جمعه ۲۶ ارديبهشت
|
|
آری آدم ها به مرگ خویش عادت می کنند
|
|
|
|
|
قلب این خانه بدون ضربان است چقدر/
و در آیینه کسی دلنگران است چقدر
...
|
|
|
|
|
متنش اینه.توشایسته هستی ،که دلیل واسه شایسته بودن هست برام.این شایستگی هست دلیل واسه نگاهت به ما بیچ
|
|
|
|
|
اونکه دلم رو شکست ،زاده ی احساس بود
دیدن اون واسه من،اوج یه پرواز بود
|
|
|
|
|
امروزصبا شعری از دل آیینه گفت،
ازفروغ فرقهی صوفی صبح آدینه گفت.
این کتاب شعرِدل از قیام نور ا
|
|
|
|
|
زهرخند نیشدار جنگ
خوابم را زهرمار کرده
|
|
|
|
|
خیالِ خام خزیده به ذهن بذر طلب
|
|
|
|
|
بویِ تبِ بهار میدهد تنت..
"بوی اردیبهشت"
من در جانِ تو متولد شدم .!
ای سرزمینِ دیر پایِ من
مرا
|
|
|
|
|
دلارام
دلارامم، ببین خشکید باغم، زباران هیچ خبر نیست
به پایانم بده امید ز خیرِ عاقبت هم هیچ
|
|
|
|
|
خون میچکد از،
تارِ دلِ سازِ من
از زخمه ی تارِ دلنواز من
|
|
|
|
|
پیش از تو ،
قاصدکی رها بودم
لطفاًمُشتت را بازکن وُ
بگو
چه بلایی سرم آمده است؟
|
|
|
|
|
خواستم از تو و از شعر فراری باشم
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
امشب که خیال تو مرا در نظر افتاد
بر این دل غمدیده دوباره شرر افتاد
آن راز که پوش
|
|
|
|
|
یکی از همین روزا برای تو گل میارم
چون توهستی نفسم بدون توکم میارم
گفتنه دوستی دارم برای تو خیلی
|
|
|
|
|
عشق ما را می برد آن سوی این دشوارها
|
|
|
|
|
اولش من را که اَختَر آفرید
آخرش خود با من آخر آفرید
|
|
|
|
|
چه شد با عهد و پیمان های شیرین
|
|
|
|
|
آسمان ابرهایش رابه چشمانم سپرد
|
|
|
|
|
ای دلبر خوش نام من شاهانه می خواهم تو را
عشقت نشسته بر دلم دیوانه می خواهم تو را
|
|
|
|
|
حسادت کردم
به استکان چای
که گرفته بود
عطر خوش تورا
به میز
به کتابی
که از صدق صبح
از گف
|
|
|
|
|
_ ابزار گستاخ،جانداری می کند
|
|
|
|
|
دَرِ خانه زدمْ شُکرانه زدمْ دِلَتْ جانانه زدم
سبز و خُرَّمْ سلامْ مَنِ عاشقْ استقبالِ شماْ را
|
|
|
|
|
همیشه در گوشه و کناره های این کوچه و خیابون های قدیمی منتظرت خواهم ماند تا روزی دوباره برگردی و باهم
|
|
|
|
|
درین دقیقه های بی روح
دچار م به استیصالی عمیق
|
|
|
|
|
جوانه های قلبم
شروع به شکوفه زدن
کرده اند
و تقویم
فصل دلپذیری را
آغاز کرده است
فصل نگاه و
|
|
|
|
|
باز باران می زند ؛اما بهارم! نیستی
|
|
|
|
|
این لوحِ ده فرمان ترس با بوسه هایت میشکست / افسوس که افسونِ لبت این وهم را میخوانده است
|
|
|
|
|
بهار فلسفه نافذ غنای سلسله بود
خوشا معامله گيرد به گرمی اعداد
|
|
|
|
|
*(چنین نخواهد ماند )*
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
نمیماند به دنیا ناله شبگیر/
به پایان میرسد ظلم فراگیر
|
|
|
|
|
مـرا زنجیـر کن در بازوانت ، درمیانِ امـنِ آغـوشت
مــرا تَن کُن بِجانت ،یـارِ شیرین ، جـایِ تـَن پوش
|
|
|
|
|
نیمه ی دیگرِمن ، رفت و برنگشت
|
|
|
|
|
ای مرد.حکیمانه 1
خواب وغفلت میشود راهِ فنا
کوشش و قدرت بُود وجهِ بقا
خواب وغفلت را رها کن ای ب
|
|
|
|
|
ماه خوبِ لاله های واژگون اردی بهشت
|
|
|
|
|
به هَمان عِشقِ تو دَر مَن که غَلَط شُد به غَلَط
تو زِ مَن هیچ نَیابی به جُز از دَلقِ فَرَط
|
|
|
|
|
دارم رویامو می بافم توپیچ پر خم موهات......
|
|
|
|
|
نه باران آمد از ابری نه برفی بر سر سنگی
|
|
|
|
|
گاهی تابستان هم سن و سال خواهرم
|
|
|
|
|
خسته ام از های های دل که شد پر درد و آه
خسته تر از رهگذاری در مسیر اشتباه
خنده شد یک خاطره بر گو
|
|
|
|
|
من، شاعر و تو مطلع شعری...
|
|
|
|
|
شعر کودکانه به مناسب روز کارگر ...
|
|
|
|
|
بکردم بذر عشق را ، من روانه
به امیدش ، نشستم ، عاشقانه
|
|
|
|
|
بایدهمه چیزخودم راعوض کنم......
شدشد،نشد،جراح زیبائیم راعوض کنم....
|
|
|
|
|
اکنون که پیدایت کرده ام
به هزاران طوفان گذر
|
|
|
|
|
سوزان به موبدی رفت گفته پرسمان…
|
|
|
|
|
قلب مااتش گرفته خانهام ویرانه شد
داغ سنگینی عزیزم قسمت پروانه شد
|
|
|
|
|
تقدیم به هموطنان ماتم دیده ام
برای ایران
برای بندر
|
|
|
|
|
نه من بی عیبم نه دیگری یاشخص خاصی
همه داریم به نوعی کم وکاستی
عجیبند این قوم البشر
،همه عیب
|
|
|
|
|
پرپر شدیم در اطراف اسکله
آشفت بندر از این وضع دردبار
|
|
|
|
|
به خاک افتاده ای اما نگاهت نور گیراییست
تنت در خون غلتان است و چشمت مشق شیداییست
شکوهت آسمان
|
|
|
|
|
زندگی شوق ندارد، ره خود گم کرده
آرزو رنگ سیاهیست، بر پیر و جوان
|
|
|
|
|
چشم و ابرو و لبش ذهن مرا درگیر کرد
|
|
|
|
|
نازنینان ناز فروشی می کشم غم را بدل
تا تو ابرو می فروشی می خرم از جان دل
هر زمان افتادم از پا پا
|
|
|
|
|
دوباره آسمان غزل بی هوا بارید
|
|
|
|
|
می نویسم که مبادا اجلم دیر کند
|
|
|
|
|
ای وای از منی که ،
با طناب تو افتاده ام درچاه
|
|
|
|
|
شبـی سعـدی ، شبـی حـافظ ، شبـی عاشقِ خیامی
شبـی فــارغ ، شبی عـاشق ، شبی بیچـاره هیـامی
میــانِ
|
|
|
|
|
قهوه ی تلخ من، امروز تور را کم دارد...
|
|
|
|
|
خبر اومد تو بندر خنجری تیز
|
|
|
|
|
رسید مژده که آدم شدم نفَس دارم
|
|
|
|
|
تا تو را یافتم و دل به دلت دادم دست
چون پرنده زقفس باز شده گشتم مست
تا که نامت آمد لرز شد هر
|
|
|
|
|
گگلواژه به لب داری عشق و جگر بابا
می گویی و می خندی یکتا ثمر بابا
|
|
|
|
|
تو همچون بوی بارانی که میریزد به صحرایی
چو خاکی تشنه من بودم بدون هیچ فردایی
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
شده باز وقت مستی ،گه یک قمار دیگر
غم من دوباره نو شد پی انتظار دیگر
شب و بی ق
|
|
|
|
|
تاقلم در دست و دفتر خواندنیست/
با قلم آثار شاعر ماندنیست
|
|
|
مجموع ۱۳۱۴۵۶ پست فعال در ۱۶۴۴ صفحه |