پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
بیدار مانده ام ولی اصلا سحرنشد...
|
|
|
|
|
لب ساحل که میرم خیره به موجا که میشم
تو خیالم موج موهاتو فقط دست میکشم
|
|
|
|
|
شماره ۴۲
رفتی که نه بینی اینگونه غمم را
لب های تَرک خورده و چشمان ترم را
دیدی که دلم شاید د
|
|
|
|
|
ای مستی به ناب میم دردی کشان پیماتیم
و ای ویران دل خرابیم دامن کشان زنجیریم
در بامدادی با
|
|
|
|
|
ایتوکه روی خوشت پخته دل کالمن
آنرخ پر بادهات برده زمن حال من
|
|
|
|
|
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
|
|
|
|
|
قلبم را ربود وقتی ، ناگاه آمد او پیش ام ،
پاورچین پاورچین
|
|
|
|
|
در کو چه های خلوت یادش چه بی قرار
|
|
|
|
|
این روزا حال دل من ، مثل دلت تنگِ رفیق
|
|
|
|
|
من همان برگ خزانم که از این اگاهم
|
|
|
|
|
امیدی نیست وقتی بی وفایی ست
|
|
|
|
|
شعری با زبان کودکانه به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س) و دهه فاطمیه
|
|
|
|
|
شـــکســتــــه انـحنـای ابـــــــــــــروان تـــو
به هـــــم آمـــد خـم و پیــچ کــمان تـــو
شــکس
|
|
|
|
|
دلتنگی ات امشب مرا ،سمت خیابان می کشد
|
|
|
|
|
زده شد تکانه ای به دل غمگین من
اغوش تو شد پناهگاه گرم تنگین تن
میآید آن مغرب تاریک ب خوابم.
هر
|
|
|
|
|
فکری به حالِ آهُوانِ بیشه کن
با عاشقانْ رسمِ مدارا پیشه کن
با من بمان ای نونهالِ ارغوان
اینجا د
|
|
|
|
|
صبر می گویند بکن قسمت تو دیگر چیست
|
|
|
|
|
شیرین شده این کام من از بوسه یارم
|
|
|
|
|
شام غریبانه که خوردم و با خویش،گرفتار شدم
مستوجب زحمت،که تو را،بنده گرفتار شدم
هضیان من،شنیده ای و
|
|
|
|
|
کاش ما با هر نگاهی سازگاری داشتیم
باوری منطق پذیر و بردباری داشتیم
اهل حق بودیم و در ر
|
|
|
|
|
نمی داند که
طره در باد رها کرده نمی دانه که
دام صیاد بنا کرده نمی داند که
|
|
|
|
|
ما عاشقان خسته این روزگاریم
کوهی ز رنج و درد را در خویش داریم
|
|
|
|
|
مرا در سکوت شبانه ببر
به دیدار ربّ یگانه ببر
|
|
|
|
|
هرگز نباید امیدت را از خدا قطع کنی چون وقتی امیدوار باشی به آینده خوش خواهی رسید
|
|
|
|
|
غیر خوابیدن دوایی نیست این بیدار را !
|
|
|
|
|
مطلع عشقی و می گوید زبان واژه ها...
|
|
|
|
|
درلحظه لحظه های این فِراق ،
می لرزید این دل
به بیشمار، دلِ ویلان در فَراغ ،
می ارزید این دل
|
|
|
|
|
به سلطه شاخه در آمد
سیب
«کیسه کرد ماستش را»
پاییز
|
|
|
|
|
عطر ، پَر بسته گل لاله گرفته بوی خون
|
|
|
|
|
سال آخر دبیرستانمون/ دائما می دیدمت توی خیابون
با نگاهی عاشقت شدم چه آسون / تو رو می خواستم شدیدا ا
|
|
|
|
|
خوش باش که ره را ز تو پایان باشد
🌸عمر اسب چموش است و شتابان باشد
|
|
|
|
|
همان که از همه عالی جدا کردم حسابش را
تماشامی کنم جای خودش لبخند قابش را
|
|
|
|
|
دو ابروی خمِ رنگین کمان را
دو چشمِ روشنِ جام جهان را
|
|
|
|
|
من و شب زنده داری های هرشب
قرار وبی قراری های هرشب
|
|
|
|
|
در کدام پهنه آرمیدهای؟
در نخاعِ کدام نعره قطع شدی؟
در حجلهیِ کدام قبیله لُخت شدی؟
کهاینچنین
|
|
|
|
|
تنها در این پیله ی سیاه
در این کُهنه قبیله ی شوم، زندانیم
قبول می کنم اعترافم را به مرگ
قبول دارم
|
|
|
|
|
تو را میخواهمت همچون بهاری بعد ویرانی
|
|
|
|
|
در سینهام نگاهی از غم پر است
زندگی بیتو به تاریکی میکشد
بیتو، دلم یک صحرای خالیست
در غروب هر
|
|
|
|
|
قلب رمیده کافر است بر وهم ایمانی که نیست/هر شب بهشت را در تنت ، آتش ، در آغوش میکشم
|
|
|
|
|
در جهان آب و گل هرگز نمیگیری قرار
چون نسیم از کوی او بر میان افتادهایم
|
|
|
|
|
دلم نشسته در آیینه های افسرده
|
|
|
|
|
به گریه می گمش بیاد هوامو بارونی کنه
|
|
|
|
|
گر بود قرنها پیش مردی بنام رستم
اکنون غیرقاسم جایش کسی نجستم
|
|
|
|
|
ماه دیدم من زپشت پنجره از راه دور
|
|
|
|
|
درمیون اینهمه خاطره بازی ،
درمیون اینهمه عاطفه بازی ،
|
|
|
|
|
صبح آمد و بلبل به تمنا
شعری از حنجرهاش ساز کرد
شبپره خاموشی گرفت
مرغ شب در خواب
خبر از ماه گرف
|
|
|
|
|
ایران جان ،تن ام ایران عشق ابدی ام
ایران وطن جان ام ایران بی تو نباشد تن ام
تا ع
|
|
|
|
|
هیچ کس غیر از خودم این شعر را از بر نکرد
|
|
|
|
|
عاقبت این کشتی سرکش به ساحل می رسد
کاروان آرزو روزی به منزل می رسد
|
|
|
|
|
فرقی نیمیش هارا گیدسین کاسیب
کد یا شهربختی یازان پیس یازیب
|
|
|
|
|
آدم برفی زیبایی برای محبوبم درست کردم...
|
|
|
|
|
....من و شب.....
من و شب به تیره مانیم
به سحرگاه خرابات
..
به سیاهی دل تو
به کبودی کلاغان
..
|
|
|
|
|
با قلم یک جامه ای از پاچه خواری کن به تن
|
|
|
|
|
بانو، اگرچه باورش سخت است،اما
روزی بهاری می شود پاییز این شعر
|
|
|
|
|
آزاده چو آزاد کند همچو منی را
از عطر کند پر همه ناس و سمنی را
افسردگی حال نماند چو ببویم
|
|
|
|
|
گمانم میتوان هم گفت من احساس این شهرم
|
|
|
|
|
من به جمالِ ازلی عاشقِ دلبسته شدم
دیدم و مُلک و ملکوت تابع و وابسته شدم
|
|
|
|
|
لب نوشین تو ای دوست برای دگریست
خنده قند لبت پهلوی چای دگریست
بهر من مانده نگاهی گذرا گاه به گاه
|
|
|
|
|
لباس هایی را دیدم در حال قدم زدن
از همه رنگ و همه جنس
می خندیدن ،می دویدن،خرید می کردن
دروغ می گف
|
|
|
|
|
باورت می شود این شهرِ پر از دود
که جان از ریه ها می گیرد
پیش چشم همگان می میرد،
زنده رودش بی آب
|
|
|
|
|
گفت ارزانی از آن ترسم که نفرینم کنند
واندران دنیا مکافاتی و سین جیمم کنند
|
|
|
|
|
سگ پارس,
گربه دم تکان می دهد
گوش _ ها
پر از ناله..
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۲۳ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |