سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        مُرفین

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۱۴ شماره ثبت ۱۰۲۵۳۲
          بازدید : ۱۱۹   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        مُرفین
         
        تنِ معتاد ، به آن اندامِ روحش زار میزد
        زنِ معتاد ، بر شویش و،
        روزگاری آن اندامِ کوه اش ، زار میزد
         
        همیشه که چنین معتاد نبوده است به مرفین
        برای آن مبارزاتِ کُشتی بر تُشک ها، زار میزد
         
        برای آن مبادرت به ریسک هایش ،
        به اسفاری با کشتی و دریا ، زار میزد
        از سفرهایی که با هم خوش بودند
        برای آنهمه ، خجالت ها ، که بچه هایش ،
        که برداشتِ خوشی بودند ز کِشت ی ،
        زار میزد
         
        مرفینِ لعنتی چه بود که این جور ،
        تمام مزرعه شان را سیاه کرد ؟
        برای آن هجوم ملخ وارِ سیاهی‌های افکار،
        به کِشت شان، که پوساندشان یکریز زار میزد
         
        انگار دنیا یک ماشین باری بود و، شویش ،
        بی بُنیه اما ، مجبور، تمام پشت ماشین را ،
        ز انواع گناه ها و خطاها ، بار میزد
         
        بی آنکه سخن گوید بقدر حتی یک حرف
        بدبختی و، نزاری های خود را جار میزد
         
        انگار روزشان ، رشته‌هایی داشت از شب
        تلوتلوخوران ، آن برگشته فردا
        به رشته های تارش ، تار میزد
         
        درحالیکه گل فروش ، خارهای وَرد را می کَنْد
        تا فقط گُلهای سرخ را، دهد یکریز بدست مشتری ها
        تا که انگشتانِ مشتری ها مجروح نگردد
        او برعکس ، به ساقه های رز،
        با چسبی یکریز خار میزد
         
        بی‌غیرتِ بی‌غیرت ، بی عارِ بی عار شده بود ،
        آن پهلوانِ دلِ همسر
        دگر چیزی نمانده بود از او
        تمسخرهای دیگران ، خانواده را لِه میکرد ،
        وقتیکه شوی و بابا
        صحبت از تلاش و کوشش ،
        صحبت از فردایی روشن
        سخن از، عارمیزد
        اگر به سالِ نورئی ازآنها حرفی میزد ،  
        انگار کلاغی بود که ،
        لب به ، غارغار میزد
         
        همه دنیایش جبری بود از،
        سرنگ و رگ و مرفین
        برای جاری اش در بین رگ ها
        دست به هر کار میزد
         
        برایش لِه شدن های همه اصلا مهم نبود که هیچ ،
        حتی دست ، به انهدامِ روزگار میزد
         
        چه بی قید شده بود ، حتی نسبت ، به سوزش و درد
        او که یکریز، دست به نار میزد
        او که یکریز، دست به نیشهای سرنگ همچو نیشهای ،
        مار میزد
         
        یه شبی که ، همه درخواب بودند
        به خود آمد و دید که روحش ، چقدر تاریک ،
        چقدر شب شده است
        نگاهِ شب دید که به گوشه ای خزید و،
        ان نگون بخت
        خود را ، با چه زحمتی ،
        دار میزد
         
        بهمن بیدقی 1400/6/11
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۰۲
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۵۹
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        از لطف و مهرتان سپاسگزارم
        سلامتی همراه همیشگی تان
        درپناه مهربانترین
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۰۸:۳۶
        سپاس فراوان وارادتی بی پایان جناب بیدقی استاد و ادیب گرانقدر واندیشمند
        بسیار شیوا ودلنشین بتصویر کشیده اید و پرمحتوا
        قلمتان ماندگار
        کامیاب وتندرست
        در پناه حق
        ایام بکام
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۳۷
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        از لطف و مهرتان سپاسگزارم
        سلامتی همراه همیشگی تان
        درپناه مهربانترین
        ارسال پاسخ
        خدیجه وفایی راد ( غریبه)
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۴۳
        درود بر شما خندانک
        زیبا قلم زده‌اید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۱:۳۸
        با سلام و عرض ادب بزرگوار
        از لطف و مهرتان سپاسگزارم
        سلامتی همراه همیشگی تان
        درپناه مهربانترین
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۳۴
        سلام شاعروادیب بزرگوار
        شعر پرمعنا وقابل تعمقی سرودید
        قلمتان همیشه نویسا باد
        بسیار درودتان باد
        @};-@};-@};-
        @};-@};-
        @};-@};-@};-
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۱
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        از لطف و مهرتان سپاسگزارم
        سلامتی همراه همیشگی تان
        درپناه مهربانترین
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۵۱
        سلام و عرض ادب
        ان شاءالله هیچ انسانی به این بلای خانمانسوز گرفتار نشود
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۵:۴۸
        با سلام و عرض ادب بزرگوار
        انشاءالله
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0