جمعه ۱۶ آذر
|
|
خواستی همدردِ من گردی گرفتارم شدی
درد را مرهم شدی اینک ولی یارم شدی
|
|
|
|
|
امشب بارانی ست و من ،
غرق طراوت
|
|
|
|
|
یک تن ز ره مستی چو هوشیار ندیدیم
در بین همه هوشیار که بیدار ندیدیم
|
|
|
|
|
کجایی تا ببینی زندگی بی تو جهنم شد
|
|
|
|
|
با جیب پر از سنگ به میدان رفتی
|
|
|
|
|
دردا که آشکار شد آن عشق پنهانی ورنه نهان می شد آن راز لامکانی
خواهد که آفریند جنسی زا
|
|
|
|
|
ای دل در بند پرهام مشو
بگشای بند خود پرهام شو
|
|
|
|
|
توشیح، ترانه، غزل از پا قدم توست
سرمستی روز ازل از پاقدم توست
|
|
|
|
|
بیا تا از دماوند جوز جیحون را زنیم
بیا تا از نشابور قلب پر خون را زنیم
|
|
|
|
|
تـــو آمــدی...
کــه:
اَلـوانِ پـاییـز را بـه لطفِ ظُهُـور...
|
|
|
|
|
بر فرشْ بافته از تنت خونِ خیالِ من نشست / زخمیست دستانش ولی بر دارْ بوسه میزند
|
|
|
|
|
من بو انسانین ایشین نن حیرانام
بیر تیکه پی له گوزین گورمیش سانام
|
|
|
|
|
غزلی با التزام حرف نفی «بی»
|
|
|
|
|
به رسم ادب هرشب اینجا برایت
|
|
|
|
|
حساب کتاب ما چه میشود ،
اِی دل ؟
تو که من را فروختی
|
|
|
|
|
دختر است یار پدر بعد کوچ مادر
فاطمه بود اما مادری بهر پدر
|
|
|
|
|
ایـرانیـــانِ مهــربـان
ایــرانِ زیـبــا
ای سـرزمیـنِ جـاودان
|
|
|
|
|
باب الحوائج نام دیگر مادر است..
|
|
|
|
|
دل که بدان می فراموش شد بود سرابی که قدح نوش شد
قطره می که دهد مست ناب ساقی جانش بود آن
|
|
|
|
|
پلک بر هم زده ای ، وا شده باب غزلم
|
|
|
|
|
همیشه درگیر توام
بسان باران به ابر
بسان ماهی به دریا
یا که آینده به فردا
آغوش باز کن
تا رها شو
|
|
|
|
|
دمی به سوی من آور آن نگاه روحانی
که آنچه سخت نماید، شود به آسانی
|
|
|
|
|
گرفته از چکِ صیاد، سفته اینترنت
|
|
|
|
|
زوزه می کشم در خود
من سپید دندانم
|
|
|
|
|
یک جوانک از میان دِه خرامان میگذشت
خطبه ی ملا ز مسجد تا به بیرون میرسید
|
|
|
|
|
دارُالشفا بنیان کُنَم در نبضِ "بیمارِ" غزل
قافیه را حیران کنم از شوقِ تکرارِ غزل
داغِدلِغمدیده
|
|
|
|
|
«پگاه»
زمستان،
با تمام سردیاش،
همهی تاریکی اش،
ابرهای سیاهش،
با برف و بارانش،
باد و بورانش
|
|
|
|
|
ادوار در من تا ابد چرخان
ناچارم این ادوار باطل را
|
|
|
|
|
باز هم در شکنج گیسوی شب...
|
|
|
|
|
این گل ها که باز می شوند در هپروت ذهن من ....
|
|
|
|
|
گفتم که به حج رفتی و آدم شدهای
|
|
|
|
|
از دست گریه هیچ کاری برنمی آید
|
|
|
|
|
سند بنام خودش زد که عاشق علی است
|
|
|
|
|
زیبایی درونی در چهره نیست بلکه در دل است
|
|
|
|
|
معلـم گـرامـی...
مَلَکـهٔ مُلـکِ کـلام ، سـلام
|
|
|
|
|
حالی به شرح و شرحی ز حال نیست
سهمت ز روزی دنیا کمال نیست
|
|
|
|
|
بدستم داده ای خیلِ سپاهِ گیسوانت را
به مقصد می رسانم بی خطر سرو جوانت را
بیا با من اگر فکر و خیال
|
|
|
|
|
میون هزار عشق دروغین
قلب پاک تو خدای من شد
|
|
|
|
|
و هر زمان که شاد باشی و دغدغه ها مرده باشند زندگی از آن توست.
برای یک کودک سیبی سرخ بهتر از هزار خا
|
|
|
|
|
دیو ستم گر که بود پایدار
مرد خدا را ببرد پای دار
|
|
|
|
|
مسیر جاده هموار است، بسم الله
|
|
|
|
|
شورِ دل ها گر شَوَدْ جودی زِ عشق
خیزِش از عشقْ مَن شَوَم هَمراهِ تو
شَوَد شوریْ که با من شُدْ آن
|
|
|
|
|
تو که ستاره شرقی منی
نگاه میکنی به من کمی
چرا آخه پره غمی یعنی
دلت شکسته مثل من کمی
تو که عشق من
|
|
|
|
|
مدتی درگیر یک احساس خوب
سرخوش و مست مصلای وجوب
دیدگانم شوق یک فردای ناب
دیدن آن جنت مافوق خواب
د
|
|
|
|
|
هرگز نشنیده است صدای سکوت را، سنگریزه ی کف جویبار ...
|
|
|
|
|
گلزارِ جانم تازه شد ، گویی چو گلهایِ بهار
مرغِ دلم سرمست و خوش ، چون بلبلِ در لاله زار
|
|
|
|
|
من و این جویِ احساسِ پُر از خشم
خدای تار و پود و قصه و چشم
یه دریا توی سر دارم که ساحل
پُر از روی
|
|
|
|
|
رفتی مدام و وعدهی فردا گذاشتی
آهسته تر برو که مرا جا گذاشتی
|
|
|
|
|
تا تجربه کمتر بکنم طعم زیان را
|
|
|
|
|
من خانه به هر خانه ، دنبال تو می گردم...
|
|
|
|
|
مهر فرزندآوری،
مهری عمیقا جانفزاست...
|
|
|
|
|
شعری ندیدم درخورِ والاییِ یک مرد
|
|
|
|
|
خاکم اما مثل بادم،پر هیاهو
می وزم از روی ناچاری به هر سو
تا که قدری خوش بیاسایم، از اینسان
خو
|
|
|
|
|
بده جام شرابم ،عالی ام کن
سپس از درد و غم ها خالی ام کن
|
|
|
|
|
ازمن ز روح پرسید
گفتم انرژی ایست که ،
چهار دست و پا نداره
|
|
|
|
|
رفته ای کجایی
دل من سیاه گشته،تو که رفته ای کجایی؟
به کجا روم که شاید، برسم به آشنایی؟
غم دل به
|
|
|
مجموع ۱۲۸۲۱۴ پست فعال در ۱۶۰۳ صفحه |