و بارانی،
      مرکب از دلی گریان گهی خندان!
      و بیزار از شب ترسان!
      بدانجا که گناهان خسته و ریزان...
       
      با توام ای دل،بده جانم مرا پاسخ،
      مجالم ده مرا باری دگر حقا،
      عنان از کف بداده اشک چشمانم!!!
      شده پنهان زِ دیده های نامحرم،
      خبرها دارم و تلخ و کمی ترش است هیهات...
      مرا یک دم خبر باشد از این عالم و نتوانم!
      به آن دم که خیالِ قد و بالایش،همه قامت گرفته فکر و کرده ذکر شبهایم:
      کجایی سروِ آزادم!
      تو را راحت مکانی هست آیا...
      و بدبینم در آن لحظه،
      به گرمایی به سرمایی!
      بخواهد که بخیساند،بلرزاند تنِ یارم،تنِ یارِ قمر رویِ گل اندامم!!!
      و درمانده از این حالت!
      امان از این رقیبانم!!!
      چه صفهایی به دیدار رخ ماهت ،
      کشیده لحظه ای شاید،ببینند روی تو زنهار!
      مگر آن دم نباشم یا به خوابی که نباید هرگزم باشد...
       
      بیا ای دل تو پاسخ گوی!
      بریده از همه عالم،
      تنم چون کنده ای تنها...
      در انبوه درخت و چشمه و گلهای پی در پی،
      و باید آتشی بی شک!
      سرانجامم همین باشد!!!
       
      بیا ای دل که ضعفِ طاقتم آمد...
      خطایی گر کنم آنگاه ،
      نمانی لحظه ای با من!
      شنیدستم بپیمایی اگر این راه پرشور حقیقت را،
      دوان آید به شوقِ کویِ تو تنها،
      گرت رنگی به رخسارت بماند از تبِ رویش،
      همه گیتی به سوی تو به آییدن به سر آیند...
       
      بیا ای دل دریغا کین قرار ما،
      نه مایل بایدش باشدبه جوری یا جفایی!
      چنان جوشم چنان لرزم چنان از سر به پایم را
      برای این قرار دل فروشویم،
      نه جای حسرتی باشد!
      نه حرفی نه کلامی نه حدیثی!!!
       
      بگو ای دل مرا زین غم رهایی ده،
      مرا از فضل خویش خود تو جانی ده...
      نگاهم کن هم اکنونم ببین چونم؟!
      بدین زاری ندیدستم کسی هرگز به سان خود!
      بیا این بند فصلم را،بگیر از جانِ بیمارم!!!
      تو جانم را شفایی ده...
       
      ببخشایم مرا وصلی شبی یک دم،
      به گاهِ بوسه ای شیرین!
      و نیکت یک تو کرداری همین باشد...
      چه آتشها زِ جانم از فراقت دودها کرد انبوه!
      زِ بس کز دوریت من مویه ها کردم،
      و می گفتم مدارا کن ،توصبرت آ...
      فریبم با خودم این بود:
      دمی دندان به لب گیر و نهانش کن!
      امیدت باشد و نوبت نهایت با خودت باشد!!!
       
      به تنهایی من از عالم،
      گزیده یک شبی او را،
      شبی کز عالم و آدم،
      همه بیگانه بودم لیک!
      روایش داشت بر من،
      که غمگین با دلم تنها نشینِ بست درگاهِ گُذارُ عاشقش باشم...
       
      مرا فرهنگِ عشقم نیست!
      و این سازِ هوای چشم او اکنون به چنگم نیست!
      دلا با من بگو تا دل سپارم در هوایِ گفته هایت...
      دلا جانم به لب آمد خدایت نیست خاطر!؟
      ببین حالِ مرا یک دم،
      ملامتها کشیدستم زِ حرف این و آن لیکن،
      خمی بر تاق ابرویم نیاوردم...
      بسی امیدِ من بر طالعش این بود:
      در آخر وصل ما باهم،
      سراسر یک جهانی را پر از شوق است...
      در اینجایم که می بینی هم اکنونم!
       
      دریغ اما نوازشهایِ او در خواب،
      مرا حاصل نبوده جز خیالی،سایه ای وهمی!!!
      تو پنداری من آنشب یک شبح دیدم؟
      در آنجا پشت اشک قطره های چشم او هیهات،
      من آنجا دلفریبِ یک شبح بودم؟
      نه جانم جلوه ی او را،
      تن خیسِ از مبارک گریه ی او را،
      به آغوشی،
      به شوق از تن در آغوشی!!!
      گرم باور کنی یا نه ،
      کشیدم در برش یک دم!
      هوایی که پسش از سینه می دادش به روی شانه ام ای وای...
      در اینجا من نفسهایم اسیر سینه ام گشتند...
      دگر حالم دگرگون شد!
      وداع روحِ من با او همینجا بود!
      من نپرسیدم این تابنده نورت چیست؟
      روشنیهایش که می دیدم اسیرِ روح او بودم...
       
      نمی دانم چرا اشکش ،
      رها از گوشه ی چشمش ،
      شد و راهی دامان منش آمد!!!
      من نپرسیدم که این قطره اشکت چیست؟
      و این حالی که من دارم،
      در این سرمای پاییزی،دلیلش چیست؟؟؟
      نپرسیدم چراها چونکه سرشار از نگاه و عاشقش گشتم...
       
      دلا تا کی نشینم تا ،
      ببویم لحظه ای او را،
      ببویم تا نفس دارم...
      بگیرم در برش یکبار،
      بدانجا که نفسهایش،
      به تنهایی تن عریان و زارم را،
      به یک هایی کند تازه!
      نپرسیدم و اینجا من پشیمانم...
       
      بیا ای دل قرار ما مگر این بود؟
      تو اینگونه بیایی بشنوی رازِ مگوهایِ دلم،زندانیِ آن آتشین عشقِ مبارک یک نگاهی که سراسر سازِ رسوایی من را به نسیمِ صبح دادش!!!
      نداری یک کلامی جز سکوتی!
      نداری و نمی دانی چه ها دارم برایت!!!
      بیا ای دل....
       
      اثر برگزیده اولین جشنواره ملی شعر و داستان کوتاه فاخته(چاپ شده در آثار منتخبین "چهرزاد"انتشارات عطران
       
      ۱۵
      اشتراک گذاری این شعر
      ۴۴ شاعر این شعر را خوانده اند

      مسعود آزادبخت

      ،

      عباسعلی استکی(چشمه)

      ،

      آرمان پرناک

      ،

      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      ،

      امیررضا خانلاری (وکیل الشعرا)

      ،

      اصغر ناظمی

      ،

      مهرداد مانا

      ،

      قانع تهرانی

      ،

      فاطمه گودرزی

      ،

      علیرضا مرادی( مراد )

      ،

      طوبی آهنگران

      ،

      محمد قنبرپور(مازیار)

      ،

      مسيحا الهیاری

      ،

      سارا خوش روش

      ،

      امين آزادبخت

      ،

      آذر مهتدی

      ،

      سیاوش آزاد

      ،

      رضا رضوی تخلص (دود)

      ،

      لیلا گمار (مأنوس شده با قلم)

      ،

      مهدي حسنلو

      ،

      شادان شهرو

      ،

      حسین قائدی

      ،

      علی مزینانی عسکری

      ،

      فاطمه بهرامی (دریا)

      ،

      سینا سجودی

      ،

      فرید آزادبخت متخلص به شهاب ثاقب

      ،

      مهرداد عزیزیان بی تخلص

      ،

      سیده نسترن طالب زاده

      ،

      نیاز ناطق

      ،

      مجیدنیکی سبکبار

      ،

      علی رضایی

      ،

      اعظم قارلقی

      ،

      علی گودرزی(هائم)

      ،

      زهرا مهدوی راد(گل یخ)

      ،

      علی احقاق جهرمی

      ،

      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

      ،

      سیدیحیی حسینی

      ،

      مجید خوش خلق سیما

      ،

      عنایت یزدانی (فرخ)

      ،

      الناز حاجیان (مهربانی)

      ،

      شبنم حکیم هاشمی

      ،

      سید علی کهنگی (واسع)

      ،

      زهره دهقانی ( شادی)

      ،

      نیلوفر تیر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۰:۲۰
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و خوش آهنگ بود
      طولانی خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۰۸
      سلام استاد گرانقدرم

      حضورت
      این باغ را
      از سر تا پا
      آراست...

      با سپاسمندی خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۴۵
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      جمعه ۳ دی ۱۴۰۰ ۱۰:۵۰
      درود

      تراوش اندیشه و احساستان ماندگار خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ ۱۵:۴۳
      سلام استاد گرامی.الهه ی احساس بانو

      این باغ
      به بودنتان
      می بالد

      پوزشمندم که دیر به پیام مهرتان پرداختم

      با سپاسمندی
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سیاوش آزاد
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۹:۲۱
      سلام بر خلیل خجسته حکیم در گوشه ای نشسته امین دلها دل بریده از خاک و گلها فخر الشعرا و ذخرالادبا سرور معظم و حبیب مکرم جناب شیخنا الاستاذ حضرت امین آزادبخت دامت عزه و ظله و برکاته
      الله صمد تو دانی که سواد فقرم گواه و مرآت وجودتست قلم ناتوان است پناه آورد ز روسیاهی خود بر تو ای جوهر هستی که خطاب نکنندت با این لفظ مدد کن برین قلم جاری شود سخنان نغز
      اول دفتر به نام ایزد دانا
      صانع پروردگار حی توانا

      اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
      صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

      از در بخشندگی و بنده نوازی
      مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

      قسمت خود می‌خورند منعم و درویش
      روزی خود می‌برند پشه و عنقا

      حاجت موری به علم غیب بداند
      در بن چاهی به زیر صخرهٔ صما

      جانور از نطفه می‌کند شکر از نی
      برگ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا

      شربت نوش آفرید از مگس نحل
      نخل تناور کند ز دانهٔ خرما

      از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق
      از همه عالم نهان و بر همه پیدا

      پرتو نور سرادقات جلالش
      از عظمت ماورای فکرت دانا

      خود نه زبان در دهان عارف مدهوش
      حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا

      هر که نداند سپاس نعمت امروز
      حیف خورد بر نصیب رحمت فردا

      بار خدایا مهیمنی و مدبر
      وز همه عیبی مقدسی و مبرا

      ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
      با همه کروبیان عالم بالا

      سعدی از آنجا که فهم اوست سخن گفت
      ور نه کمال تو وهم کی رسد آنجا

      جناب فروغی کار شیرینی که نمودند گر چه گویا خالی از اشکال نیست غزل های عاشقانه را از مواعظ تفکیک نمودند این اثر شریف نشان از قوت قلم استاد در وادی عرفانست داستان چیست که زمانی حق عزوجل چنین ستبرشجرانی در باغ هستی غرس میکند و زمانی بایرستانی برهوت. تعبیری دارند فرنگیان به نام Zeitgeist و یا آنکه بگو روح زمانه و آنسان که درفضای مجاز آمده بود نخستین بار یوهان گوتفرید هردر شاعر و فیلسوف آلمانی این لغت شریف را در گلستان واژه ها کاشت و شان شاعر چنینست که هستی که آشوبناک و تو بگو Chaos است را سامان بخشد و مقید کند و درین قید و لاقیدی شرط و لاشرطی بل لابشرطی هاست که رخ مینماید آنکه نهانست و دریغ با همه رخ نمایی ها
      دایما او پادشاه مطلق است
      در کمال عز خود مستغرق است
      او به سر ناید ز خود آنجا که اوست
      کی رسد علم و خرد آنجا که اوست
      سلام الله بر تو ای شاعر و عارف یگانه استاد عطار قدس سره محبوب من واقفند که این دو بیت از عویصات و غرر کلام شیخ و ادبیات سترگ فارسیست علاوه ی آنکه سه استوانه عالم علم مرحوم آخوند، مرحوم کربلایی و مرحوم اصفهانی درر و گهر عدیده ای ذیل بیت دوم به یادگار نهادند و چه زیبا گفت آن عزیز مضمونا که حکیمان خون دلها خوردند رنج و شکنجه ها تحمل نمودند خون مبارکشان ریخته شد و با همه ی این ها گفتند ما حقیقت را نوشتیم و رفتیم نقلست از حکیمی که براده های قلم را در همه عمر جمع مینمود و وصیت نموده بود آب غسل میت مرا با این براده ها گرم کنید
      باری از کیاس کیاس (به تشدید یا) دور نمانیم روح مولانا روحی له الفدا در اعلی علیین که داستانها را چهل تکه مینمود این آشوب را مشتی سیاهه که فرمود ظلوما جهولا در دلها امانت مینهند و آن نور سیاه از چشمه حیوان سیاه قلم به جوشش آید بلا تجافی بالتجلی خوب مقدمه پایان آمد و این سخن پایان ندارد و به قول مرحوم ویتگنشتاین این حکیم متعمق در زبان در آخرین بند تراکتاتوس از آنچه نمي توان درباره اش سخن گفت بايد به سکوت گذشت و حقیر گفتم
      یا زبان معلول و علت در همین
      در چنین رازیست لالی بهترین

      بسم الله
      1- یک گفتگویی کاربرد یک و ی هردو؟
      2-حضور علائم سجاوندی و اعراب چه جایگاهی در ساحت شعر دارد؟
      3-در بند دوم فاصله افتادن فعل، نوشتن و به صورت ضمه
      4-دلیل آنکه برخی مصاریع خارج از وزن مفاعیلن هست مثل چیست در رازش چیست
      5-من بگیرد گردنم یا گردن من بگیرد
      6-رنگی یا رنگین
      7-بوسه ی شیرین یا بوسه شیرین
      8-سرت یا سرت (مشدد)
      9-شبای عامیانه است؟
      10-یک رویا یا رویایی و آیا کاربرد یک قبل از کلمات گرته برداری از زبانهای فرنگی نیست
      11-و برخی جاها به صورت مفتوحست و لکن در شعر مضموم اولاست
      12-خویش خود ، و م در هم اکنونم و ببخشایم حشو نیست
      13-نیکت تو ... مقصود کردار نیکت همین باشد و در کل چرا شاهد به هم ریختگی زبانی هستیم
      14-نپرسیدم چراها غریب است

      15-چرا زبان کهن در قالب نو
      16-اثر تقلید از اخوانست یا تعالی
      17-آیا اثر اطناب ندارد
      18-سپیدها (البته جنس خوبش) مملو از صور خیالست ولی این اثر و برخی از نیمایی ها از برخی اعزا درین سایت و حتی از بزرگان گویا چندان خیال انگیز نبود

      به یاد بی بی دو عالم به 18 ختم شد اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ.
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۰:۰۴
      با یاد و نام خدای مهربان
      با سلام
      در ابتدا باید تشکر کنم از جناب آزاد،که خالصانه و صادقانه می بینند و می پرسند.من در تایید این حضورهای ارزشمند،ابتدا دوست دارم یک نکته را عرض کنم.در قدیم من برای نقد اشعار می رفتیم انجمن ادبی،در انجمن ادبی،به بی رحمانه ترین شکل ممکن انتقاد می کردند و الحق و انصاف به شاعر و اثرش،به شکلی که سخت می شود توصیف کرد،انتقاد می کردند...و واقعا ایراد درست و بجا می گرفتند.حال تقریبا این انجمنهای ادبی کمتر شده و جایش را به اینگونه محافل داده و احیانا کلاسهای آموزش شعر.مخلص کلام می خواهم این را عرض کنم که وجود اینچنین محافلی غنیمت است.خودتان بخوانید فوایدش از اول تا آخر.حال آنکه یک شخصیتهای نازنینی در این سایت هستند که دلسوزانه مبادی آداب،و با خلوص نقد می کنند.مثل همین آزاد ناب.پیرامون نقد،من نکته ای دیگر عرض کنم:تحمل و طاقتمان از نقد را بالا ببریم.خدا شاهد است بعضا نقد می کنم در صفحات خصوصیشان که به بدترین شکل ممکن پاسخش را دریافت می کنم.حال آنکه وقتی تیک نقد فعال می شود نقاد باید شعر را چندین و چندبار بخواند.تحلیل کند .به عقبه ذهنیش رجوع کند و ... و بعد نقد کند.این یک فرایند وقت گیر است.حال خدا نکند در این نقدت چیزی به سهو اشتباه شده باشد حال آنکه آن از فرایند نقد به حاشیه است.آنوقت است حاشیه نشینها سروکله شان پیدا می شود. و من البته اهل حاشیه نیستم . وشرکت نمی کنم.سخن به درازا کشیده شد.
      جناب آزاد بابت وقت و حوصله و تعاریفتان بسیار سپاسمندم.
      جناب آزاد بابت دیرپاسخگویی(مشغله های شغلی)پوزشمندم.
      مورد اول :پیرامونش در مورد هفت توضیح داده ام.
      مورد دوم: در مورد علائم سجاوندی و اعراب در واقع کمک به خواننده براى فهم بهتر و سریع‏تر متن است. واقعیت این است که برخى علائم سجاوندى مثل نقطه و ویرگول، گاهى خواننده را از اشتباه خوانى بازمى‏دارد و مقصود اصلىِ نویسنده را به او منتقل مى‏کند و پاره‏اى دیگر از آن‏ها، سرعت خواننده را بالا مى‏برد؛ یعنى در فهم بهتر، دخیل نیست، اما سرعت را بیشتر مى‏کند و صرفه‏جویى در وقت را باعث مى‏شود. بخشى دیگر از آن‏ها هم متن را زیباتر مى‏کنند.برخی حالتهای شاعر را در گفتگو و سرایش شعر برای بهتر خواندن و رساندن مقصود
      این هر سه فایده، خصوصاً درست‏خوانى و سرعت، کم دست‏آوردى نیست.شیخ خوش سخن سعدى درکلیات بخش غزلیات، شعرى دارند که چون مواضع مکث آن روشن نیست، مى‏توان آن را چندگونه خواند. ایشان سروده‏اند:از در بخشندگى و بنده‏نوازى‏/مرغ هوا را نصیب ماهى دریا.بحث درباره مصراع دوم این بیت است که واقعاً باید چگونه خواند تا منظور شیخ، تأمین شود؟ مصراع فوق را مى‏توان به چند وجه خواند:
      مرغ، هوا را نصیب، ماهى دریا (یعنى خداوند متعال هوا و آسمان را نصیب پرندگان کرده و دریا و آب را نصیب ماهى)
      مرغ هوا را نصیب، ماهى دریا (یعنى خداوند متعال، ماهى دریا را غذاى پرندگان قرار داده است)
      مرغِ هوا را نصیبِ ماهى دریا (یعنى خداوند متعال، مرغ هوا را غذاى ماهى دریا قرار داده است)
      حال آنکه اگر شیخ، نشانه مکث و توقف را در این مصراع به کار مى‏برد، منظور او بهتر فهمیده مى‏شد.
      حال آنکه در این مورد مثال زیاد است.و این اثر هم خالی از این نقیصه نیست.
      مورد سوم :منظورتان از فاصله افتادن فعل در نیافتم .چون این طبیعیست که جایی که جمله تمام نمی شود و هنوز شاعر حرفش تمام نشده و واژه ها دارای افت کلامی نیز مفهومی و موسیقیایی نشده اند هنوز می تواند جمله تمام نشود.باز با این حال با قید کردن جمله،می توانید گفتگو را ادامه دهیم.تا حل شدن موضوع.
      مورد چهارم:این اثر خالی از ایراد وزنی نیست.این درست است و من هنوز بصورت درست و کامل ایرادات این اثر را مرتفع نکرده ام.بله این هنوز برطرف نشده و علتی جز ویراست نشدن ندارد.اینها در نیمایی نباید باشد دوست عزیز.
      مورد پنجم: گردن من بگیرد.حال آنکه وجود دو تا م در اینجا جایز نیست که من برای فرار از نقصان وزن در آن زمان اینکار را کرده ام.مثلا می شود اینجور درستش کرد:بگو تا هم بگیرد گردنم گردون.
      مورد هفتم : رنگی یا رنگین؟رنگین .این واژه در محدوده زبانی غرب کشور استفاده می شود(شاید در فارسی باستان هم استفاده می شده چرا که ریشه های زبان کهن،سکنا در همین حوالی دارد) و مترادف با زیبایی و قشنگی تعریف می شود.در ادامه توضیحی پیرامونش خواهم داد.
      مورد هشتم:سرّت(مشدد)
      مورد نهم:بوسه ی شیرین وزن را به هم می ریزد.بوسه شیرین منظور بوده است.
      مورد دهم:یک درست است.و حال آنکه من علاقه مند به استفاده از یک از قدیم بوده ام.البته بسته به اینکه چطور در دل مخاطب بنشیند.
      مورد یازدهم:ایرادی در شعر وارد نمی کند.این می تواند به شاعر و مفهوم مورد نظرش برگردد.
      مورد دوازدهم:چرا حشو است و باید برطرف شود.اینها نشانه های فرار از نقصان وزنیست که دست و پای شاعر را می گیرد اما شعر زیباتر خوانده می شود.حال آنکه باید مرتفع گردند مثلا در همین مصرع می شود بیش را به جای خویش به کار برد:مرا از فضل بیش خود تو جانی ده و یا از این دست واژها که به کاشته کمک کند.
      مورد سیزدهم:نیکت تو،را می توانیم با این تغییر :و نیکت یک به کرداری همین باشد می تواند بهتر شودیا حال آنکه چیزهای دیگر.از این دست هستند که می شود آنها را اصلاح کرد.در مورد به هم ریختگی زبانی که به هنجار گریزی معروف است باید عرض کنم عموما در اشعار نیمایی اتفاق می افتد وانواع مختلف دارد:قبل از شروع باید عرض کنم مورد چهاردهم هم در همین مورد پاسخش یافت می شود.اولین هنجار گریزی ،هنجار گریزی آوایی است( نکتة قابل ذکر در مورد این نوع هنجارگریزی این است که اتفاقاً این موارد نشان از اعتقاد و ایمان راسخ سراینده به وزن دارد؛ چرا که اصلی‌ترین عامل در بروز چنین هنجارگریزی‌هایی وزن و مسائل مربوط به وزن عروضی است)مثلا: آی آمد پدرش// همه جانْش شتاب// به هوای پسرش،.هنجار گریزی واژ گانی(گاه شاعر با گریز از شیوة معمولی ساخت واژه در زبان، به ساخت واژگانی تازه دست می‌یازد. این شیوه از هنجارگریزی مبتنی بر آفرینش واژة جدید با ساختاری ویژه است. هدف عمده از این هنجارشکنی، غنی‌سازی زبان در جهت تأثیر بیشتر و توسعه دامنة آن است)که شامل اسم و صفت و فعل می شود و نمونه های زیادی برای اسم هست مانند زهرناک،خارزار،زنده دان،زردناک و ...یا برای صفت می توان به کهنه اندود،خنده ناک،روشن آرای و ..برای فعل مثل ناله زدن در اثر افسانه اشاره کرد.هنجار گریزی ها فقط به این دو محدود نمی شود که با توجه به اینکه نمی توان موضوع آن را باز کرد چرا که واقعا گسترده اند و من فقط در اینجا با انواع آن که دو مورد را در بالا ذکر کردم ادامه می دهم :هنجارگریزی سبکی،هنجارگریزی زمانی،هنجارگریزی گویشی(مثل همین رنگین که من بکار بردم)،هنجارگریزی نحوی(که انواع مختلفی داردو شاید دور افتادن فعل اگر منظورتان از سوال را درست دریافته باشم مشمول همین هنجار گریزی می شود).با پوزش فراوان از این مبحث سیزده که گسترده است و واقعا خیلی دوست داشتم آن را بصورت کامل باز کنم.
      پیرامون مورد پانزدهم باید خدمت دوستم عرض کنم : زبان نیما این‌گونه است؛ بر روی هم زبانی است آمیخته به کاربردهای گذشته و نو. بسیاری از ویژگی‌های زبانی او تنها از طریق هنجارگریزی و فهم آن قابل تبیین است.اخوان بزرگ هم همینطور می سرودند حماسه ها و زبان خراسانی در قالب نو.
      در مورد مورد شانزدهم باید عرض کنم حقیقتا دوست دارم اثر تقلید از اخوان باشد من اعتراف می کنم که این آرزوی من است که اثری داشته باشم که تعالی باشد البته برای این امر می کوشم.اما به واقع وقت آن برایم فراهم نیست و انصافا حیف است.
      مورد هفدهم به گمان بله.این اطناب که گونه های مختلف دارد و واقعا باز کردنش وقت می خواهد به غنای شعر و تاثیرگذاریش بر مخاطب کمک می کند حال آنکه در تمام اشعار شاعران از حافظ بگیر :حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است/کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد(جمله دعایی به حسب ظاهر در آخر بیت ‌آورده اند؛ امّا در معنی متعلّق به اثنای بیت است. در این صورت نیز اگر آن جمله خوب و بجا افتاده باشد، می‌توانیم آن را داخل صنعت حشو ملیح محسوب بداریم) تا فریدون مشیری و فروغ و اخوان و ...
      مورد هجدهم استفاده از صور خیال خاصه شعر سپید و موج نو و از این دستها است،برای نیمایی داستان متفاوت است .موسیقی،زیبایی،وزن،نوگرایی در مفهوم،و ساختار شکنی هنجاری و ... ویژگی هایی که می چربد به سایر.از اینها نباید صنایع ادبی را پنهان داشت.

      با سپاسمندی برای آزاد ارجمندم و تمامی دوستان خوبم در شعر ناب. خندانک خندانک خندانک
      مجیدنیکی سبکبار
      يکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ ۲۱:۰۶
      سلام امین صاحب نام به پاس قدم رنجه ای که فرمودی و به صفحۀ این حقیر تشریف آوردی خدمت رسیدم و سروده ات را یک بار سرسری خواندم وسط راه خسته شدم. خودم را ملامت کردم یک بار دیگر از اول تا به آخر با صدای بلند خواندم. گیرنده های احساسم را آزاد گذاشتم که خودشان در یابند و مکلف به عملی خلاف میلشان نباشند. بعد رسید به حضور سرورانی که در اینجا حضور دارند و متن ها و ابراز احساساتی که فرمودند. مخصوصا سیاوش مهربان و عزیز و ستاره ای که دوبار خودش را در آسمان این شعر نشان داد و شهاب وار گذشت و رفت. و سایر استادانی که قلم زدند. مخصوصا اسم و رسم خودت و مهر و امضایی که در پای اثر خورده است همه و همه فضایی را ایجاد کرده است که خود شعر و تأثیرات مستقیم آن اندکی در حاشیه مانده است.
      بگذار من اولین کسی باشم که دقیقا بخاطر علاقه واحترامی که نسبت بخودت دارم نظرم را متفاوت بیان کنم اما صادقانه :
      من تا جاهایی از این سروده هنوز مردد بودم که این شعر زمینی است یا آسمانی. وقتی فهمیدم که باید در مسیر دومی حرکت کنم ذهن و دریافت خودم را بدان سو چرخاندم فهمیدم که یا من حجاب قطوری بدلم نشسته است یا منبع نوری که خود شعر باشد کمی سوسو می زند. اما چون سروده خیلی طولانی بود و عنصر تعلیق که از آزاد عزیز یاد گرفته ام در آن ناکافی بود دریافت احساسی بنده نیز به همان نسبت ضعیف از آب در آمد.
      تاکنون سه بار به این صفحه مراجعه کرده ام و چهار بار آن را خوانده ام که البته بار چهارم با مکث بیشتری بوده است. لازم است که بارهای پنجم و ششم و . . . در کار باشد تا از آن عبور کنم به سروده های دیگر شما و آثار جدیدتر شما برسم.
      دو نکته عرض می کنم و با جسارت یک مبتدی در پیشگاه استادان و می روم تا بار دیگر به این صفحه مراجعه کنم . به نظر این حقیر حرکت رو به تعالی در مورد محتوی و ساختار یک سروده در خلاف جهت هم هستند. در مورد ساختار از بالا به پائین است. یعنی مثل کار در موسیقی ابتدا باید ارکان ساختار موسیقی یعنی تئوری و سلفژ و سایر مراتب را بصورت حداقلی آموخت و مهارت کسب کرد سپس به اجرا و ساخت و غیره پرداخت. در شعر وزن و قافیه و سایر وجوه ساختاری شعر را باید آموخت و آنگاه به شکل های ساده تر آن که قالب ها و انواع ساختاری جدیدتر و آزادتر است رسید. از شعر سفید نمی توان به غزل سرایی و قصیده و مثنوی سرائی سنتی و اصیل و کلاسیک رسید اما بر عکس آن درست است و طبیعی است. هماهنگ با آنچه که در واقع روی داده است. حرکت از بالا رو به پائین. از تقید رو به رهایی. یا مثلا در ورزش از سلامتی ، بدنسازی تمرینات و آموزش های فنی و تکنیکی و به سمت مسابقه و عرض اندام میدانی.
      در مورد محتوی بویژه در ایران خودمان موضوع فرق می کند. مسیر پیشرفت از زمین به سمت آسمان است. از پائین رو به بالاست. از لوازم عشق بازی های محسوس و انسانی و جلوه های طبیعت و موجودات زنده به مفاهیم عرفانی. این راه بسیار خطیر و دشوار است. البته نمی توان از شاعر انتظار داشت که عواطف و زندگی خودش را دو تکه کند و اول راه گناه آلود اولیه را بپیماید و سپس به دومی که راه صواب و رستگاری یا عشق عرفانی است برسد. اما می شود این کار را در مرحله احساس و ابراز از شاعر انتظار داشت. که بدون هیچگونه لغزش و گناهی این مراحل را طی کند. اگر نباشد شاعر از هر دوتای آن ها باز می ماند.
      من قبلا در پاسخ جناب سیاوش آزاد عرض کردم در صفحۀ خودم که آزاد عزیز من کسی هستم که دو تا پایم به شدت به زمین جوش خورده است و افق دیدم از پشت بام خانه خودم فراتر نمی رود. اما این باعث نمی شود که همین انسان زمینی از خواندن اشعار بزرگانی چون مولوی و سعدی و حافظ مخصوصا در حالات روحی خاصی نظیر گرفتاری و غم و عزا زار و زار نگرید.حتی در مراحل محسوس و زمینی گفتار آن ها و بقیه در حد فهم و درک آدم هایی در رده های بالاتر است.
      با عرض معذرت می روم به صفحۀ خودم با کلمات کلنجار بروم دوباره به این صفحه باز می گردم یا احضار می شوم.
      این سطور نوک سوزنی از بزرگی و اقتدار استادان نمی کاهد اما آرزوی نگارندۀ آن را برای اعتلا و پیشرفت آن ها فریاد می زند.
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰ ۰۷:۵۶
      با سلام بر سرورم،مرد نیکمند و نیک سرشت و نیک خوی

      متن بلند بالایتان را خواندم.
      سپاسمند واژه واژه اش هستم
      بی گمان این منبع شعری حقیر است که با دیده منت ،دیده شده و سوسو می زند منبع نورش.خاصه اینکه آرزویم اینست بلکه همان سوسوی نورش برای همگان باشد.زهی خیال باطل...
      باری عنصر تعلیق را سعی داشته ام بنهم.وبدارد .حال آنست طویل بودنش می چربد به تعلیق بودنش ظاهرا.ای کاش می توانستم در این امر موفق باشم.
      آری این اثر طویل است و ذوق منست به طویل سرایی...چه بسا که شاید اشتباه بزرگی را مرتکب می شوم و طویل سرایی را بر حوصله مخاطب می گزینم.این یکی را بعید می دانم ترک کنم.ترک عادت،ظاهرا سم است.
      پیرامون نکات ارزنده تان،سکوت پیشه می کنم بلکه با تمرکز بیاموزم.نیز هم نظری ندارم بزرگمهر.

      در آخر،من گه گداری بی چشمداشت به صفحات عزیزان سر می زنم.اثری را ببینم درخور است به قدر کفایتم،از آن خواهم نوشت.بلکه کاشته ام،نهالی سبز باشد که روزی به بار نشیندو مفید شود چونان باغِ باغدار.مانند اثر بانو منیژه قشقایی که مدت زیادی از سرایشش گذشته بود .و اثری دیگر که به او وعده نوشتن دادم.با این حال فرصت کنم از اثرش خواهم نوشت.
      مانند اثر شما،که مرا یاد داستان زهره و منوچهرانداخت و باقی داستان.


      با سپاسمندی از لطف بیکرانتان.
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۰:۱۸
      به به استاد آزادبخت اخوی گرامی
      یک اثر تمام قد نیمایی و شیرین و دلچسب
      احساس،تصویر ،بیان و داستان گونه ای فوق العاده که نشان از قدرت جذب بالای شاعر با واژه ها را دارد
      به شخصه هیچ اشعار بلند را دوست ندارم ولی اعترافا تمام این اثر را واژه به واژه خواندم و لذت بردم
      نیز تبریک میگویم بابت برگزیده شدن اثر در جشنواره ملی شعر فاخته
      درودتان
      خندانک خندانک خندانک

      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۱۱
      سلام مسعود خوبان

      با سپاس از حضورت...

      خدا می داند و
      خودت

      که چقدر دوستت دارم...

      با سپاس فراوان از نهالی که در این باغ از سر مهرورزی کاشتید

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۴۵
      خندانک خندانک خندانک
      آرمان پرناک
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۰:۳۳
      کجایی سروِ آزادم!
      تو را راحت مکانی هست آیا...
      و بدبینم در آن لحظه،
      به گرمایی به سرمایی!
      بخواهد که بخیساند،بلرزاند تنِ یارم،تنِ یارِ قمر رویِ گل اندامم!!!
      و درمانده از این حالت!
      امان از این رقیبانم
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      سلام و درود بیکران بر جناب آزادبخت عزیز
      نیمایی طولانی و بسیار زیبایی است. سرودن چنین اثری واقعا طبع لطیفی می خواهد. با اینکه از زمان سرودنش مدتهاست میگذرد، اما به این دل و قلم خداقوت می گویم
      سلامت و موفق باشید
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۱۴
      سلام مرد صداقت گوی ،آرمان شعر ناب

      بندی را انتخاب کردید که من را به یاد خاطره ای انداخت،از بیانش معذورم،ولی تو یک مرد نیک مندی...

      صادقانه هایت را دوست دارم.

      نیز نهال مهرت که در این باغ به یادگار
      کاشتید....

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۴۵
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۵۱
      سلام
      لایک سوم گناه من بود
      اگر مقدور بود به این صفحه برخواهم گشت خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۱۶
      سلام بر مانا
      بر مرد نیک غرب
      سپیدگوی توانمند

      با سپاس از حضورت

      و گناهت،
      که برایم شیرین است

      باغ به تو افتخار می کند.

      با سپاسمندی خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۴۶
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علیرضا مرادی( مراد )
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۲:۵۶
      سلام و درود سروده زیبایی است
      درودتان باد ادیب ارجمند
      خندانک خندانک خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۱۷
      سلام شاعر بزرگ مند

      گل می دهد باغ

      با دیدنت

      حضورت ارزشمند است...

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۴۶
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مسيحا الهیاری
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۴:۱۸
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      دوستت دارم داداش شیرین بیان
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۱۹
      سلام
      روزی یادم هست یک جمله را برایت در جایی کاشتم:
      تصویرت با قلمت در یک راستا روی خط صداقتند
      یادش گرامی

      بی وقفه
      دوست داشتنی خواهی بود

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۴۶
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سارا خوش روش
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۴:۲۸
      درود بر شما شاعر بزرگوار،بسیار زیبا و توانمند سرودید،برقرار باشید
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۲۱
      سلام بانوی نور و ماه

      برایتان

      باید دسته ای گل بچینم
      و یک شاخه مهر


      حضورتان
      پاسداشت دارد

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۴۶
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      آذر مهتدی
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۰۰
      درود بر شما چه نیمایی زیبایی
      خیلی دوست داشتم
      قلمتان سبز
      خندانک خندانک خندانک
      دریغ از مخملین خوابی که باشد تا سحر آرام،
      نیاید گریه غافلگیر،پسِ آرامشِ چشمانِ آتشبار...
      می رود غلت غلتان،
      گهی غفلت،گهی حسرت!
      گهی عصیان از این هجرت!!!
      گهی یک گوشه لبخندی و بی علت!
      خندانک خندانک خندانک
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۲۹
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۰:۰۶
      با سلام خدمت بانوی مهربان سایت مهتدی بانوی گرانقدر

      حضورتان پر از ارج است.
      و برایم
      کاشته تان،غرورآفرین
      نیز هم آنچه از باغ برگرفتین

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      فاطمه گودرزی
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۳۹
      درود بر شما جناب آزاد بخت
      نیمایی بلند و زیبایی بود
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۲۲:۵۵
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۰:۰۸
      سلام بانوی نور و مهر

      پاسداشت حضورت
      همیشه هست
      نیز کاشت نهال مهرت


      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۲۱:۰۵
      سلام امین جان
      خوشبختانه سیاوش خان و خوشروی مهربان ، زحمت مرا پای این شعر و نیز سروده مازیار کم کردند . دست جفتشان مریزاد

      بابت بودنت سپاس خندانک
      مسعود آزادبخت
      مسعود آزادبخت
      يکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰ ۲۲:۵۵
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۰:۱۱
      سلام بر مردِ نیک نامِ دیارِ غربِ نازنین
      مانای بزرگ

      نهال کاریهایت را دوست دارم،حال آنکه چندباره شد.
      این از سر لطف دوست است.
      بی شک
      باغ
      حضورت را ارج می نهد

      به واقع که سیاوش عزیز،نکات ارزشمندی را در این باغ کاشت.

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      لیلا گماری ( مأنوس شده با قلم)
      دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
      با سلام و احترامات به باغبان اندیشه های نو جناب آزادبخت گرانقدر
      سروده ی بلند بالای پرمحتوای داستان گونه ی بسیار زیبایی از قلم روانِتان خواندم و لذت بردم
      در مسیر خواندن حس کردم قلم شما به صورت خودکار جوهرش را تمدید میکند و اِلا یک قلم معمولی قائدتأ در نیمه ی راه نوشتن چنین سروده ای رنگ می بازد و به نفس نفس می افتد ولیکن قلم شما گویی جادویی ست و خاص که این چنین یک نفسه بدونِ اندکی مکث تاخت کرد و چنین اثری را بر صفحه ی کاغذ نشانید
      جای یک خدا قوت و ماشاءالله به این قلم و صاحب قلم خالی ماند که آن را نیز تقدیم حضورتان می نمایم خندانک
      باشید به مهر و همواره برایمان بسرائید که زیبا می سرائیدخندانک
      خندانک خندانک خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۲:۱۳
      سلام بر بانوی ماهِ مهر

      نوردخت
      خرسند گشتم از اینکه لذت بردید.این جای شکر دارد.
      نیز هم برای مزاحی که بر قلم راندید و بسی باعث شور و شعف شد.
      راستش برای باغبان خواندنم نیز
      همینها را اگر خدا قوتتان بیفزاییم

      و دعایتان به خیر گرایید

      سپاسمند حضورتانم با پاسداشتی که باغ برایتان داشت.

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      شادان شهرو
      سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۱:۱۱
      با درود و لب مریزاد جناب آزاد بخت عزیز
      شکوه قلم تان جاودان
      و قلب تان در مدار عشق درتپش
      نیمایی زیبایتان را خواندم

      امین جان
      شاعر نیمایی سرا باید , همیشه گوشش به صدای اعتراض برآمده از دل مصراع ها باشد . چرا که مصراع ها , اختلالات آوایی و کم و کاستی های رُکنی خودشان را بلند فریاد میزنند

      حتی در اشعار نیمایی شاعران نامدار نیمایی هم گاه این صداهای اعتراضی را می توان شنید .

      گاه , مصراع , نیاز به کشش رکنی بیشتری دارد , ولی شاعر , آن مصراع را آنقدر که می بایست کش بدهد , کش نداده است .

      گاه , لذت موسیقی کناری ( که بهش میگیم قافیه ) آنطور که باید در بندها شنیده نمی شود . که باز صدای اعتراض مصراع ها را بلند می کند .

      اولین بند شعر نیمایی بسیار حساس است .
      زیرا دروازه ی ورود به شعر می باشد .

      در بند نخست , اگر مخاطب را جذب کردیم که جذب کردیم
      اگر جذب نکردیم . تمام هنرنمایی ما در دیگر بندها هم فدای تعلل ما در پرداخت بند نخست خواهد شد . در شعر کلاسیک هم همینطور است . اگر بیت نخست دارای حسن مطلع نباشد . مخاطب پای شعر , چهارزانو نخواهد نشست . نخوانده یک کامنت میگذارد و می رود .

      همانطور که در شعر کلاسیک علاوه بر حُسن مطلع در آغاز شعر . و حُسن مقطع در پایان شعر , مکلف به آوردن ابیاتی طلایی در میانه ی شعر هستیم . در شعر نیمایی هم علاوه بر بند پیشواز در آغاز شعر و بند بدرقه در پایان شعر , برای میخکوب کردن مخاطب در پای شعر لازم هست تعدادی بند طلایی در میانه ی شعر داشته باشیم . اینها باعث می شوند که کلیت شعر از یکنواختی در بیاید . و برای مخاطب کسل کننده نباشد .

      نیاز هم نیست تمام بندها در اوج باشند .
      چون بندهای ناب , بواسطه ی حضور بندهای متوسط هست که دیده می شوند و در ذهن مخاطب برجسته می نمایند .
      برای همین هست که شاعر نیمایی , تمام حرف های مهم خودش را در ( بند پیشواز - بندهای طلایی - بند بدرقه ) میزند .

      و اما در مورد کشش رکنی با توجه به سروده ی شما بزرگوار و با اشاره به بند پیشواز آن سروده مثالی میزنم .

      من امشب با دلت یک گفتگویی در نظر دارم...
      ( پریشان خاطر و مست!)
      پیِ جایی ،مکانی،
      یک سکوتی در پسِ کنجی...
      قراری در همین جا،با دلت دارم!!!

      در بند بالا وقتی مصراع اول را میخوانیم و سپس به سراغ مصراع دوم میرویم . (که آنرا داخل پرانتز گذاشته ام ) مشاهده می کنیم . مصراع به نهایت کشش خودش نرسیده است . حالا ممکن است یک هجا کم داشته باشد و یا دوتا و یا بیشتر . ..

      از نظر عروضی , وزن ما بر پایه ی تکرار رُکن ( مفاعیلن ) هست . که رکن آخر می تواند هر کدام از محذوفات مفاعیلن باشد , مثل:(( مفاعیل - مفاعی - مفاع - مفا - مف - م )) و یا می تواند بصورت رکن کامل ( مفاعیلن ) تمام شود . و هیچ ایرادی بر آن وارد نیست .

      مصراع اول شما تکرار چهار بار مفاعیلن هست , از نظر "فُرم آوایی " چیدمان واژگان سازنده ی رکنهای مصراع ایرادی ندارد . مصراعی روان است و واژه ها به راحتی بر روی هم می لغزند و موسیقی مطلبوبی هم ارائه داده اند .

      ولی وقتی در ادامه ی آن مصراع , مصراع دوم را میخوانیم , صدای اعتراض مصراع در رکن پایانی بگوش میرسد . صدایی که دارد فریاد میزند ( کشش رُکنی من کافی نیست )

      حالا , این کشش رکنی ممکن است با یک هجا به ایده آل خودش برسد و یا با دو هجا و یا بیشتر

      هر دو مصراع را با هم مرور می کنیم :

      من امشب با دلت یک گفتگویی در نظر دارم...
      پریشان خاطر و مست!

      همانطور که مشاهده می کنید . مصراع دوم در قیاس با مصراع اول , در بازتاب موسیقی بیرونی با مشکل روبرو شده و مشکل در رکن آخرش هست .

      پریشان خاطر و مست!
      مفاعیلن مفاعیل

      برای برطرف کردن اختلال موسیقایی این مصراع باید رکن آخرش بصورت مفاعیلن بیاید
      یعنی ( مست ) در آخر مصراع , با اضافه کردن ضمیر متصل اول شخص باید بصورت ( مستم ) بیاید تا اختلال موسیقایی آن بر طرف شود .

      الان بند را با کشش رکنی انجام شده در مصراع دومش مرور می کنیم

      من امشب با دلت یک گفتگویی در نظر دارم...
      پریشان خاطر و مستم
      پیِ جایی ،مکانی،
      یک سکوتی در پسِ کنجی...
      قراری در همین جا،با دلت دارم!!!

      و اما در پرداخت ( قافیه ) در بند :

      هر بند را , بارها و بارها می توانیم با بهم زدن ترتیب مصراع ها و یا حذف برخی مصراع ها و یا با افزودن مصراع هایی فُرم آن بند را آنقدر سبک و سنگین کنیم تا به فرمی ایده آل برسد . در ضمن چنانچه بند ما یک بند مقفی بود ( در شعر نیمایی یا بندها مقفی اند و یا غیر مقفی ) فاصله ی قافیه های بند نباید آنقدر دور باشد که لذت موسیقی کناری را از ما بگیرد . باید به این تشخیص برسیم که قافیه در کدام فاصلهبا قافیه بعدی در همان بند , ( بدون اختلال در تصویر و مفهوم) به زیبایی تمام شنیده می شود . این نکته خیلی مهم است و شاخصه های زیباشناسی فردی که در نهاد هر انسان وجود دارد به او کمک می کند تا به این تشخیص برسد .

      باز برگردیم برای مثال به بند نخست

      من امشب با دلت یک گفتگویی در (نظر دارم.)..
      پریشان خاطر و مستم
      پیِ جایی ،مکانی،
      یک سکوتی در پسِ کنجی...
      قراری در همین جا،با دلت (دارم)!!!

      در بند بالا با اینکه می توانست مقفی باشد ولی شاعر تنها به آوردن ( ردیف بدون قافیه ) بسنده کرده است . چنانچه ( نظر دارم ) را قافیه و ردیف فرض کنیم . می توانست با یک پردازش مجدد تصویری مفهومی در همین بند , آخرین مصراع اش را به ( سر دارم ) ختم کرد تا با ( نظر دارم ) همقافیه و ردیف بشوند .

      مثلن
      ................. زیرِ سر دارم

      در نیمایی سرایی باید همیشه چند برداشت از هر بند داشته باشیم . یعنی یک بند را به چند صورتِ متفاوت, که تصویر و مفهوم پردازش شده بسراییم و سر آخر بهترین گزینه را که در ارتباط طولی شعر با دیگر بندها هماهنگ تر هست را برگزینیم .

      قلم تان استوار
      و قدم تان در نیمایی سرایی بر مدار خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۲۰
      با سلام خدمت دوست خوبم و استاد گرامیم شادان عزیز

      قبل از هر چیز،باید یک نکته را عرض کنم.در سرایش شعر،سرودن آن بر پایه اصول قالبی یک طرف قضیه است،ویراست آن یک طرف،و نقد آن تیر نهایی برای فتح قله شعر است که اگر این سه شرط به درستی انجام گیرد،باید شاهد یک اثر ناب باشیم.بعضا و به وفور مشاهده می گردد که شاعران عزیز،فقط به سرودن شعر،آنهم بر پایه تراوشات احساس،و خیلی کم بر پایه اصول قالبی،می پردازند.بعضا نه ویراست می کنند و نه انتقاد را در جهت ارتقا شعر می پذیرند.
      البته انتقاد هم پایه و اصولی دارد که من قصد ورود به آن را ندارم.
      جناب شادان عزیز،استاد گرانقدر و دوست خوبم
      برای من این فرصت و این حوصله و دقت و گزینش نابتان در شعر،بسیار ارزشمند است.چه بسا که این یک نعمت بزرگ و ارزشمند است و ما از قلمتان می آموزیم.
      البته تا قبل از ارائه پیشنهادتان،در جهت ترفیع وزن مصرع دوم،بنا بر آموزه هایی که داشتم،گمانم چیزی دیگر بود.که البته باید روی پیشنهاد گرانقدرتان،کمی تامل و دقت نظر داشته باشم.با این حال،موشکافی در آوردن قافیه،و ردیف همزمان،که مدت زیادی نیست روی آن کار می کنم،برایم جالب و شادی آور بود.چرا که تازه به قوانین کامل شعری،البته در حد یادگیری فائق آمده و هنوز برای تسلط کار دارم.بسا که اگر وقت می داشتم شاید حرکتم سریعتر می بود...
      مبحث قافیه ها برای شعر نیمایی،با در نظر داشتن اختیارات شاعر در نحوه قرارگیری آن،بسیار حیاتی و البته به یک ذهن متصل به دریای ساختمانی واژه نیاز دارد.و وقتی قافیه ها،در جای خود در بندها قرار گیرند،تراوت و تازگی خاصی به شعر می بخشند و ذهن مخاطب را به دنبال رقص کلام می کشاند رقصی که موسیقی اش به قول فرمایش جنابتان،با روی هم نلغزیدن واژه ها،تامین می شود.
      با این حال،هر روشی که پاسداشت سپاسمندی های مرا،برای این آموزش و نظر نابتان،به حضورتان برساند،بکار می گیرم تا بل بتوانم گوشه ای از زحمت جنابتان را جبران کنم.

      شادان عزیز و دوست داشتنی،استاد گرانقدرم.خالصانه سپاسمندم.

      با سپاسمندی
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      شادان شهرو
      سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۱:۱۷
      من امشب با دلت یک گفتگویی در نظر دارم...
      پریشان خاطر و (مستم)
      پیِ جایی ،مکانی،
      یک سکوتی در پسِ کنجی...
      قراری در همین جا،با دلت (هستم) خندانک

      مستم و هستم قافیه
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۸:۴۳
      با سپاسمندی شادان ارجمندم خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علی مزینانی عسکری
      يکشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۴۹
      سلام و عرض ادب
      احسنت
      خندانک خندانک خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۰ ۱۲:۴۵
      سلام مرد سرزمین آرش

      با خیر مقدم از حضورت
      نیز حُسن نیکی که به بزرگمنشی
      با گلها
      همنشین کردی

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
      چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۰۹
      سلام و درود ادیب خجسته و شاعر فرهیخته استاد ارجمندم جناب آقای امین آزادبخت . این نیمایی شکوهمند و فاخر و سترگ برگ زرینی در کارنامه فرهنگی جنابتان خواهد بود که آراسته به هزاران خردمندی و فرزانگی و زیبایی و لطف و ملاحت است . در پناه مهر خداوند پاینده باشید و بدرخشید .
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۵۰
      سلام و درود بر استاد ارجمندم،غزل سرای توانمند معاصر،جناب دکتر ثاقب عزیز

      این لطف بی کران شما را،به هر سوی بنگری،همه از سر مهربانیست،برایم غنیمت است چون شمایی را در این باغ،می بینم.لطف و مهربانیتان استاد،فراموش نشدنیست.

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      سیده نسترن طالب زاده
      جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۳۷
      درودتان گرامی
      بسیار ارزنده و زیبا ..
      بهره میبرم از قلم ارجمندتان
      برفراز روزگاران
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۵۲
      سلام بر سپیدسرای بسیار توانمند،بانو طالب زاده

      این باغ،چون شمایی را صاحب حتی،
      ببیند...
      بسی برایش غرور آفرین خواهد بود.

      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علی رضایی
      يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۰۴:۵۰
      سلام دوست زیبا قلم و ارجمندم
      یاد اشعار اخوان ثالث افتادم
      قلمت زرین 🌺🌺🌺🌺🌺
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۱:۰۱
      سلام مرد نیک مند خدا می داند که استادم اخوان چه بر من وارد کرده است که مرا واله خویش نموده است. اخوان یادش گرامی. با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      زهرا مهدوی راد(گل یخ)
      يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۰:۵۱
      درود برشما داداش خوبم
      بسیار بسیار زیبا بود و لذت بردم
      قلمتان مانا شاعر جان
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۰۰
      سلام خاتون بانوی ایران جای پاهایت شکوفه می زند درباغ. هر قدمت باغی از گل بابونه. با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علی احقاق جهرمی
      دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۰:۳۶
      درودتان جناب آزادبخت عزیزم
      عرض تبریک برای انتخاب شدن در جشنواره ملی فاخته
      سالم و سربلند باشید بزرگوارم
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۰۱
      سلام مرد نیکمندِ کهن مرز و بوم پاسداشت دارد هر واژه ات و باغ از حضورت خرسند. با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مسيحا الهیاری
      سه شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰ ۱۳:۴۱
      سلام دوست لذت بردم و همین
      عالئییییی
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      سه شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰ ۱۵:۳۰
      سلام استاد مسیحای نازنین. بوی گلهای صبر و استقامت می دهد حضورت. با سپاسمندی. خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      آذر مهتدی
      جمعه ۳ دی ۱۴۰۰ ۲۲:۴۶
      درودها بر شما جناب آزاد بخت
      گرامی باد محفل شاعرانه پر از همراهی یاران
      بسیار شعر پرکشش و زیبایی خواندم و اینکه جایزه ای تقدیمتان شده است تبریک می گویم موفقیت روزافزونتان را خواهانم خندانک خندانک خندانک خندانک
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ ۱۱:۰۷
      سلام مهربان بانو،خاتون مهتدی


      نخست پوزشمندم از تاخیرم در مقام پاسخ.
      نیز مهرتان را در گرمای محفل شعر،ارج می نهم

      با سپاسمندی
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      نیلوفر تیر
      شنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۱۰
      بسیار ارزنده و خاص و یک شعر نیمایی تمام عیار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      يکشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۵۹
      سلام ودرود بر شما جناب آزاد بخت عزیز
      بسیار زیبا قلم زدید ......ایام بکام
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      دوشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۰ ۰۷:۱۱
      سلام بانوی مهرِ ایزدی واژه هایت... کلیدکان صندوق مهرند آنک... مهر بر باغ جاریست... با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰ ۱۷:۰۷
      بگو تا من بگیرد گردنم گردون
      چقد این بند و قشنگ چرخوندید👏
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ ۱۱:۰۲
      سلام بانوی مهرمند باغ

      سپاسمند لطف بی کرانتان هستم.

      با پوزشمندی از پرداختی که با تاخیر بر کاشتتان نهادم


      با سپاسمندی
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰ ۱۷:۰۹
      و این حالی که من دارم،

      در این سرمای پاییزی،دلیلش چیست؟؟؟



      اینم خیلی خوبه 💫💫
      امين آزادبخت
      امين آزادبخت
      يکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ ۱۱:۰۴
      بندهای انتخابی از محضر مهربانتان،نشان از احساس سرشار شماست بانو


      با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0