چهارشنبه ۵ ارديبهشت
|
|
چون کودک وحشت زدهی بازی دوران
هر گوشه که گفتند نشینید ، نشستیم
|
|
|
|
|
هوس بام که افتاد دگر بار تو را
|
|
|
|
|
یادِ من کردی
ز یاد ها رفته...
|
|
|
|
|
شاخ و برگم را نبین من غنچه ام
من هنوز اندر خم یک کوچه ام
|
|
|
|
|
شبانگاهان به دنبالت خیابان ها گذر کردم
نبودی در خیالم شب به دیدارت سحر کردم
چه شد دیدم تو را ن
|
|
|
|
|
تو مثل برکه ی دنجی پر از قصه ولی تنها
شبیه خواب شیرینی شبی در ساحلی زیبا
|
|
|
|
|
به یقین ضعیف ترین حافظه
متعلق به...
|
|
|
|
|
این چه دنیایی ست که یاران ،
میروند یکریز از کف ؟
|
|
|
|
|
مژده آن یار ، که از دیدن روی تو به شوق آمده است
|
|
|
|
|
دانه دانه ریخت آغوش مرا پر کردهاند
|
|
|
|
|
دشت در دامان سبزت رنگ و رویش رفته است
|
|
|
|
|
ای آمنه خوش باش که دلدار بیامد
سرآمد خلق و هم أب فاطمه آمد
با جعفر صادق شده توامان
|
|
|
|
|
کاشونمو روی سرم خراب کردی
|
|
|
|
|
معطر به عطر آرامش
صیقل کننده دل
خدا را می گویم
چه جانانه دارد
هوای بنده ها را
آرام آرام
حال ن
|
|
|
|
|
غروب که می شود نسیم ملایمی می وزد
در دشت خاطره ها می نشینم
علف های دشت که در دست باد
می رقصند و
|
|
|
|
|
💖رفتی اما ز اشکم زمین تر می شد
💖همه شب فکر تو در سر مکرر می شد
💖اینچنین عمر گرانمایه من سر می شد
|
|
|
|
|
زمین از وجودت خجالت بکش
بسی سوختم در عزاداری ات
صغیر و کبیر از تو دردآشنا
کشیدند دست از هواداری ا
|
|
|
|
|
چشمی که تو را هر دم بیبیند
|
|
|
|
|
دلتنگ تو هستم که دلم کردہ هوایت
|
|
|
|
|
یارمن معبود حوریهای باغ جنّت است
در کنارش زیستن چون منتهای دولت است
|
|
|
|
|
دوستت دارم و با تو می مانم ای یار
هر جا روم هر جا که باشد حتی سر دار
آخ نگویم من از این گفته ی
|
|
|
|
|
مشرق دامنه ی نام و نشان روشن شد
نور شادی بدرخشید و جهان روشن شد
|
|
|
|
|
کج گشته دیدم تا که ابروی محبت
بگذ شتم از آن کهنه و نوی محبت
این تارو پود خسته کردم شانه عشق
اما
|
|
|
|
|
]
کجایی ساقیا جامی دگر آر
بشوران سینه و اشکی به رخسار
|
|
|
|
|
پر از ملال و دلهره
در این سیاه بی تپش ،
شکسته دل ،
بریده پر ،
|
|
|
|
|
هواي خانة دل ابر ي و دلگير و پاييز ي است
نسيم خا طر ا ت روز ها ي رفته باراني کنداين آسمان خا لي و خ
|
|
|
|
|
بسته ام بار سفر،راه سفر بس دشوار
زادگاهت را رها کردم،رها،بس دشوار
|
|
|
|
|
چه پایانِ خوشی هستی و،
آغاز خوشی هستی
|
|
|
|
|
بی تو رسیدم خسته تا پایان ....
|
|
|
|
|
آزادی ام ارمغان ازلی ست
باسیروسفر ، بربال فرشتگان
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
........عادت دارم.......
من به دستهای
سرد و یخ زده
پوستها تاول زده
شهر
عادت دارم
من به آ
|
|
|
|
|
این شعر دو بیتی است و در باره احساسم سروده شده
|
|
|
|
|
روزِ زمین روزِ زمان روزِ جنونِ یک حسد
در عقده های خفته ای پیدایشِ جرم و جسد
روزِ فرودِ آتشِ شهوت ب
|
|
|
|
|
به نام خداوند بس مهربان
خداوند آگاه و روزی رسان
|
|
|
|
|
شبوروزمشدهیکسان
ندارم.هیچآرامش
نبینم.رنگآسایش
دلمتنگاستسامانم
|
|
|
|
|
خاک را بر سر کدام خانه فرو می ریزی ؟
|
|
|
|
|
شب دشنههای پنهان، شب سینههای پاره
شب زخمهای عریان، شب وحشتی دوباره
|
|
|
|
|
معشوق شعر من شده ای ای تمام من
|
|
|
|
|
وای من تو کیستی نور عاصم نیستی؟
تو کجا در لیستی نمره ای تو بیستی؟
|
|
|
|
|
ربیع آمد و خورشید بر زمین تابید جمال خویش درخشید بر زمین خورشید
شروع دیگری از مهر و عشق شد آغا
|
|
|
|
|
از خانه بیرون می زنم از فرط تنهایی
|
|
|
|
|
نمی دانم چرا...
یک جاده در ذهنم مدام می جنبد!
|
|
|
|
|
پیچیده به عالم همه جا بویِ محمد(ص)
|
|
|
|
|
مژده آرید آمده بخت سعید
وقت خوشحالی دلها وقت عید
|
|
|
|
|
ای دلا ، گر پایان ندارد این همه درد و عذاب
پیشه کن صبر که خرم می شود حال خراب
|
|
|
|
|
جای شادی در عروسی صحبت ناباب نیست
|
|
|
|
|
ما قصه های تلخ شب و پشت و دشنه را
در سا یة سیا ه درختان دوزخی
آنقدر خوانده ایم و به تکرار خوانده ا
|
|
|
|
|
دل چون شکسته سازم غم روزگار دارد
چه ترانه های محزون که به یادگار دارد
|
|
|
|
|
ویراستار کارم باش !
ای ممتحنِ کارها
|
|
|
|
|
من غافل زنادانی غافل زدنیا بودم
مدهوش یارو بی خبر زهر جا بودم
غافل که یار من در خیالی خام بود
زا
|
|
|
|
|
نمی دانم
آیا تو شبها دورتر میشوی
یا
|
|
|
|
|
هیچ داری یک خبر یک حال و احوالی ز من؟
بی مروت باز کن لب یک کلامی یک سخن
در خیالت خوبم اما نی
|
|
|
|
|
گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سر آید
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۱۲ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |