جمعه ۱۶ آذر
|
|
زیر تابلو، لطفا آشغال نریزید!
|
|
|
|
|
اتفاق جالبی امروز افتاد !
|
|
|
|
|
جهان در چشم دل مرده رخ مردار میماند...
|
|
|
|
|
ای دل .اجتماعی
از ما و منی ای دل حذر کن
جان پاک کن وازخود گذرکن
بر درد و غمِ مردم نظر کن
شامِ
|
|
|
|
|
از لحظه ی دیدارو هنگامه ی لبخندش
شاکر ز وجودم من ، هر دم که برآرم دم
|
|
|
|
|
نیمه زندگیم
حضرت جاااان
بوس و آغوش و بغل
نیمی از زندگی است
مابقیش معلوم
زل زدن خیره شدن در چشم
|
|
|
|
|
دلم خلوتی ساده میخواهد
چند خطی شعر حضرت حافظ
مرا می برد به دنیای خاطرات دور
چشمانم تَر میشود
|
|
|
|
|
تو از تنهاییِ شب های آغوشم خبر داری؟
|
|
|
|
|
کی شانه زدی به سر که بی تابم باز!
|
|
|
|
|
یک بیابان یاد او در شب هویدا می شده
|
|
|
|
|
از گُل خوشگل خشخاش خوشم می آید
|
|
|
|
|
این تن به شوق تو،بر باد داده، این وطن
|
|
|
|
|
سر قبرم تو باحسرت ،هی می باری هی می باری
|
|
|
|
|
چشمهٔ فریادم از جان جوشیدن گرفت...
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
گفتی که اشعارت پر از دردند
جز درد در دنیا نمی بینم
از شاخه ی امید توخالی
هر روز
|
|
|
|
|
چهره ات را
دیگر به یاد نمی آورد!
|
|
|
|
|
به مرز جنون کشیده مرا
فراق نبودنت
|
|
|
|
|
✍️تصنیف سرا: م.مدهوش( یامور)🌱
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🌸
|
|
|
|
|
می روم تا بنشینم به تماشای خودم
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
چون بر دل من کشتی عشقت زده پهلو
چنگیز مشو چنگ مزن بر دل دلجو
مانند نسیمی که شب
|
|
|
|
|
دلبری را گشته ام عاشق چه حیرانم کند!
سرزمینی پُر بلا دارد که ویلانم کند
|
|
|
|
|
در دوردست جنگل،
مهتاب با لبخندی بر لب،
به تماشای زمین نشسته.
شبنم زیبا،
دلبرانه،
بر گلبرگها آر
|
|
|
|
|
مائیم همیشه ایستاده تو بحران
|
|
|
|
|
از این دنیای ناباقی پی ساقی
|
|
|
|
|
مرا دیدی ، نکردی اعتنایی
درون قلبی و ازمن جدایی
|
|
|
|
|
هنر صید دل او اگرم بود...
|
|
|
|
|
کاش ما حرفی برای
دوست داشتن داشتیم...
|
|
|
|
|
در دیارِ مِی پرستان حرفِ حق یک بندگی است
آنکه مِی سَر میکِشد قاعده اش پوشیده نیست
|
|
|
|
|
شب است و باز من در کنج خلوت می نشینم..
|
|
|
|
|
چه می شدای خداکه روزمولود
بگیری جان این دلمـــــــرده ات را
|
|
|
|
|
روز اول گفتمت این راه را باید رفت
گفتمت این لحظه را در خاطرت بنما ثبت
|
|
|
|
|
شنبه ها، یکشنبه ها، شاید تمام روزها
دارم امید وصال تو،با نغمه ی دلسوزها
|
|
|
|
|
لیلایِ من تنها نرو این جاده دلگیر است
|
|
|
|
|
فاصله بینمان هر چیز که میخواهد باشد
بگذار باشد که باشد
نه زمان نه مکان
|
|
|
|
|
ای آسمان ، اِی آسمان !
ای جایگاهِ عاشقان !
|
|
|
|
|
بریده از همه دلم به درد غم اسیر شد
|
|
|
|
|
بی رحم تر از همه چشم هایند...
|
|
|
|
|
چگونه پاییز ، خاکسترموهای زنی بود
مدام آتش را هدیه اندیشمندانه فراموشی خود می کرد
|
|
|
|
|
ما جز صفا به دل دوستان نخواستیم
بر خود نخواسته هر چه،به ایشان نخواستیم
|
|
|
|
|
از دوریت ای ماه چنین بیتابم
دلتنگ توام قشنگ من مهتابم
عمری است نگاه خیره بر در دارم
مهمان شد
|
|
|
|
|
شد هرزه یِ چشمانِ من سنگسارِ زیباییِ تو / نشکن طلسمم را که من محتاجِ این نیایشم
|
|
|
|
|
تو یک عشقِ در حال افزایشی
مرا دمبهدم سمت خود میکشی
تو کوهی که آزاده و سرکشی
و در عمق روحت چه آ
|
|
|
|
|
سیب ممنوعه من،گرچه که دوری،تو ببخش
|
|
|
|
|
من هنوز عاشق بارون،عاشقِ بویِ نَمَم
|
|
|
|
|
از روزی که ندیدمت ..........
|
|
|
|
|
شب است و شمع در بزم غزل بی تاب می رقصد
|
|
|
|
|
ازاینهمه نشانی ، یادم به تو فتاده ست
|
|
|
|
|
بیپرده بگویم
که جهان را سببی نیست
این راز به دل مانده
به هوای شرری نیست
دشت پوشیده شد از مه
هی
|
|
|
|
|
زندگی از نام تو جریان گرفت
|
|
|
|
|
باری، هوس کردم کمی امشب غزلخوانی کنم
در چنته دارم هرچه را بر ملت ارزانی کنم
فصل بهار است و دلم
|
|
|
|
|
شب های شیرین شهریور
تکرار یک درد شد
|
|
|
|
|
غنچهای بر لب باغچه،
تنهاییاش را
گریه میکند...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
آه ای موعد رسیدن؛
استجاب کن
دعای سیب کال را!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
شاخانی شاهۆ
زاخەکانی قەندیڵ
چاوەکانی عەواڵان
رۆارەکانی سێمێنە و زەرێنە
بەڕوکانی زاگڕۆس
هەمو
|
|
|
|
|
میخواهم خطاب به تو بگویم ...
این داستان همچنان ادامه دارد .
|
|
|
|
|
گرگ بالان دیده بیرون از قفس آزاد نیست
هر که در عالم بمیرد هم که روحش شاد نیست
هم سواری کرده ایم و
|
|
|
|
|
بیا و تازه گردان این جهانم را به دیداری
روا باشد چو بخشی خرده نانی بر گرفتاری
|
|
|
|
|
چرا بارون اشک در آسمون قلبم میباره
باغچه دلم همش آه
|
|
|
|
|
آنکه چشمش دید و عاشق گشت و عاقل ماند کیست؟
|
|
|
|
|
تکه هایت را
کنار معشوق موزونت، بچین
|
|
|
مجموع ۱۲۸۲۱۴ پست فعال در ۱۶۰۳ صفحه |