جمعه ۲۳ شهريور
|
|
نقشی زده ام ناب الهی که بماند
|
|
|
|
|
ترانه عاشقانه احساسی دارای ۱۲ بیت در وصف معشوق و ابراز عشق
|
|
|
|
|
عاقبت روزی بیاید از قفس آزاد باشی
|
|
|
|
|
دراین دنیایی که نمی فهمم اش ،
فقط نگاه میکنم
|
|
|
|
|
مشغول تماشای تو بودم، مجری خبر گفت
|
|
|
|
|
صبحی که تو باشی خود شعر است
گل واژه به هر لحظه آن هست
صبحی که تو باشی
غزل میچکد از لحظه و آنش
بر
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
من وام دار صبر پاییزم
من بغض چشمان پر از دردم
از اشک هایم حزن می بارد
افسرده
|
|
|
|
|
بوی حلوا ، رنگ خرما ، دود شمع
پرچم مشکی ، میز چوبی ، عکس بابای قشنگ
|
|
|
|
|
بهارهای زیادی را پشت سر گذاشتم....
|
|
|
|
|
❤️راه و رسمی ز فَن است❤️
❤️یا که رویای من است❤️
|
|
|
|
|
زندگی را زندگی کردن شعاری بیش نیست
ارزش انسانیت، شال و کلاه و ریش نیست
آنچه عزت می دهد بر هر تن
|
|
|
|
|
"بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالهاهجری و شمسی همه بی خورشیدند"
رنگ گل مات شده لاله دگر رن
|
|
|
|
|
واعظان گویند «هست» و ملحدان گویند «نیست»
|
|
|
|
|
دریا تپش ساحل تو در تکرار هیچ
|
|
|
|
|
گغت کبریت هان که این مردم بسی قدر مرا نشناختند
|
|
|
|
|
وقتی نگاهم می کنی رنگ نگاتو دوست دارم
|
|
|
|
|
استکانت را بیاور امشب از گریه پُرم
|
|
|
|
|
رسد روزی که گیج از گردش آن زلف او مانی
|
|
|
|
|
در هر وجب از خاک دهانی باز است
|
|
|
|
|
می کُشی ما را اگر این گونه با ما تا کنی
در دل ما بیش از این خواهی مگر جا وا کنی
|
|
|
|
|
افسانه زیبای دورانم کجایی؟
ای ماه شبهای دل انگیز دوتایی..
صدها ستاره اشک ها را خوشه کردم
شاید
|
|
|
|
|
مینویسم در وصف صورت بهارت
|
|
|
|
|
هوا هوای تغزل هوا هوای عشق
|
|
|
|
|
شعر کودکانه و داستانی در وصف حضرت اباالفضل العباس (ع)
|
|
|
|
|
خداوندا به شادی وسعادت آورش تو روزگار بند گان ر ا
|
|
|
|
|
عاشقان را یکسره دیدار باشد بهتر است
|
|
|
|
|
باید از ورطه ی تردید و معما و امید
بی هوا آن طرف چینه ی ابهام پرید
|
|
|
|
|
سهم من کن کمی از این همه زیبایی خود
در دلم عشق بکار از تب لیلایی خود
|
|
|
|
|
دست های خسته ام را روی قلبم میگذارم ..
|
|
|
|
|
هستی بخش غزل هایم
مستانگی و شور ترانه هایم
از تو....
می خواهم همیشه و هماره
خمار خمره چشمانت ب
|
|
|
|
|
مرا باریکه عقلی مانده درسر
|
|
|
|
|
عشق ، حاصل لبخند نگاه است
|
|
|
|
|
حریر دامن گل زخم دیده از خار است
|
|
|
|
|
سالاری و پرچم تو بالاست هنوز
|
|
|
|
|
یادت پانسمانم را عوض می کند؛
|
|
|
|
|
از کجای این مسیر بی انتها باید راه گریز یافت ..؟
|
|
|
|
|
باز آمده تاریکی و غم باز هوار است
|
|
|
|
|
دیوانه ام و بیشتر از این نتوانم
اِنکار نمایم
از صبر گریزانم و کِتمان نتوانم
این خواهش و این میل د
|
|
|
|
|
مژده ای دل که دگر قفل قرنطینه شکست
دور کن غصه، رها کن غم سنگین شکست
|
|
|
|
|
با هر نفست زنده کنی مرده ی من را
این معجزه از زاده ی مریم تو ربودی
|
|
|
|
|
اگر چه گشته هزاران امید نقشِ بر آب..
|
|
|
|
|
از این من صاف ساده بی کینه چه خواهی؟
تو عاشق گرگانی و جز حیله نخواهی
|
|
|
|
|
با گونه های سرخت حرف از انار گفتی
از رقص برگ پاییز بیش از شمار گفتی
|
|
|
|
|
«آخرین بلوط»
ظهر است و هوا آفتابی،
ظهر تابستانی گرم و خشک.
بادی سوزنده و سوزان
لابهلای شا
|
|
|
|
|
من در خیال از گیسویت ، نفرینِ مرگ می بافتم/ اهریمنِ نفرین شده ، با مویِ او چه کرده ای
|
|
|
|
|
سهم من از زندگانی را ببین یک نقطه شد...
|
|
|
|
|
ایکاش که از بانکِ لبت وام بگیرم
|
|
|
|
|
آهسته روان خواندم و بَر شد تو نامَت
در من عشق نشست چون تو خواندم
گشت صدایم به گلوْ باز چه توان گفت
|
|
|
|
|
از گرمی رویش قدحی قسمت ما شد..
|
|
|
|
|
در گوشه چشم تو،جهان را دیدم
ماه از کنج لبت پیدا بود
|
|
|
|
|
آن چهره ی دلربای چونحور
تخریب شده زِ حمله یِ مور
|
|
|
|
|
برگم ز جفا کاری ایام چنان ریخت
گویی که نبود سبزی این باغ بهاران
بهـــارنـــارنـــج
|
|
|
|
|
چون عمر هم چه باد صبا در گذر بود
خود بگذرد چه سایه ابری وچون غبار
|
|
|
|
|
دنیا همین بس نم صدا حاصل اشک است
|
|
|
مجموع ۱۲۶۶۲۳ پست فعال در ۱۵۸۳ صفحه |