جمعه ۲۳ شهريور
|
|
لبا لب میشوم از تو
به سمت خواهش و تسلیم
مَلس لبهای تو
ای شربت شیرین خوش گفتار
لبانم در تمنای نیا
|
|
|
|
|
ای صبا هدیه ای از کوی و سراپرده جانان برسان
آن نسیمی که برد غصه زدلهای پر از درد وپریشان برسان
|
|
|
|
|
کافیست برای لحظه ای خواب شویم
|
|
|
|
|
نمیدونم ناله کنم با ناله ،
یا که برقصم همچو ماه با هاله ؟
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
بغض ها پی به پی دمادم شد
گونه ها خیس ِاشک و صد ماتم
طاقت چشم ها دگر سر رفت
بس ک
|
|
|
|
|
ی که چشم به نگاه به خودکشی دوخته
درمانی به درد و رنجها ندیده
بوسه مادر برده از یاد
|
|
|
|
|
تو چه دانی که چه ها بود در این حبّ نهانم
|
|
|
|
|
به داخودوخان
بەلازیز و بەلالیسک
ههمو پڵژیاگ ئهبن
...
کوردستان گوڵستان بو.
|
|
|
|
|
ال اوزمم ایستگیمدن تا کامه چاتمایینجا
یارین دالیجایام من تندن جانیم چخینجا
|
|
|
|
|
منم عباس قربانی
شهید راه قرآنی
|
|
|
|
|
این همه شیون وعزا که در سر من است..
|
|
|
|
|
به یاد آر
گل زود گذر تابستان بسیار دور را
|
|
|
|
|
آه مذاهب تکثیر شده،
مطرودم به دیانتتان
اشهد ان لا اله العشق
آمادهام که سرم زنید!.
لیلا_
|
|
|
|
|
میان گلها
غنچهایست،
که هنوز لبخند زدن را
یاد نگرفته...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
تنده روحدور اوچماغا سینماز قاناد
روح خیال تک اوچماغا یورقا
قالماسین من لیکده سنده اوزگه دن
|
|
|
|
|
در باغ زندگى، گل از صبا شکست
از دست روزگار، دل از جفا شکست
گفتم: «چه شد که این چنین ز پا فتا
|
|
|
|
|
وقتِرفتن یکغزل از جان سُرودم جان گرفت
در تکاپویِ "سَـحَر" خاموشیاَم "پایان" گرفت
چشمِ مستَش
|
|
|
|
|
قلبشان از حب من خالیست ، اما در عوض
با زبان خود به ظاهر دوستداران منند !
|
|
|
|
|
هرشب به رویای منی ، عشقت به جانم ماندنی
|
|
|
|
|
باز پاییز آمده در دامن کهسارها
خش خش برگ و صدای شرشر رگبارها
بوی مهر و صبح رنگین باز از ره می رس
|
|
|
|
|
زندگی چون سایهای بر بوم خواب
مرگ،زیباییست در رؤیای ناب
|
|
|
|
|
حالا که قسمت گشته با هم آشنا باشیم
حالا که مهرت ماندگار و جاودان گشته
حالا که جان جان جانم گشته ای
|
|
|
|
|
چشمانت دوفنجان سفید پر از قهوه
|
|
|
|
|
همدرد من عاشق ترین
ای از همه لایق ترین
بشنو صدای درد من
...
|
|
|
|
|
جان دارم و گویند بده بهر کسی
|
|
|
|
|
با شیشهٔ دل بر تن تبدار چه گویم
|
|
|
|
|
اینجا زمین است و رنج هایش بیشمار
|
|
|
|
|
آنچه کاتب از سیاهی با سیاهی مینوشت
داستانِ تلخیِ ما بود و بخت و سرنوشت
بی تو چندان نیستم خشنود از
|
|
|
|
|
بارالها بزند ماه در خانه ى او
مرغ آمين بنشيند به سر شانه ى او
آسمان نور بپاشد به سراپاى تن
|
|
|
|
|
منو زیر نگاه خیره ات داری اگر
به وقتایی از این بن بست بیرون هم ببر
|
|
|
|
|
دی دیوانه را مرهم نما ای مرهم دردم
که من در کوچههای عاشقی تنهای شب گردم
|
|
|
|
|
دارم در دلم شوق دوباره دیدنت
ارامش هر لحظه ام تبسم روی لبت
یارمنی جان منی گمشده پنهان منی
صاف ب
|
|
|
|
|
روزگاریست که در دام فلک افتادم
هردم مرا می کشد رنج بی شمارش
تمام آفاق زیر یوغ او
با مرگ دست و پنج
|
|
|
|
|
راحت جان من ار بود جهان با من بود
|
|
|
|
|
روبهی مظلوم نمایی کرده بود
پیش مرغان گریه زاری کرده بود
|
|
|
|
|
در این شب های تاریک و سکوتی
که ماه از غصه میگیرد فروغی
|
|
|
|
|
حضرت خاص....
به چشمان پر از جاذبه ات
که مرا برد زخود در دلِ آن
آنِ دل.....
حضرت دلنوش..... قسم
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
ًً"بغضی درون حنجره جا مانده بود و من"
دردی میان سینه ی ما مانده بود و من
|
|
|
|
|
عارفی اندیشه ور می زد قدم
|
|
|
|
|
قاب پروانه ها
جان وتن پروار از نان حرام،
چشمشان بستند و راه بیراهه شد.
|
|
|
|
|
حالی دارم ، حالی دارم ، بی نظیر
کاری دارم ، کاری دارم ، بی نظیر
|
|
|
|
|
و زمین از عدل پر خواهد شد
آسمان رنگین خواهد شد
زنده رود، خروشان خواهد شد
گل از گل خواهد شکفت
و د
|
|
|
|
|
به سمت نگاه تو رو میکنم
و با عطر ناب تو خو میکنم
و در چشم تو جستجو میکنم
...
|
|
|
|
|
اربعین فرا رسید، یکبار دگر چهره جهان از داغ مصیبت کربلا...
|
|
|
|
|
شنیدم پشتتُ کردی به دیوار
به دنیایی که آینه راز میگه
منم تا غصههام و قصه کردم
پرنده بالشو پروا
|
|
|
|
|
شیرین که برفت و شد نصیب خسرو
فرهاد،حفاریه کوه ها به چه قیمت؟!
|
|
|
|
|
صبـح بخیـر بـا مـن بـگفتی ، شب بخیـر با دیگری
هـمـچـو پـروانـه از ایـن گل روی آن گل ، مـیپـری
|
|
|
|
|
مرا به سکوت شبهایت
دعوت کن...
|
|
|
|
|
فقر روزی بی حیا شد عشق را آواره کرد
|
|
|
|
|
پای مخمل کوه دارد رنگ و بویی دلپذیر
|
|
|
|
|
بریده ام نگاه از ، نگاه سرد و چشم تو
|
|
|
|
|
گفتند که من در تله م
وقتی که با توام من ،
ز آزاد ، آزادترم
|
|
|
|
|
خیره و مست نگه
کافر هر غیر منم من که جان
مومن چشمان توام بی گمان
|
|
|
|
|
در وصف نگاهت ز دلم آه کشیدم
از درد غم و دوری تو آه کشیدم
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا: م.مدهوش❤️
🎧 دکلمه : بانو هستی احمدی🌹
|
|
|
|
|
بگذاشتی و رفتی
همین یاد تو ما را بس
پاییزها آمدند و رفتند
همین کنج تنهایی و
انبوه خاطرات تو ما ر
|
|
|
|
|
می نویسم تک واژه هایی از عشق...
|
|
|
|
|
" چندمن" (مجموعه شعر)......
|
|
|
|
|
خبری نداری ای داد، ز خمار این جدایی...
|
|
|
|
|
ماهِ شهریور رسید و مژده اش بر ما رسید
با سرور آمد چه شادیها که در دلها رسید
|
|
|
مجموع ۱۲۶۶۲۳ پست فعال در ۱۵۸۳ صفحه |